1 مارت دیگه مونده چه حسی داری؟
ادرینا : مارک من امروز دیدم مامانم داره با یک اقایی صحبت میکنه و اونم ازم اسمم رو پرسید منم بهش گفتم
وقتی از مامانم مرسیدم کی بود شوکه شد و گفت دوست دوران راهنماییش
مارک: خوب ادرینا شاید پدرت زنده باشه مگه نمیدونی مامان و بلبا های ما تو یک مدرسه راهنمایی بودن 😲
ادرینا: نمیدونم خوب اخه من چهرشون یادم میاد یادم هست ولی تار
مامانن نمیزاره البوماش رو ببینم
مارک : مامان من تو اتاقش داره یک عکس دسته جمعی ببین کودومه
ادرینا: اینا خودشه مارک : مامانم بهم اسما شون رو گفتع اسمش ادرین اگرست هست
ادرینا : ای کلش اطلاعات بیشتری داشتم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
حاجی ما سه سالمون بود به سیبزمینی می گفتیم دیب امینی😐😑😑😐
😂😂😂 درکت میکنم داستانه دیگه منم به مامانم کبری میگفتم تبی 😐😐😐😐 به سیب زمینی هم میگفتم دیبزمینی درکمیکنم به بزرگیت ببخشش😐😅
راستی دوست داری اجی موشو
نازنینم
12 ساله
عالی
عالی
پارت بعد
ج چ:ناراحتی