
سو: اشکالی نداره بالاخره امکان داره هرجایی یک یک اشتباهی پیش بیاد. تهیونگ: ولی اینجا هرجایی نیست که بخواد داخلش مشکل پیش بیاد. اینجا برای منه و نباید حتی کوچکترین اتفاقی بیوفته. این برج برای برند thv عه و باید بی نقص بمونه و هر کس براش نقص ایجاد کنه چه اتفاقی براش میوفته؟. خانم هان جوابمو بده. منشی: خ..خب اون اخراج میشه. تهیونگ: افرین خانم. خوبه که خودت قوانین رو کاملا بلدی ولی حیف که اهمیت نمیدی بهشون و این فایده ای نداره ولی خودتون میدونید که این سخت گیری ها به نفعتون هست و باعث میشه بیشتر حقوق بهتون بدم. شما هر جای کره برید نمیتونید همچین حقوق بالایی رو برای یک منشی پیدا کنید. منشی: متوجه ام. تهیونگ:اینم متوجه شدی که الان میخوام اخراجت کنم. سو: وایسا. اقای کیم الان اخراجش میکنی؟. تهیونگ: بله. این تنها لطفی هست که میتونم در حق خودش و خودم و این برند بکنم. سو: اقای کیم اون دیگه هیچوقت اشتباهشو تکرار نمیکنه. تهیونگ: نه دیگه فایده ای نداره. اون باید از اینجا بره. خانم هان لطفا تا ساعت۱۲ شب وسایلتون رو جمع کنید و این اخرین روز کاری شماست. سو: ولی... منشی: بله اقای کیم. خانم لازم نیست شما نگران من بشید. مقصر من هستم.
سو: روبم رو از اون خانم گرفتم و دادم به اقای کیم. تهیونگ: خانم پارک با من بیاید. رفتم به سمت اسانسور و دکمه رو فشار دادم و در باز شد. هر دو وارد اسانسور شدیم. به ساعت روی دستم نگاه کردم و گفتم: خب امروز ظاهرا از خوردن ناهار خبری نیست. سو: سرم رو پایین انداختم و هیچی نگفتم. تهیونگ: به طبقه۱۴رسیدیم و در باز شد. به سمت دفترم رفتم و درش رو باز کردم. در نگه داشتم که خانم پارک بره داخل و گفتم: خانم ها مقدم تر هستن. سو: تشکری کردم و رفتم داخل و اونم پشت سرم وارد شد. چه اتاق بزرگ و قشنگی. تهیونگ: ممنونم قابل شما رو نداره. رفتم پشت میز نشستم و گفتم: بفرمایید بنشینید خانم پارک. سو: نشستم روی یک صندلی و اون شروع کرد به صحبت کردن. تهیونگ: چرا اینقدر برات مهمه که اون خانم اخراج میشه. سو: خب اینجا هیچ مشکلی نیست. شما اومدید و مشکل رو حل کردید و بهش گفتید من کی هستم و مشکل برطرف شد. تهیونگ: حق با شماست اون اشتباه به دست من حل شدولی اگر ساعت ناهارم نبود و من اونجا نبودم اون شما رو خیلی راحت بیرون میکرد. اون اگر یکبار اشتباه کنه معلوم میشه که کارش رو خوب بلد نیست. من سخت میگیرم چون به نفع شهرت این برند میشه. این برند فقط داخل ۴سال تونست رتبه اول رو در طراحی بیاره اونم همش به خاطر تلاشها و سختگیری هایی بود که کردم. برندthv یک برند جهانیه که دنیا ازش صحبت میکنه و داره با برترین و برجسته ترین برند ها رقابت میکنه و من باید نسبت به کوچکترین اشکال یا اشتباه ری اکشن نشون بدم برای این شرکت و باید باعث و بانی اون اشکال رو اخراج کنم. نمیخوام فقط به خاطر اون منشی یک طلا رو از دست بدم.
سو: اون درست میگفت. من نباید دخالت میکردم. اون برای تمام کارهاش دلیل داره. تهیونگ: خب خانم پارک ظاهرا وقت ناهار خوردنم به پایان رسید و الان باید بریم برای عکاسی. سو: عکاسی برای چی. تهیونگ: باید ببینم در چه حد با دوربین و مدل بودن اشنایی. سو: من هیچ اشنایی ندارم با مدل و ایستادن جلوی دوربین. تهیونگ: اشکالی نداره. خودم باهات کار میکنم. ........... تهیونگ: اون اماده شد و یک لباس با رنگ ابی و نارنجی پوشیده بود. خیلی بهش میومد. بهش گفتم: برو برای گریم. سو: نمیشه همینطور جلوی دوربین بایستم. تهیونگ: خب این دفعه میشه. چون الان فقط برای تمرین اینجاییم اشکالی نداره. برو اون بالا و بایست. سو: رفتم بالا و ایستادم. تهیونگ: به عکاس گفتم که دوربین و اماده کنه. بعد گفتم: خانم پارک ژست بگیر. سو: یکی از پاهام رو کمی اوردم جلو. دستمو چیکار کنم. تهیونگ: دستاتو بزار روی پهلو هات.. سو: دست راستم رو روی پهلوی سمت راستم گذاشتم و دست سمت چپم رو روی پهلوی سمت چپم گذاشتم. تهیونگ: همینطوری وایسا. یک...دو....سه. عکاس چند تا عکس گرفت. حالا ژستتو تغییر بده. سو: دست چپم رو روی پهلوهام همونطور نگه داشتم و انگشتای دست سمت راستم رو به ارومی روی گونه ام کشیدم. تهیونگ: خوبه همینطوری ادامه بده. یک...دو...سه. عکاس دوباره عکس گرفت.
