l love you crazy 85

(لطفا بالا رو بخون🙏🏻😔)_کار میکنی یا خوش میگذرونی؟ _چرند نگو! تو به من اعتماد نداری نه؟ باشه! من دارم برمیگردم تو این کارا رو با یکی دیگه انجام بده! _وای مالیرا...سرهرچیزی عصبانی میشی؟ من معذرت میخوام..باور کن نمیدونم چم شد _تو نمیدونی چی شد و چی نشده اما اینجا اعصاب من خورد شده من الان نمیخوام باهات حرف بزنم باشه؟ خدافس و گوشی رو گذاشتم سرجاش...اوف اینم فقط بلده رو نغز من رژه بره سرم درد گرفته بود رفتم دوش گرفتم و خوابیدم (فردا) *بچه ها مالیرا برگشته* امیلی: دخترم پرواز ادرین و ماریانا که خیلی وقته نشسته پس چرا هنوز نیومدن؟ مالیرا: اها فکرکنم ماریانا رو برده کلینیک دکتر شرماد انگار پاش یه چیزی شده بود برای همین رفتن امیلی: زیرلب زمزمه کردم: الان فقط پاش درد میکنه...وقتی قلبش درد بگیره اونوقت دیدن داره ماریانا: ایی😖 ادرین: مواظب باش دکتر: خیلی خب بیا ادرین: دس.ت ماریانا رو گرفتم و کمکش کردم بیاد بشینه...بله اقای دکتر؟ دکتر: من براش دارو نوشتم اینا رو بعد شام بهش بدین ادرین: چیز جدیی که نیست؟ دکتر: مشکل خاصی نیست دیگه ای نداره فقط ورم کرده و اره...اگه با این دارو ها فردا حالش بهتر نشه دوباره باید بیاین اینجا...من باید عکس بگیرم و چک کنم که شکستگی مویی نداشته باشه ادرین: باشه چشم ..ممنون دکتر ..بیا بریم

اریان: هوهوووو من بردمممم پانیا: ای بابا تو داری تقلب میکنی ماریا: بسه دیگه بیاین شام بخورین پانیا: شام چی درست کردی مامان؟ پانیا: پیتزای کالباس با سس فراوون و نوشابه گازدار حالا ببینم میتونین نیاین بخورین یا نه اریان: ایووول من میام ارین: اول بازی کن بعد شام بخور و نشستم تا یه دست دیگه بازی کنیم مارا: ارین؟ ارن و لیران کجان؟ تنهاشون گذاشتی اومدی؟ ارین: ببین!...چی شده مارا؟ از من تنهایی خوشتون نمیاد؟ مارا: خب پسر بالاخره باید بپرسم که اونا کجان ارین: دارم شوخی میکنم راستش مادر و پسر چند ساعت با هم رفتن خرید منم که چمد ساعت احساس ارامش میکنم بزارین راحت باشم ..اریان تو هم نخند بازیتو بکن اریان:😂😂 ماریا:داداش ارین؟ شما چرا امروز حرفای اریان رو میزنید؟ اریان: عه😐😂 حرفای منو میزنه؟ چه حرفایی؟ خب همه ی ادما بعد ا.ز.د.و.ا.ج عمینجوری میشن بعضیاشون حرفاشون و تو دلشون میگن مثل داداش ارین بعضیا هم رک میگن مثل من! خب شاید بعضیا هم نمیگن اصن اما وضع همه مردا همینه😂 دستمو بردم جلو ارین و زدیم قدش بریم ادامه بازی ماریا: عه چه به موقع اومدین شام امادس امیلی: این ادرین و ماریانا هنوز نیومدن؟ ماریا: شاید.... که دیدم دارن از در میان تو ...بیاین اومدن که همه برگشتن سمت اونا

*خب خب محض اطلاع ماریانا یه دستش رو پای مسدومشه😐😂 یه دستشم ادرین گر.ف.ته😻�اون یکی دست ادرینم روی شون.ه ماریانا هست�* ماریانا: نگاه هاشون یه جوری بود دستمو ول کردم و اون دستی که رو ش.و.ن.م بودرو کنار زدم دیدم دارم میوفتم که ادرین گفت: ساکت...بیا بریم و دوباره دست.مو گرفت..احساس خوبی پیدا نکردم یکم از نگاه هاشون ترسیدم ...اما...ادرین: ماریانا...دکترگفته باید مواظب خودت باشی حالا ساکت باشو و راه بیا منم سعی میکردم نگاشون نکنم ادرین: من بعدا باهاتون حرف میزنم..اخه میدونین پای ماریانا رگ به رگ شده ما رفته بودیم پیش دکتر چکاب کنیم بیا بریم ماریا: تو که اذیت نشدی؟ ماریانا: نه نه اصلا اذیت نشدم ادرین: چطور اذیت نشدی؟ دکتر گفت اگه ورمش کم نشه دوباره باید بریم پیشش عکس بگیریم ممکنه شکستگی مویی باشه و این خطرناکه خیلی بیا...اروم بیا باید استراحت کنی! مالیرا: ادرین؟ شام! ادرین: جان! لطفا شام ما رو بیار تو اتاق! ممنون...میبینمتون ..بیا مالیرا: خاله؟ حالا چطوری این دوتا رو از هم جدا کنیم؟ من فکر میکنم ادرین از ماریانا خوشش اومده امیلی: راست میگی! اما من نمیزارم این اتفاق بیوفته مالیرا: باید اونا رو جدا کنیم امیلی: من سریع اون کارو میکنم

