سلام خدمت همه عزیزان و ناظران ناظر جان لطفا منتشر کن میدونی میگن چیزی که ماندنیه ع*ش*ق*ه همه ع*ا*ش*ق میشن از جمله خودت پس لطفا منتشر کن
بعد الیا و نینو هم اومدن با هردو برگشت عقب الیا
مرینت و ادرین رفتن که دیدن یک ماشین باهمون پلاک و رنگ اومد مرینت دست مرینت و گرف و کشید سمت دیوار و گفتمرینت اونا رفتن توی رستوران و سر میزی که یک نفردیگه هم بود نشستن مرینتادرین دستشو کشیدوگفتکه اونا یک چیزی ردوبدل کردن مرینت ازش عکس گرفت ولی ادرین نفهمید(نویسنده از دست ادرین خنگول خخخخادریننویسنده) بعد اون مرده که اقای بارک بود اومد بیرون و قدم زنان داشت میرفت یک جایی مریادرن دوباره کشیدش گفتمرینتادرین دست شو گرفت اورد چونشو اورد بالا گفت تا وقتی من اینجام هیچ ق*ا*ت*ل و ج*ن*ا*ی*ت *ک*1*ر*ی* فرار نمیکنه>اونا دم فروشتگاه غذا خوری بودن که همه دیدن ادرین چونشو اورده بالا و زل زده بودن بهشون ولی ادم بدا دور بودن و نفهمیدن همه دوربیناشونو دراوردن عکس برن که ادرین دست مرینت و کشید و برد وگفتمرینتنینو والیا داشتن اونجارو میگشتن اونا را دیدن گفتن شما اینجا چیکار میکنید ؟ ادرین الیا اسلاید وقتی ادرین چونه ی مرینت را میاره بالا
اونا اقای بارک را گم کردند و برگشتن به سازمان باعث بانی این اتااقم مرینت بودو تنبیه شم 10 ضربه ش*ل*ا*ق بود و مدیر بند ش*ل*ا*ق*ا*ش را اماده کرده بود مرینت ایستاده بود ادرین چیزی نمی دونست تو اتاق خوابگاه بودکه نینو بهش خبر داد مرینتو میخوان شلاق بزنن ادرین از جاش پرید بیرون گفت چی؟چرا؟>نینوادرین نینوادرین *از زبان ادرین* رفتم دیدم مرینت را میخوان ش*ل*ا*ق بزنن مدیر داشت بندشو اماده میکرد رفتم گفتم خواهشا مرینت را شلاق نزنید>
مدیرادرین مدیرادرینمدیرادرینمدیرمدیر مرینت را اورد پایین مرینتمدیرمرینت و رفت ادرین ا بستند مرینت رفت تو اتاقش الیا داشت دعا میخون اونو که دید بغلش کرد و گفت سالمی؟>مرینتالیامرینت و رفت دید ادرین و دارن شلاقمیزنن بدنش به لرزه دراومد و اشکاش دراومد گفت اخه چرا باعث وبانی اون اشتباه من بودم>(یاددم رفت بگم فل پاییز بود> همونجا بیهوش شد چون اون صحنه اونو یاد مادرش مینداخت
ادرین را که......... زدن ادرین دردش اومد و دید مرینت بیهوش شده باخودش گفتب*غ*ل*ش کرد (شما این صحنه را فوق العاده رمانتیک تصور کنید)مرینت و برد اتاق درمان خودش بیرن راه میرفت الیا و نینو هم اومدن نینوادرینپزشک امد بیرون گفت ترسیده فشارش افتاده الش خوبه می تونه بره تو اتاقش همه نفس عمیقی کشیدن مرینت بیدار شد داشت میومد بیرون ادرین دستشو گرفت گفت چرا از خوابگاهت اومدی بیرون؟>مرینت ادرین مرینتادرین و رفت تو اتاقش دکترم گفته بود یکی باید مراقبش باشه ادرین هم خواسته بود خودش مراقبش باشه بدون اینکه مرینت بفهمه شبدو کلن بالا سرش بیدار بود تا مشکلی براش پیشنیاد
تموم شد باییییییییییییییی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
امروززز 😍
باشه سعیمو میکنم