مرینت و ادرین رفتن که دیدن یک ماشین باهمون پلاک و رنگ اومد مرینت دست مرینت و گرف و کشید سمت دیوار و گفتمرینت اونا رفتن توی رستوران و سر میزی که یک نفردیگه هم بود نشستن مرینتادرین دستشو کشیدوگفتکه اونا یک چیزی ردوبدل کردن مرینت ازش عکس گرفت ولی ادرین نفهمید(نویسنده از دست ادرین خنگول خخخخادریننویسنده) بعد اون مرده که اقای بارک بود اومد بیرون و قدم زنان داشت میرفت یک جایی مریادرن دوباره کشیدش گفتمرینتادرین دست شو گرفت اورد چونشو اورد بالا گفت تا وقتی من اینجام هیچ ق*ا*ت*ل و ج*ن*ا*ی*ت *ک*1*ر*ی* فرار نمیکنه>اونا دم فروشتگاه غذا خوری بودن که همه دیدن ادرین چونشو اورده بالا و زل زده بودن بهشون ولی ادم بدا دور بودن و نفهمیدن همه دوربیناشونو دراوردن عکس برن که ادرین دست مرینت و کشید و برد وگفتمرینتنینو والیا داشتن اونجارو میگشتن اونا را دیدن گفتن شما اینجا چیکار میکنید ؟ ادرین الیا
اسلاید وقتی ادرین چونه ی مرینت را میاره بالا
امروززز 😍
باشه سعیمو میکنم