
سلام من فاطمه هستم امیدوارم از این داستان خوشتون بیاد
از زبان مرینت: به ادرین زل زده بودم که یکدفعه هشدار آکوما به صدا درامد. همه از کلاس خارج شدیم من رفتم توی حیاط ، جایی نبود تا تبدیل بشم از مدرسه خارج شدم و رفتم توی کوچه خلوتی یک دیوار خوب پیدا کردم رفتم پشتش و.. تیکی خال ها روشن و سریع به سمت آکوماتیز (غول بچه) رفتم .
چند دقیقه قبل از زبان ادرین: نفس نفس می زدم خواستم برم پشت دیوار حس کردم کسی انجا هست . بیصدا یک نگاه انداختم و سرم را برگرداندم پشت دیوار ، مرینت ! اینجا چی کار میکنه ؟ فکر میکردم تمام همکلاسی هایم توی مدرسه هستن . یکدفعه صدای مرینت اومد گفت : تیکی، خال ها روشن یویو لیدی باگ پرتاب شد و لیدی باگ به سرعت دور شد و رفت و من را ندید . همه چیز اینقدر ...
همه چیز اینقدر سریع رخ داد که همونطور مات مونده بودم پلگ گفت : ادرین ، نفس عمیق ب... گفتم : هیچی نگو پلگ و یک تیکه پنیر بهش دادم زود باش میخواهم تبدیل بشم توی دلم گفتم: باورم نمیشد من به آرزویی که داشتم رسیدم پس چرا چرا ناراحتم چرا ماتم بده (به پلگ گفتم ) پلگ حالا به مرینت چی بگم چجوری بگم هویتشو فهمیدم . پلگ گفت : لیدی باگ نه مرینت ، مواظب باش گند نزنی ادرین حتما خیلی ناراحت میشه
پلگ پنجه ها بیرون رفتم به سمت لیدی باگ : سلام بر بانوی زیبای من گفت : سلام پیشی لقب جدید برای تنوع است کت : نه نه لقب تکامل یافته است فقط خواستم نتیجه ای خیلی وقته به اون .... لیدی😁 خندید و گفت : کت نوار بسه کار داریم کت : چشم از اینکه مرینت/ لیدی باگ بود خوشحال بودم اون مهربون، باهوش و... ولی یکم بی اعتماد بنفس بود 😇 🕒🕝🕑🕜 بعد از شکست غول بچه بزن قدش بانوی من
رفتم توی کلاس ادرین از معلم خواست کنار من بشیند خانم مندلیف هم به به من گفت بیام جلو الیا گفت : نگران نباش ولی من نگران بودم ( راوی اگه خراب کنی ادرین را از روی صحنه ی روزگار محو میکنم ها مثل یه دختر خوب برو بشین سر جان و خل و چل نشو آفرین ) گفتم : سلام ادرین ادرین : سلام با .. مرینت (نزدیک بود بگه بانوی من ) تا اخر کلاس باهاش حرفی نزدم اونم چیزی نگفت مدرسه تموم شد بلاخره ادرین گفت : مرینت می رسونمت. گفتم « ا آ نه ممنون نمیخواد
از زبان ادرین : به پلک گفتم : پلگ چجوری بهش بگم دوستش دارم پلگ : آ الان خیلی زود نیست ؟ بهش بگو قند عسل ، اصلا به من چه گفتم : راست میگی خیلی زود است پارت بعد را هم بخونید تا ببنید در قرار شب چه اتفاقی میافتد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام میشه بعدی زود تر بزاری تستت هم عالی بود مرسی
من دنبالت میکنم اگه خواستی دنبال کن
خداحافظ
سلام تست بعدی کی میاد واقعا قشنگ بود مرسی بای
منم دنبالت کردم فاطمه جون 💓اگه خواستی دنبالم کن💜💓
دنبال کردین اعلام کنید تا دنبالتون کنم
خیلی ممنون هیجان را در پارت های بعد خواهیم داشت و همان طور که خودتون هم متوجه شدید رمان من کمی متفاوت است و داریم داستان ها ماجرا ها و مشکلات بعد از کشف هویت را داریم
مال من طولانی تره و مهیج تر و یکم غمگین بیا سر بزن که پشیمون نمیشی
سلام خب خیلی محشر بود البته برای پارت اول سعی کن هیجان بیشتری بیاری تو داستان و سعی کن ادبی ننویسید مرسی
خیلی عالی و بینظیر بود🙂💞
فاطمه جون خیلی خیلی خوب شروعش کردی. یه شروع متفاوت . همه آخرا یا اواسط داستان کشف هویت میکنن. داستانت اول بسم الله. عالیی بود
مال منم تازه منتشر شده . پارت دوم و سوم هم در راهه.
عااااااااااااااااااااااااااااااااااالی بود هر چی بگم بازم کمه 🤩🤩🤩 خیلییی سریع پارت بعد رو بذار🤩🤩🤩😍😍😍😍😍😍