6 اسلاید صحیح/غلط توسط: FATI-II انتشار: 2 سال پیش 649 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
کپی ممنوع 🤍
ناظر عزیزم میشه لطفا عمومی کنی و شخصی نشع؟🥺❤ لطفا🥺⚡
واقعاً ببخشید که انقدر دیر شد💔 برای همین سعی کردم این بار بیشتر بنویسم! ((بریم واسه شروع♡))
ا.ت: یومی..؟! یانگجو: نه هیچی! خب... تو منشی جدیدی؟! ا.ت: بله... من هستم! من... ||||| سانا: اوه آقای یانگجو؛ خوشحالم که میبینمتون! بفرمایید! (*توی اتاق) یانگجو: خب... بنظرت بازیم چطور بود؟؟!! سانا: عالی؛☺ یانگجو: خب... جونگ کوک رو میخوای چیکار کنی؟؟!! فکر کنم با آوردن اسم اون زن، ذهنش رو مشغول کردم! سانا: حالا واقعاً یومی کیه؟! یانگجو: اسم نامزد سابق یونتِک! میدونی؛ یک قانون خیلی جالبی که وجود داره، این هست که وقتی به یک نفر میگی تو چقدر شبیه فلان شخص هستی، یا...، اون به صورت ناخودآگاه خودش رو جای اون میبینه و سعی میکنه مثل اون رفتار کنه! و و اومدن دختری با رفتار های شبیه یومی، بهترین هدیه برای یونتک منه!!! سانا: اوه شما فوق العاده هستید!!! و البته نمیدونستم که هدفتون از از اون نقشه هایی که کشیدیم، این بود! اینطوری هم من میتونم انتقامم رو از جونگ کوک بگیرم، و البته این دختره بیچاره هم میتونه با پسر تو ازدواج کنه!!!
یانگجو: یونتِک خیلی افسرده شده! میخوام برای پسرم کاری کن کنم؛ و اولویت بعدی من هم شادی تو بود. خب من فعلا میرم!! سانا: باشه. لطفاً به اون دختر بگیر بیاد داخل!! یانگجو: باشه! البته اول خودم باهاش کار دارم! (*بیرون میره!) یانگجو: خب خانوم ا.ت، سانا باهات کار داره! به اتاقش برو! در ضمن، امشب یک مهمونی بزرگ در خانه من گرفته میشه! دوست دارم تو هم به اونجا بیای! ا.ت: عا... یانگجو: لطفاً مخالفت نکن! ا.ت: باشه... ممنونم آقا! (*به اتاق سانا رفتی!) سانا: ا.ت... جونگ کوک واقعاً دوست داشت و حاضر نبود بود باهام باشه! ولی تنها یک جور تونستم به خودم نزدیکش کنم... این بود که خوشبختی و سلامتی تو رو تضمین کنم! فقط اینطوری اون حاضر شد باهام باشه! ا.ت: چه زندگی ای دارم..! سوهو که با تهدید ترکم کرد... هوآنیو به شرط سلامتی عشقش با احساسات دوستم بازی کرد و اونطوری منو نابود کرد! تو منو تهدید کردی و من بخاطر جونگ کوک ترکش کردم!!! و حالا اون بخاطر سرنوشت من، با تو رابطه داره!! این داستان حتی توی سریال ها هم اتفاق نمیوفته!!!
سانا: به هر حال خواستم بگم من به چیزی که خواستم، دارم میرسم!!! ا.ت: خوبه؛ ولی انگار زندگی من بیشتر از همه آسیب دید!■■■■■■ *به اتاقی که سانا داده بود رفتی!چقدر دلت برای جونگ کوک تنگ شده بود... بهش گفتی که ثابت میکنی که با هوآنیو ارتباطی نداشتی... ولی یهو ترکش کردی تا بزاری سانا اینطوری با احساساتش بازی کنه! تنها دلیلی که باعث شد این کار رو انجام بدی، این بود که اگر این کارها رو نمیکردی، سانا به جونش آسیب میزد ولی حداقل الان از سلامت جونش مطمئن بودی! بیرون رفتی تا برای شب لباس تهیه کنی! همیشه جونگ کوک لباس هات رو انتخاب میکرد، اما الان حتی انگیزه لباس خریدن هم نداشتی! پیراهن مشکی ساده با کیف و کفش مشکی انتخاب کردی! به خونه رفتی! تقریبا غروب شده بود! دوش گرفتی و موهات رو خشک کردی! آماده شدی؛ اما موهاتو باز گذاشتی! یانگجو برات یه ماشين فرستاد!!! سوار ماشین شدی و به مهمونی رفتی! این یه مهمونی برای افراد بزرگ و مشهور بود! چرا یانگجو انقدر برات اهمیت قائل بود و با ماشین شخصی تورو به این مراسم آورد؟! بلاخره رسیدی!
یانگجو: اوه سلام ا.ت! خب پسرم... این خانوم زیبایی رو که میبینی، خانوم سونگ ا.ت هستند! یونتِک: خوشوقتم خانوم! ا.ت: منم... همینطور؛ یانگجو: خب... اگه میخواید یکم با هم آشنا بشید! ا.ت: چی..؟! یونتِک: لطفا به حیاط بریم تا باهم صحبت کنیم؛ نظرتون چیه؟! ا.ت: هوم... بله بفرمایید؛ (*به حیاط رفتین؛) یونتِک: راستش من چند وقته نامزدم رو از دست دادم! من واقعاً به یومی علاقه داشتم! و اون تصادف و از دست دادنش من رو نابود کرد... اما وقتی خصوصیلت اخلاقی و چهره شما رو دیدم، خیلی من رو به یاد یومی انداخت و این باعث میشه که حس کنم کنارمه! ا.ت: انگار شما بیشتر دوست دارید از من استفاده ابزاری کنید و به واسطه من، با یومی خیالتون زندگی کنید؛ درسته؟! یانگجو: نه نه فقط.... * یونتک صحبت میکرد که تو با دیدن چیزی، شوکه شدی...! (ادامه در نتیجه♡)
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
44 لایک
بزاررررررررررر
پارت بعدددد
عالی بود 💕
پارت بعددددددددد
پارت بعد؟😰
پس پارت بعدو کی میزاری؟🥺💔
پارت بعد رو چرا نمیزاری؟
پارت بعدی بازم میشناسمت؟؟؟
بزار
رو
باز هم میشناسمت