سلام به همگی 👋من النام و دوباره اومدم پیشتون.
فقط یه چیزی:من به یه سری دلایلی نمی تونم رمان زندگی جدید رو بنویسم 😔 عوضش این رمان زیبا رو تقدیم به شما نویسندگان عزیز تقدیم میکنم😘(راستی دقت کردید اینم تو اسمش جدید داره😁)
این رمان رو من و دوستم ساختیم و با اندکی تغییر به ثبت رسوندمش.
ژانر:غمگین،عاشقانه
موضوع:میراکلس(بیشتر رمان های من همینه)
خلاصه:درباره دختری که با خانواده و خواهرش زندگی میکنه و تازه مدرسه اش رو عوض کرده اما بعد از مدتی متوجه این میشه که خانواده واقعی اش یکی دیگه هستن...
امیدوارم خوشتون بیاد😉بریم سر رمان 👇
سلام👋🏻من ادرینا هستم و همراه با پدر و مادر و خواهرم در پاریس زندگی میکنم.اسم خواهرم فریال هست.تو پاریس هر روز اتفاق های تازه ای می افته که برای من و خواهرم عادی شده.فقط من اینجا یه مشکلی دارم.
+ادرینا بدو دیرمون شد.
-باشه اومدم....
کیفم رو برداشتم و همراه با فریال به مدرسه رفتیم.فریال خیلی سحرخیزتر از منه.
-زود باش دیر میرسیما
+حاضرم شرط ببندم مثل دیروز یه ربع زودتر میرسیم.
-بجای حرف زدن بدو فقط.
یه هفته بود که به یه مدرسه جدید رفته بودیم اما کلی اتفاق برام افتاده.انگار همین دیروز بود.(اره بابا مثلا میدونید هویت لیدی باگ و کت نوار رو فهمیده و وقتی کوامی هاشون گم شد بهشون کمک کرده.الان فقط کوامی هاشون میدونن که ادرینا هویتشون رو میدونه😄
ادرینا:زحمت کشیدی خودم میگفتم😒
من:گفتم که ناگفته نمونه.)
بلاخره به مدرسه رسیدیم.حرف من درست از اب در اومد.
+دیدی گفتم؟😌
-حالا اشکال نداره یکم زود رسیدیم دیگه.
+😳
-اونجوری نگام نکن عادت کردم خب😥
-بازم که زود اومدین.
صدای یه دختر و پسر به اسم الیا و نینو بود(منظورمو که گرفتین😁)
+همش تقصیر این خواهرمه دیگه.
-ادرینا؟؟؟😒
+چیه خب مگه دروغ میگم؟
-حالا دعوا نکنین بیاین بریم سر کلاس.
مطمئنم پیش خودشون میگن از دست این تازه واردا.خلاصه رفتیم سر کلاس.کم کم بقیه بچه ها هم اومدن.
ما با همه دوست بودیم اما این فریال بیشتر با الکسا جور بود.منم با نیکیتا دوست صمیمی بودم.با هر دوشون تو مدرسه قبلی دوست بودیم و اونا هم همراه ما تازه به این مدرسه اومدن.
به دوستامون سلام کردیم و بعد طبق معمول روی نیمکت پیش هم نشستیم.داشتیم در مورد یه چیزایی با هم حرف میدیم که خانم معلم اومد.....
طبق همیشه همه ایستادیم ، سلام کردیم و بعد سر جامون نشستیم.
+سلام بچه ها.امروز دهه افتخارات فرانسه است(همچین چیزی وجود نداره از خودمون ساختیم😁)و به همین مناسبت من شما رو گروه های دوتایی میکنم تا در این ده روز ١ روزنامه دیواری به همین موضوع درست کنین و اینکه این ١٠ روز کلاس نداریم...
وقتی خانم گروه بندی کرد.من با ادرین افتادم.واییییی اخه این چه شانسیه من دارم😩
+ناراحت نباش.فقط ١٠ روزه دیگه.
-من حتی نمیتونم با یه پسر ١ ساعتم باشم چون از پسرا بدم میاد.مخصوصا دیگه انقدر دارم به سمت ادرین رونده میشم که از اون یه جور دیگه داره حالم بهم میخوره😒
+حالا فعلا بیا با هم بریم خونه یکم مرتب کنیم اونجارو بعد با هم حرف میزنیم.قراره بیاد خونه تو ناسلامتی😌
-دیگه حرفشو نزن😠
+باشه بابا حالا جوش نیار تو هم😕......
وقتی رسیدیم خونه خودمو روی تخت انداختم.حالم زیاد خوش نبود😞.تو فکر بودم که صدای فریال اومد.
-ببینم تو از مرینت میترسی
یکم من من کردم اما بعدش جواب دادم.
+نه بابا.....فقط میترسم فکر کنه عاشق اون پسرم😒
-برای چی؟نمیخواد بکشتت که😂
-اره دیدیم سر اون قضیه😒از یک فرد عاشق هیچی بعید نیست(تو مدرسه قبلیش یکی به اسم البرت عاشق ادرینا شده بود.بعد یکی به اسم کاترین که عاشق البرت بود ادرینا رو دزدید و باهاش یه کاری کرد که نزدیک بود ادرینا بمیره.
ادرینا:چرا تو باید همه چیزو توضیح بدی😒
من:چون من نویسندم😌
ادرینا:ای بابا تو هم که همش نویسندم نویسندم راه انداختی😒)
+اون خب فرق داشت.بابا دختر ادرین که فقط یه دوست نداره.تو هم دوستشی خب.نگا چقدر شبیهشی.عین خواهر و برادر های دوقلو😄.....
به طرفش یه بالشت پرت کردم
+چیه بابا مگه دروغ میگم😂
-ساکت شو
یه بالشت دیگه پرت کردم و بالشت بازی ما شروع شد.همشم میخندید و میگفت باشه بابا قبول😂
اینقدر خندید و منم از خندیدنش خندیدم که کلا حواسم از اون پرت شد.در همین لحظات مامان و بابا هم اومدن و با خنده خاصی نگاهمون میکردن......
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
لینک کوتاه
کپی شد
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.
سلام نمیذاری بعدی رو؟
نمیدونم بزار ببینم
خبببببب اینم از رمان جدیدم😌
فقط زود قضاوت نکنید 😉
اسم اصلی من هم آدریناست ولی میونگ صدام می کنن . راجب بی تی اس بزار خیلی داستانها پر طرفدار می شه چون اکثر واسه بی تی اس هست می زارن
از اشنایی باهاتون خوشبختم😊
ببخشید اما من نمیتونم رمان بی تی اس بزارم اخه چیز زیادی ازشون نمیدونم😔
به هر حال ممنون از نظرت😍