داستان
اسم: نور ماه
فصل ۱=در مخفی
رفته بودیم جنگل با دوست مامان بابام اونا یک دختر هم سن من داشتن با اسم تلکا ۵ ساله که ما باهم دوست های صمیمی هستیم. من از مامانم اجازه گرفتم که یکم با تلکا توی جنگل قدم بزنیم. وقتی مامانم جواب بله گفت خوشحال رفتم پیش سالیا و بهش گفتم که مامانم بهم اجازه داد.
تلکا : کیریستی بیا بریم جای اون درخته اونجا یک عالمه سنگ های قشنگ داره تازه زیاد هم دور نمی شیم.
کریستال: باشه.
وقتی سنگ ها را بر داشتند یک در مخفی بود فکر کردن که اون یه خونه هست ولی وقتی واردش شدن چند تا پله به بالا بود.
از پله ها رفتن بالا یک نقشه اونجا بود که نشون میداد اونها روی پله ها هستن.
نقشه یک خونه رو نشون می داد که چند قدمی انها بود.
تلکا: این جا کجاس؟
کریستال: نمی تونم. بیا فقط با نقشه پیش بریم.
تلکا: باشه.
انها به ان خانه رفتن. در زدن در را دختری زیبا و جوان باز کرد و گفت بفرمایید تو.
کریستال: ببخشید خانم میشه چند تا سوال بپرسم؟
پانا: بله.
کریستال: میشه اسمتون رو بگید و بگید چند سالتونه؟
پانا: بله. پانا ۱۳سالمه میشه شماهم اسمو سنتون رو بگید؟
کریستال: بله. اسم من کریستال و اسم دوستم تلکا و هم سن شما هستیم.
پانا: چه شانسی!
تلکا: پانا تو چرا اینجا زندگی میکنی؟ چرا تنها؟
پانا: من داشتم برای خودم بازی میکردم که یه در روی دخت دیدم فکردم خونس ولی نبود. بعد هر کاری کردم نتونستم برگردم و این خونه رو پیدا کردم.
تلکا: ما چه شکلی می تونیم از اینجا بریم؟
پانا: باید یک ماجراجویی خطر ناک رو پشت سر بزاریم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
گشنگ بود کیوتم😍