خب راستش من تصمیم گرفتم آدم شم داستان هام رو زود بنویسم😐☕
میبل وارد اتاق شد و من خوشحال شدم که دیگر مجبور به توضیح دادن به میسون نیستم. با چهره ای سرشار از تعجب پرسید«چی شده؟» یه بار دیگه ترسیده بودم و به من من کردن افتادم، تا اینکه میسون با آرامش عجیبی گفت«داشتم یسری ورد رو که از ویل خواسته بودم بهم بگه تمرین میکردم که یهو حواسم پرت شد و ورد رو اشتباه گفتم و اینم شد نتیجش» میبل چشمش به زخم رویه شکم میسون خورد و سپس پوزخندی زد و گفت«هه، از بس بی خاصیت و بی عرضه ای حتی خودت رو هم زخمی کردی، به هر حال من نیمدم اینجا تا بی عرضه بودنت رو سرکوب کنم، امدم بگم که بهتره زودتر با جادو یا چیزی خودت رو درمان کنی چون تا نیم ساعت دیگه یه اجرا داریم» و بعد از زدن این حرف اتاق رو ترک کرد.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
من بعد شیش قرن اومدم و اصلا پارت قبلو یادم نیست یه خلاصه میزاری؟😂💔
پارت بعددددددددددد
بالاخرههههه بعد صد سال 😐
و بعده ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ قرن گذاشتی 😐
من بعد خوندن این پارت:*یعنی اسم شیپ ویل و میسون چی میشه؟ویلسون،ویسون و....😅🤣😂😹
به به می بینم که آدم شده ای و پارت بعد را گذاشتی فرزندم:/ خوشحالم که آدم شدهی دیپی😂😂😂😹😐☕💔پس حالا پارت بعدو به نفعته زود تر بذاری:/
عالی بود❤
افلین
پرااااااامممم من از این خوابا نمیدم
واقعا تست گذاشتی؟
ولی یادم نیست قسمت قبل چی شد😐
خداروشکرررررر بلخرههههههه
پرفکت بود 😐🍿