
ناظرررررررر خواهش میکنم😭😭😭
((نکته: پارت ۳۳ توسط کاربر Eyool گذاشته شده و در لیست بدباش ولی مال من باش هم گذاشتمش میتونید ببینید😊❤)) Adrian💚: بعد از اینکه با مرینت رفتیم و یه غذای مفصل خوشمزه خوردیم، حرکت کردیم سمت بیمارستان.. بالاخره بعد مدت ها پشت فرمون ماشینم بودم و فاز گنگ گرفته بودم😂 مرینتم هرازگاهی چپ چپ نگام میکرد و پوف میکشید.. اخه داشتم یه دستی رانندگی میکردم ک مثلا رو کم کنم.. هرچند به پای یه فرمونی دراومدن از کوچه ک نمیرسه (تو پارت ۶ یا ۷ بود فکر کنم که مرینت با یه فرمون از یه کوچه تنگ اومد بیرون😐) خلاصه که رسیدیم بیمارستان، ماشینو پارک کردم و پیاده شدیم.. مرینت: ببینم، کس دیگهای هم قرار بود بیاد؟ / همونطور که در ملشین رو قفل میکردم جواب دادم: نه / مرینت اشاره کرد به یه ماشین آبی کاربنی که.. که خیلی آشنا بود.. آدرین: عه.. این.. این همون ماسینه نیست که ما باهاش تصادف کردیم؟! خیلی وقت پیش البته (پارت ۷ فکر کنم.. هعی چقدر زود میگذره😔😂) مرینت: خودشه / آدرین: مال مکسه؟ / مرینت: تقریبا.. / آدرین: یعنی دزدیه؟ / مرینت: یه جورایی / ادرین: میدونستی حالا ک همه چی تموم شده وقتشه تو و دوستات بابت این همه دزدی که کردین بیوفتین زندان و اب خنک بخورین؟! / مرینت: زندان؟ چه عالی.. مجبور نیستم غذا بپذم یا خونه تمیز کنم.. فقط عین یه شاهزاده خانم لم میدم.. / آدرین: چقدرم که قبلا این کارارو میکردی، نودل شور ب خوردم دادی معدم هنوز ک هنوزه میسوزه😑 / مرینت: از سرتم زیادی بود.. / تا اومدم جوابشو بدم یهو یه صدایی توجهمونو جلب کرد.. کیم: تا فردا میخواین اون جا بحث کنین؟ و از پله های ورودی بیمارستان پایین اومد.. مرینت: کیم! اینجا چیکار میکنی؟ / کیم: واضحه.. اومدیم دنبال نینو.. شما اینجا چیکار میکنین؟ / آدرین: ماهم اومدیم دنبال نینو دیگه😑 / مرینت: ولی، منظورت از «ما» دقیقا کیاست؟ / کیم: من، مکس، ایوان، زویی، میلن، جولیکا، زویی، آلیا / آدرین: پس داخل غوغاست😂 / مرینت: 😐 با مری و کیم رفتیم بالا و وارد بیمارستان شدیم.. همونطور که کیم گفته بود، همه اونجا بودن.. جلوی در اتاق نینو.. یعنی اتاقی که بستری بود.. کیم: هعی برو و بچ! ببینین کی اینجاست! شازده گلمونه / آدرین: امم.. خب.. سلام😅 / مرینت: سلام بچه ها / الیا پرید بغل مرینت و ماچ بارونش کرد.. مرینتم با لبخند بغلش کرد.. آلیا: به خدا دیگه حق نداری پاتو از پاریس بزاری بیرون😑 / مرینت: چشم قربان😂 ایوان و مکس هم سمت من اومدن.. ایوان: سلام داداش / آدرین: سلام ایوان.. و دست دادیم.. مکس: به احتمال ۹۷ درصد دلت برام تنگ شده بود (اینا از وقتی برگشتن پاریس همو ندیدن یعنی تقریبا ۷-۶ روز😊) خندم گرفت: اره مکس، دلم برات تنگ شده بود😐 / نوبت زویی بود.. اومد و مشتشو گرفت جلو👊 زویی: بزنیم قدش؟ / آدرین: بزنیم.. 🤛🏻🤜🏻 / زویی: خوشحالم حالتون خوبه / آدرین: ممنونم بانوی جوان😉 (ادرینننننننننن الهی تلف شییی بمیرییییی راحت شممممم😑 چ گناهییی کردیم اخه همش به این و اون میگی بانوووو😭💔😐) زویی خندش گرفت.. منم در جواب خندیدم و با بقیه هم احوالپرسی کردم..