همینقدر عکس کافیه. روی مانیتور بزارش میخوام ببینمش. عکاس: بله جناب کیم. تهیونگ: وقتی پخش شد اولین عکسو که دیدم باورم نمیشد که اینقدر قشنگ بتونه ژست بگیره. سو: مطمئنی که این ادم روی مانیتور منم؟. تهیونگ: اره خودتی. نگاه کن این تویی. تازه کلی کار داری ولی بازم خوب بود برای کسی که بار اولشه جلوی دوربین می ایسته. ........... سو: همه رفته بودن و فقط من و اقای کیم در اون برج بودیم. تهیونگ: خب الان ساعت۹ شبه. میتونیم بریم یکم غذا بخوریم. سو: میخواید برید رستوران؟. تهیونگ: بله. سو: من غذا اوردم. تهیونگ: برای چی. سو: خب گفتم یه وقت دیر بیام خونه و گشنه ام بشه. تهیونگ: به اندازه هردومون هست؟. سو: وایسا الان میرم داخل کیفم میارمش. رفتم داخل اتاق پرو جایی که کیفم رو گذاشته بودم. رفتم ساندویچ رو برداشتم و اوردم پیش اقای کیم. تهیونگ: خب اشکالی نداره نصفش میکنیم. سو: باشه. ساندویچ رو از وسط نصف کردم و یک تیکه شو خودم و یک تیکه دیگه شم دادم اقای کیم. تهیونگ: ممنونم. وقتی خوردمش گفتم: باید تمرین کنی تا بتونی برای مدل شدن اماده باشی. سو: دستامو تکوندم و گفتم: من اماده ام. تهیونگ: یک کتاب از قفسه کتابخانه اتاقم برداشتم و گذاشتم روی سرش. تا ته اتاق رو با همین کتاب روی سرت میری و برمیگردی. بدون اینکه بندازیش بیا. سو: خیلی اروم رفتم و برگشتم. تهیونگ: یکبار دیگه برو ولی با سرعت بیشتر. ............. سو: اموزشم تا ساعت۱ شب طول کشید. وسایلم رو برداشتم و رفتم سمت اقای کیم. من دیگه میرم شبتون خوش. تهیونگ: اگر اشکالی نداره من میبرمتون. سو: نه ممنون. توی زحمت نمیندازمتون. تهیونگ: زحمتی نداره. رفتم سمت در و بازش کردم و گفتم: بفرما. اون از اتاق رفت بیرون و منم رفتم.
به سمت ماشینم رفتم و در رو براش باز کردم. سو: ممنونم. تهیونگ: خواهش. در رو بستم و خودم رفتم سوار ماشین شدم. سو: وقتی اومد گفتم: این ماشین برای تو هست؟. تهیونگ: اره مگه زشته. سو: نه اصلا. خیلی قشنگه ولی...ولی. تهیونگ: ولی چی؟. سو: هیچی ولش کن. تهیونگ: بگوش. سو: از اونجایی که من یادمه تو حتی خونه هم نداشتی ولی الان همچین ماشین گرونی سوار میشی. تهیونگ: اینکه چیزی نیست. ماشینو روشن کردم و گفتم: میخوام خونه مو نشونت بدم اون موقع تازه تغییر من در طی این پنج سالو میبینی. سو: لازم نیست. تهیونگ: چرا الان نشونت میدم. سرعت گرفتم و به سمت خونه حرکت کردم. ........ سو: وقتی رسیدیم اون در ماشین رو برام باز کرد و پیاده شدم. تهیونگ: ریموت در خونه رو فشار دادم و در باز شد و رفتیم داخل. سو: داشتم به خونه نگاه میکردم و دهنم باز مونده بود. خیلی بزرگ و قشنگ بود. بیش از اون چیزی که فکرشو بکنی. تهیونگ: چطوره. سو: عالیه خیلی قشنگه. تهیونگ: خب یکم بیشتر توضیح بده. سو: خب این برای کسی که بدبخت ترین و بیچاره ترین ادم روی کره زمین خیلی زیاده. تو هیچی نبودی و هیچی نداشتی ولی الان همه چیز داری. تهیونگ: لبخند از روی لبام محو شد با اون حرفایی که زد. چطور میتونست درباره من اینطوری فکر کنه.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
۵
۴
۳
۲
۱
بزار دیگه
حالت خوبه؟
بله عزیزم
چرا سو اینطوری صحبت کرد؟😑😐
هقققققققققققققققققققققققققققققققققق
سو این چه زری بود زدیییییی
کراش خوشملم نالاحت شد😔😔😔😤😤
عالی بود