
ناظری که اینو منتشر میکنی بیا بگو کی هستی تا با سه تا اک فالوت کنم و همه تستاتو لایک کنم چون هیچ چیز بدی نداره بمولا🗿🌚

بائه از صدای بلندی که ایجاد شده بود به خود لرزید و سریع به سمت صدا برگشت ، انگار فردی روی زمین بود ، با تعجب و تر.س نزدیک تر شد و کاملا متوجه شد که فردی روی زمین افتاده و خو.نریزی دارد ، با ترس و دلهره ی عجیبی بالای پشت بوم را نگاه کرد و سایه ی فردی را دید اما با شنیدن صدای اشنای ادری به کل سایه را فراموش کرد و به سمتش رفت و کنارش روی زمین نشست و فقط با تعجب و هول شدگی درحالی که زبانش بند امده بود فقط نگاهش میکرد...و با دیدن چا.قو ی خو.نی ای که در کتف ادری رفته بود تپش قلبش بیشتر هم شد و ان را بیرون کشید و روی زمین انداخت ، ادری در حالی که با صدای خفه اش زمزمه میکرد بریده بریده دستش را باز کرد و کاغذی را نشون داد "قبل از اینکه درگیری پیش بیاد خودت نقاشی رو بده ، اون میخواد این قضیه رو بد تموم کنه ولی من موافق نیستم پس بیا کاری رو انجام بدیم که به نفع همه باشه ، در هرصورت من نمیخوام برم ز.ندان!"

(یه توضیحی راجع به این قسمت بدم ، پدر پانی رئیس موزس و این ته.دید همون کاغذی بود که ادری از لای جاکفشی برشداشته بود و این روش نوشته شده بود ) ، انگار که زمان در کند ترین حالت خود میگذشت و بائه تنها در نادانی و هول شدگیه عظیمی فرو رفته بود ، تا اینکه صدای جمعیت و کفش های دیگران امد ، همه با جیغ فقط صحنه را تماشا میکردند و همهمه ی شدیدی فضارا برداشته بود ، پانی گریه میکرد و چیز هایی میگفت که برای گوش های کر شده ی بائه نامفهوم بود ، کمی بعد صدای اژیر پلیس امد و انگار زمان متوقف شده و در خلعی فرو رفته بود . * تو اتاق داشتن از همه باز.جویی میکردند و بائه تنها فردی بود که تنها بازجویی میشد ، انگار ذهنش خالی شده بود و نمیتوانست چیزی بگوید پلیس : اگه چیزی نگین شمارو مق.صر میدونیم ، همه مدار.ک بر علیه تونن و اثر انگشتتون روی چا.قو کاملا واضحه^

بائه تنها نگاهش کرد ، وقتی پلیس خواست بلند شه گفت : کاره من نبود ، وقتی رسیدم اون اتفاق افتاده بود...یه کاغذ داد بهم که روش یکی ته.دیدش کرده بود ^و بعد خواست کاغذ رو از جیبش نشون بده اما هرچی گشت پیداش نکرد ، پلیس نفس عمیقی کشید و درحالی که میرفت گفت : اگه نمیتونین مدرکی مبنی بر بی گنا.هیتون پیدا کنین تنها مظنون شمایین^و رفت *فلش بک : مرد¹ : پس یعنی...باید دختره رئیسه رو بگیریم تا یه تابلوی صد و پنجاه میلیون دلاری رو بده بهمون؟ و بعدش چی؟ میخوای چجوری از قانون فرار کنی؟ همه ادمات و کسایی که بهشون باج میدادی دست.گیر شدن! مرد ² درحالی که روی میز جلوی صندلیه مرد¹ خم میشد گفت : خیلی راحته...اگه دخترشو و بعد خودشو بک.شیم دیگه هیچ مدرکی نمیمونه..با این نقشه عمرا لو بریم..مگه اینکه یکی لومون بده..که فک نمیکنم فرد خا.ئنی جزو زیر دستای من باشه..با نابود شدنه شاهدا ام فقط میمونه یه تابلوی دز.دیده شده و سار.قایی که قراره زیر دستای خودش باشن! بعدشم...یه ادم توی پزشکی قانونی دارم که هرچی بگم گوش بده!هرچی شد بهش میگم چیکار کنه به همین راحتی مرد¹ با کنجکاوی گفت : و اون زیر دستا کین؟ مرد² درحالی که دکمه ی استین کتشو میبست گفت : اونش به تو مربوط نیست! تو فقط ۳۰ درصد سهم داری بقیش با منه!

مرد ¹ درحالی از روی صندلی بلند میشد گفت : در هرحال من با قت.ل موافق نیستم ، نمیتونی دو نفرو فقط بخاطر یه تابلو بک.شی ، مرد² درحالی که میرفت گفت : فقط یه تابلو نه! یه تابلوی صد و پنجاه میلیون دلاری! ^ و درحالی که با دستش به افرادش علامت میداد رفت...*توی مهمونی--> ادری پشت در دستشویی ایستاده بود و منتظر پانی بود و جای بائه و جیا را خالی دید ، کمی به دنبالشان این طرف و ان طرف را نگاه کرد ، حس عجیبی داشت ، انگار که اصلا از این وضعیت راضی نبود ، که فردی را دید که به پشت بام میرفت ، دنبالش رفت و دیدش که داشت با تلفن صحبت میکرد "من برام مهم نیست که تو نمیتونی چیکار کنی یا میتونی ، من اون تابلو رو میخوام و بدستش میارم! ......تو میتونی سهم خودتو از این قضیه برداریو گو.رتو گم کنی!اصلا برام مهم نیست و..^که ناگهان سرش را بالا اورد و انگار که چیزی فهمیده باشد با پوزخندی به سمت ادری برگشت....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اینو واقعا باید فیلم کنن•-•🍡
لذت بی نهایت^^
-جونگهیوت
خیلی ممنان^-^💕
خواهش!
-جونگهیون
چه قشنگ!
-میجو
ممنان^-^
کیوت من تستتو منتشر کردم
تنکتتت
الان انجام میدم^-^