مرینت: خب بگین ببینم نینو کجاست!؟ / جولیکا: خوابه / آدرین: خوابه چیه مگه امروز مرخص نمیشه😐 / میلن: چرا ولی وقتی بیدارش کردیم گفت میخواد یه چرت دیگم تو بیمارستان بزنه چون تختش خیلی راحته / جولیکا: و البته دکترش هنوز نیومده مرخصش کنه / آدرین: عجب ادمیه این نینوی ما😐 / زویی: عه بچه ها دکترش اومد / همگی باهم جوری شیرجه زدیم طرف دکتر که تازه وارد بیمارستان شده بود، بدبخت جوری ترسید داشت پس میوفتاد😹 ادرین: اقای دکتر شما باید امروز یه بیمارو مرخص کنین و.. / دکتر: میدونم خودم😑 / مرینت: الان معاینش نمیکنید؟ / دکتر: نه دیگه احتیاجی نیست، دیشب حالشون خیلی خوب بود و خداروشکر بدن قوی دارن.. خب.. کی کارای ترخیصشو انجام میده؟ / الیا و کیم همزمان: من! / دکتر: خیلی خب دنبالم بیاین.. اها راستی، باید لباسای بیمارستانو دربیاره یه سری بهش بزنین.. / ادرین: این با من / مرینت: منم میام کمک / مکس: منم میرم چند تا اب هویج بستنی بگیرم دور هم بخوریم، نینو هم یکم جون بگیره / زویی: پس منم میام کمکت / میلن و جولیکا و ایوان هم قرار شد همونجا بمونن و کاشی های بیمارستانو بشمارن😐 با مرینت رفتیم سمت اتاق نینو.. در رو باز کردیم و وارد شدیم.. نینو انگار که تازه بیدارش کرده باشن کلافه و خواب آلود روی تخت نشسته بود و پاهاشو آویزون کرده بود.. مرینت با شتاب پرید سمتش و محکم بغلش کرد.. منم رفتم و نینو رو بغلش کردم.. مرینت چند قطره اشک ریخت.. نینو هم به هق هق افتاده بود.. از اونجایی که جفتشون بیمارستان بستری بودن همو اصلا ندیدن و فقط خبر اینکه زخمی شدپ رو شنیدن، همین احتمالا باعث این نگرانیشون شده.. و من.. خب لحظهای که نینو تیر خورد قلبم وایساد! نکنه دیگه نبینمش؟ وحشتناک بود.. و این مدت به خاطر کارای زیادی که داشتیم نتونستم خیلی بیام پیش نینو.. پس حالا خیلی از اینکه تو بغلم بود احساس ارامش میکردم! مرینت دستاشو روی صورت نینو گذاشت و منظره کاملی از صورت خیس از اشکش رو نشونش داد.. همراه با لبخند زمزمه کرد: خوشحالم سالمی نینو..😭🙂 / نینو: منم همینطور مرینت..! / آدرین: تو که منو کشتی پسر😓 / نینو: من یک سگ جونیم ک به این راحتیا نمیمیرم خیالتون راحت😜 / مرینت و آدرین: 😂😂 / اروم از بغلش بیرون اومدیم.. مرینت همینطور که اشکاشو پاک میکرد گفت: شما دوتا احمق دیوونه دیگه حق ندارین حتی یه قدمم دنبال من بیاین جایی، حتی بهشت.. ببینین به چه روزی انداختمتون / ادرین: اها اونوقت کی تا دیروز بیمارستان بود؟ / مرینت: ببند گاله رو😑 / نینو: بحث شما دوتا تمومی نداره ها.. بابا بیخیال😕