اریان: داداش بعد مدت ها خوشحال به نظرمیاد ...به نظرمیاد اون بالاخره عشقش رو پیدا کرده من نمیزارم هیچکس جلوی عشق داداشمو بگیره حتی اگه اون مامانم باشه _______ ادرین: اروم بیا تو... ماریانا: من خوبم ادرین...نگران نباش ادرین: بیا...بیا بشین...پارچ اب رو برداشتم و تو لیوان اب ریختم ..بیا بخور... ماریانا: اما تو؟ ادرین تو خسته شدی اول تو اب بخور ادرین: چرا تعارف میکنی ؟ خب بخور دیگه منم میخورم و پارچ رو سربالایی گرفتم و اب خوردم...من خیلی گرسنمه این جان کچا موند؟ ماریانا: من همینجوریشم دلم برای غذا های خونه لک زده ادرین: نشستم رو تخت روبروش و گفتم: تو هم غذای خونه رو دوست داری؟ ماریانا:اره من خیلی دوست دارم من غذایی که خودم درست میکنم‌و خیلی بیشتر دوست دارم ادرین: اره منم دستپخت تو رو دوست دارم ......چیشده؟ تو یه جوری نگاه میکنی انگار من هیچوقت از دستپختت تعریف نکردم ماریانا: تعریف نکردی! هیچوقت نگفتی ادرین: هیچوقت نگفتم؟ نهه یکدفعه گفتم که ماریانا: اممم ادرین: اخه من فکرکردم که قبلا یکدفعه ازت تعریف کردم..مالیرا: داشتم میرفتم تو اتاقم که یه صدا هایی از اتاق ادرین میومد وایسادم ببینم چی میگن ادرین: یعنی تو واقعا از شکل صورت من نفهمیدی که من وقتی غذای تو رو میخورم چقدر پرانرژی تر و خوشحال تر میشم؟ ماریانا: من به غیراز نگاه کردن به صورت تو کارهای خیلی بیشتری دارم ادرین: ینی چی؟ خب همه از شکل صورت من میتونن حرفی یا کاری که کنمو تشخیص بدن خب..حالا اینا رو ول کن بیا یه بازی بکنیم...توش حالت های مختلف رو نشون میدم تو حدس بزن کدوم ...کدومه باشه؟ مث بازی پانتومیم! ماریانا: پانتومیم؟ مگه ما بچه ایم؟ ادرین: این چه ربطی به بچه بودن میکنه؟ بازی بازیه دیگه این یه استعداده تو حدس بزن فقط همین! ادای ادنای پیر رو در نیار...خیلی خب من حدس میزنم تو ادا در بیار ماریانا: من حدس میزنم؟ ادرین: اره..ببخشید من ادا در میارم تو حدس بزن ماریانا: باشه ادرین: داشتم فکرمیکردم که ادای چی رو دربیارم که گفت: خوشحال...توخیلی خوشحالی ....ساکت باش! هنوز شروع نکردم ماریانا:😑 خب بزار شروع کنم دیگه...خوشحال😑😂 از دست تو...خب حالا خوب نگاه کن ... ماریانا: تو فقیری ادرین:😐 بین فقیر و ادم گشنه خیلی فرق هست😐 تو بلد نیستی نمیتونی یعنی خواهش میکنم اصن بیخیال شو ماریانا:😂😂😂♥️ ادرین: تو اصن متوجه نمیشی به صاحب شرکت 5میلیاردی میگی فقیر؟😐🙏🏻♥️ مالیرا: از عصبانیت با مشت زدم تو گلدون که افتاد زمین فهمیدم چه گندی زدم ادرین: یه صدای عجیبی اومد ...این صدای چی بود؟ (این پارت تموم شد ببخشید اگه دیرگذاشتم واقعا وقت نداشتم ولی خب امیدوارم دوست داشته باشین♥️ ناظر عزیزم لطفا زود منتشرش کنید ممنون میشم تروخدا 🥺بعدی شرایطه)