
های...ام رمانو ادامه بدید خوشتون میاد ...

اوکی ... های...ولکام ...اومدم یه سلامی عرض بکنم و یه سری چیزا بگم ... اول می خوام قانون هامونو بگم بهتون ¹_ مزاحمتی برای ادمین ها ایجاد نکنید ²_حق کپی رایت برای خودمونه ... و کسی نمیتونه رمان رو کپی بکنه ³_اگر اعتراضی دارید نباید با فحش یا جور بدی بگید ... ⁴_گزارش نکنید ... اگر رمان رو دوست ندارید یا به نظرتون اخلاقی نیست نخونید اما گزارش نکنید ،،،،،،،،،،،، حالا درباره ی خودمون بگم ... ما سه تا بست فرندیم ... انتونی اندرسون ( ادمین پیج اینستاگرام ) مهی ( ادمین واتساپ و تستچی ) دراکو لئونورا هرناندو ( ادمین واتپد ) ما رمان های مختلفی مینویسیم ولی اول یک رمان رو تموم میکنیم بعدش رمان جدید شروع میکنیم ... تصویر پردازی هاشم کار خودومونه 🥲...میتونید پیشنهادات و انتقاداتتون رو پیوی ادمین همون جا بگید ... همین دیگه ... اهاااا... ادمین تبادلات و تصویر پردازی هم لازم داریم .. امیدوارم خوشتون بیاد ...https://chat.whatsapp.com/EjcqlfcKOWeDt6EPnP5dyv

Fire on fire #part 1 = *welcome to your new hame jema* در های عمارت که باز شدند کلاغ هایی که بر سر کاج های خشکیده خانه کرده بودند اوازی از جنس غم از سر دادند . عمو با موهای سفیدش که باد انها را به هم میریخت و لبخندی با ظاهر مهربان بر جلوی عمارت ایستاده بود . اِما هم با لبخندی دندان نما و ظاهری اراسته کنار پدرش ایستاده بود و دست تکان می داد . او زیبا بود . زیبا و مهربان . تنها چیزی که میبینمش به ذهنم میاید . ویلوبی هنوز هدفونش دد گوشش بود . ماشین نگه داشت و مارا _ حداکثر من را از فکر بیرون اورد . پیاده شدیم . حالا ویلوبی هدفونش را روی گردنش گذاشته بود و با لبخند خنثی ای به سمت والد جدیدمان عمو جونز میرفت . بعد از مرگ پدر تنها کسی که مارا قبول کرد او بود . حتی لازم نبود به ما نگاهی بیندازد اما او مهربان بود . از زمان بچگی تا همین حالا که پدر جدیدمان خوانده میشد . با صدای پر نشاطش ویلوبی را صدا زد و سپس او را در اغوش گرمش فشرد . وقتی ویلوبی از بغلش بیرون امد به سمت من امد و با من دست داد . 《به خانه ی جدیدت خوش امدی دخترم 》 در جواب لبخندی زدم .اما از ان گوشه گفت 《 پدر فکر می کنم باید ببریمشان داخل 》 و با دست مارا به داخل دعوت کرد . خانه خیلی بزرگی بود . راه پله ای به بالا ختم میشد . لوستر ها بالای سقف به زیبایی نور را در خانه پخش می کردند . یک میز بزرگ یک طرف خانه با گل های رویش خودنمایی می کرد . این خونه عالی بود . عمو توضیح داد《 طبقه ی بالا اتاق کار من و اتاق خواب ها هست . اسم هر کس روی در نوشته شده . و با توجه به رنگی که دوست دارد اتاق از قبل برایش چیده شده بود . از یکشنبه با اما مدرسه می روید . اگر خواستید جایی بروید باید مثل اما اجازه بگیرید . شما هم لازم نیست کاری بکنید خدمتکار ها همه چیز را درست می کنند . اما میشه بقیه توضیحات رو تو بدی . من باید بروم سر کارم 》 اما لبخندی زد دستش را تکان داد اما عمو پشت سرش را هم نگاه نکرد . اما هیجان زده پرسید 《 اماده اید ؟؟ 》 The end (گوش کنین میدونم که داستان توی پارت های اول جذاب نیست اما بهتون ثول میدم این از اون داستان هایی هست که هم داستانش خفنه هم مومنت های خوبی داره پس یک کوچولو بهم فرصت بدین بهتون ثابت میشه سخنی از ادمین مهی .)
...اومدم لینک های چنل ها یا پیج هامونو بدم ) واتپد) https://www.wattpad.com/1246021991?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_published&wp_page=create_on_publish&wp_uname=fire_on_fire_f&wp_originator=kksiVW241TfqTBcIDTuHDQTyzDCtLGEsV%2BhEthIf5Fi374%2Ff8j4lJg%2FOoScsh24h5pfNMCZKLAEenPa%2FhJ97gOA9U4eckX8zanH1iqRN8JYKbeoq56my171m0tudMws1 اینستا ) @Faironfair واتساپ ) https://chat.whatsapp.com/EjcqlfcKOWeDt6EPnP5dyv تستچی ) سرچ بزنید fire on fire پارت هارو براتون میاره

نظر بدین لایک کنین میسییی...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اسم انیمش چیه؟
Spy family
عزیزم فقط هنوز نه مانگاش کامل اومده نه انیمش♡! توصیه می کنم بعد از اینکه کامل اومد نگاه کنی ♡!