Marrinet❤: خندیدیم و گفتم: نه.. انگار که تمومی نداره😅 / نینو: چه خوب.. چون بهش عادت کردم.. / آدرین: نینو! حالا که حالت خوب شده باید یه کاری بکنم / نینو: چیکار؟ / آدرین یهو زد تو صورت نینو😐 نینو درحالی که دستشو باتعجب روی صورتش گذاشته بود حق به جانب گفت: چرا همچین میکنییی😳 / آدرین دستشو دور گردن نینو حلقه کرد و پیشونیش رو چسبوند به پیشونیش.. چشماشو بست و با ناراحتی گفت: دیگه هیچوقت اینکارو نکن.. / نینو: قول نمیدم😆😕 / مرینت: اگه عشقولانه بازیتون تموم شد همه معطل مان😑 (کی داره میگه😐) / آدرین: اهم اهم... / نینو: اهو اهو.. && پس از خروج از بیمارستان&& از پله که پایین میمومدیم یه لحظه حس کردم همه چی درست شده.. همه چی به حالت عادی برگشته و دیگه اوضاع خوبه.. همه کنار همدیگه هستن.. خوشحالم! حس خوبی دارم.. نه! حس خیلی خوبی دارم😄 مرینت: نینو رو من میرسونم.. (نگاهی به ادرین کردم و اصلاح کردم) یعنی.. ما میرسونیم.. / آدرین: اوهوم.. / جولیکا: اوکی ولی چرا؟! / مرینت: چون باید یه چیزی برام بیارین.. لطفا.. / زویی: چی🤔 / در گوشش یه چیزی گفتم و خودمو عقب کشیدم و چشمک زدم.. زویی: اوکی بسپارش به من! / نینو آب هویج بستنیش رو سر کشید و در حالی که با لیوانش ور میرفت گفت: چی پچ پچ میکنین؟ / مرینت: اه.. هیچی😁 / زویی: دیگههه کافیههههههههه... گمشید بریم.. مکس ماشینو من لازم دارم بقیه تاکسی بگیرین ممنون خدافص!! و دوید طرف ماشین.. کیم: هعییی زویی😐 / میلن: رفت.. / جولیکا: خو ب چپم ک رف.. تاکسی میگیریم.. بیاین بریم حال ندارم.. / الیا: بریم / نینو زیر گوشم اروم زمزمه کرد: الان برمیگردم... و سریع رفت سمت آلیا.. بقیه بچه با لبخند ازشون دور شدن و من و ادرین هم زیر زیرکی میخندیدیم.. نینو: امم.. سلام الیا خانم.. یعنی.. خانم سزار / آلیا: راحت باش.. حالا دوستیم.. / نینو: اوه.. جدی؟! / آلیا: البته.. و.. متاسفم.. بابت.. اون روز که.. دعوا شد.. (پارتای قبلی وقتی ادرین بیمارستان بود) / نینو: نه نه.. حرفشم نزن.. / آلیا: خب.. اوه راستی شما کاری با من داشتین؟ / نینو: نه.. یعنی.. اره.. خب.. راستش... میخواستم یه چیزی بگم.. من.. من.. امم... «بجنب پسر بهش بگو دوسش داری، بگو!» آلیا: چی؟ / نینو: خب.. من.. منن / آلیا: شما چی؟ / نینو: فقط.. فقط میخواستم بگم.. بگم.. مراقب خودت باش😁😅 «گند زدی..» / آلیا: ها؟ همین؟ امم.. خب.. باشه😊 / نینو: خوبه😁 / آلیا: پس من میرم دیگه / نینو: باشه.. خداپس.. یعنی خداجس... چیزه.. / آلیا: خداحافظ😐 / نینو: بل.. بله.. همون😁
نینو و الیا خداحافظی کردن.. آلیا رفت پیش بقیه، و نینو جوری که درست عین لبو سرخ شده بود سرشو پایین انداخت، لبه کلاهشو صاف کرد و طرف ما قدم برداشت.. مرینت: به نظرت خوب پیشرفت؟ / آدرین: نمیدونم، مطمئن نیستم.. (رفتار های نینو شمارو یاد یه نفر نمیندازه😜😂) نینو که رسید، با شیطنت زدم رو شونش: هعی.. چطور بود پسر؟ / نینو آهی کشید و گفت: ول کن مرینت حال ندارم / آدرین: عه.. مگه چی شد؟ چی گفت؟ / نینو: هیچی.. / مرینت: یعنی گفتی دوسش داری؟ / نینو: نه بابا نتونستم.. فقط گفتم.. مراقب خودت باش.. ای لعنت به من😓 / مرینت: حالا اشکال نداره.. فرصت هست / آدرین: مرینت راست میگه.. با یه بار که نباید تسلیم بشی که.. تازشم، با اون قیافهای که من از آلیا دیدم، همچین بدشم نمیاد / مرینت: جنابعالی ببند فکتو.. نینو! به من نگاه کن! ببین، یه چیزی بهت میگم.. اطلاعات به دشمنه ها.. اما میگم.. دختر که محبت ببینه، دلش گیر بشه، تمومه! رگ خواب آلیا رو باید گیر بیاری.. اونوقت با یکم پاچه خواری و چرب زبونی حله! / آدرین: اونوقت رگ خوابشو از کجا بیاریم خانم دانشمند؟ / نینو زد تو سر آدرین: احمق! خب معلومه.. مثلا مرینت دوست صمیمی اونه.. حتما رگ خوابش رو میدونه! / مرینت: چ.. چی؟ م... من؟! نه بابا.. من از کجا باید بدونم اخه😅 / آدرین: مرینت😏 / مرینت: چیه؟ / آدرین: مرینت😠 / مرینت: اونجوری نگام نکن.. ادم فروش نیستم که نقطه ضعفش رو لو بدم.. / نینو: مطمئنی نمیگی؟ / مرینت: خفه شین / ادرین: مری... / مرینت: صدا نشنوم.. / آدرین: مر... / مرینت: هیسسسس! هیچی نگو😑 / آدرین: باشه.. اما خودت خواستی! / مرینت: اره.. صبر کن! چی رو خودم خواستم؟؟ هعی! / آدرین یه چشمکی به نینو زد و بعد اومد از پشت محکم بغلم کرد.. اصلا نمیتونستم تکون بخورم! مرینت: ولم کن روانی! زشته وسط خیابون! / نینو اومد جلومو شیطنت آمیز نگام کرد.. مرینت: شما خنگولا میخواین چیکار کنین؟؟ / نینو دستاشو اروم اورد جلو شروع کرد قلقلک دادن! بدجوری خندم گرفته بود.. ادرینم محکم منو گرفته بود.. اصلا نمیتونستم نفس بکشم چه برسه فرار کنم! مرینت: بسه.. بسه نینو... وای😂😂 / نینو دستشو کشید عقب و تحدید آمیز گفت: یکم دیگه میخوای؟ / مرینت: نه نه نه نه! لطفا.. بسه! میگم / آدرین: افرین پس بگو / مرینت: لواشک / نینو: وات؟ / آدرین: هان؟ / مرینت: لواشک.. نقطه ضعفش لواشکه..! دیوونه وار دوس داره.. حتی یه بار نزدیک بود جونشو واسه لواشک از دست بده.. پس از جونشم بیشتر دوسش داره / نینو: خیلی عجیبه.. / ادرین اروم ولم کرد و چونشو خاروند: نه.. خیلی خیلی عجیبه🤔😐 (خدایی جز لواشک هیچی ب ذهنم نرسید😂)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
درود عاجییی
عالیییی
من یه مدت نبودم
عاشق نوشتنتم عسلک🥺😹😹😹🤌🏻
لواشک دلم خواست🥺♥
از خنده جر خوردممم
شانس اوردی زود گذاشتی وگرنه سر به تنت نبود
عالییییییییی بعدییییی
جررر لواشک😐😔😂
فقط نینو کپی مرینت خودمونه😐😔😂
عالییییی بود اجو❤😂
من کجا بودممم ندیدمممم😐😔😂
فعلا دارم فیلم میبینم وقتی تموم شد میام نظر میدم میدونم خیلی خلم😐😔😂✌🏻
خل نیستی دیوونه ای😐💔😂
گذاشتیییی بالاخره😐😂😍
اره😁
عرررر اجییی😍
🙂❤🤘