عاشقم‌باش..💔 p⁵ (‌بخون‌جذابه🙂)

لطفا عمومی کن... شخصی نشه🥺💫 چیز بدی نداره منتشر کن💔 امیدوارم خوشتون بیاد💜

*اونا بیرون رفتن و فقط تو و سوزی مونده بودین! سوزی: ا.ت... لطفا راستش رو بگو... تو با هوآنیو... ا.ت: خجالت بکش سوزی... معلومه که نه... من عاشق جونگ کوکم... بعدشم... چرا آخه باید با کسی که تو دوستش داری باشم؟! *بعد از چند دقیقه کوک برگشت! جونگ کوک: متاسفم ا.ت... ای کاش اینطوری ازم سو استفاده نمیکردی... اون همه عکسارو بهم نشون داد و همه چیز رو گفت... ای کاش...💔

ا.ت: جونگ کوک لطفا توی روز تولدم اینکارو باهام نکن... کوک: مگه تو اینکار هارو با من نکردی؟!! ا.ت: قسم میخورم حتی نمیدونم داستان چیه... کوک: بسه... انقدر منو ساده فرض نکن... هوآنیو اون عکسارو برام ارسال کرد... اون شب توی بار... ا.ت: خب... شاید فتوشاپه😢💔 چون من هیچوقت بدون تو به اینجور جاها نمیرم...💔 کوک: اون همون لباس و استایلی هست که خودم واسه‌ تولد سوزی بردمت... همون شبی که حال مادرم بد شد مجبور شدم به بوسان برگردم... ا.ت: اما خب... تولد سوزی که توی خونه خودش بود..! کوک: تمام ویدیو های دوربین مداربسته که هوآنیو بهم نشون داد، این رو میگه که تو اون شب به اونجا رفته بودی..!

*یهو سوزی همراه هوآنیو اومد و با خشم رو به روت ایستاد! سوزی: ا.ت... من همه اون عکس ها و فیلم ها رو دیدم... و فکر نمیکردم که یک روزی از تو که بهترین دوستم بودی هم صدمه ببینم..!💔 تو که میدونستی بین اون همه پسری که اطرافم بودن، هوآنیو برای من فرق میکرد... و تنها کسی بود که باهاش آرامش داشتم! اما با وجود اینکه تو جونگ کوک رو هم داشتی، این کارو با من کردی و با اون ارتباط داشتی... ا.ت: ‏سوزی تو داری به این راحتی به من که قدیمی‌ترین دوستت بودم اتهام خیانت میزنی؛ اما به پسری که فقط چند ماهه باهاش آشنا شدی به این راحتی اعتماد کردی و داری من رو میفروشی؟!💔💔 نمیدونم چرا همه آدم های اطرافم دارن اینطوری باهام رفتار میکنند... خودِ تو جونگ کوک! توی این همه سالی که من رو میشناسی، چند بار دیدی که من چه توی رفاقت و چه چیزهایی دیگه، به کسی خیانت کنم؟!😢💔

ا.ت: هی سوزی... مثلاً من با اون رابطه داشتم؛ بنظرت چرا پسری که مثلاً خیلی تورو دوست داره، باید با من عکس بگیره یا اون با من رابطه داشته باشه؟؟؟؟!!!! هوآنیو: ممکنه توی این عکس ها، من تو حال خودم نبوده باشم و این کارهارو انجام داده باشم. چون من هیچوقت به سوزی خیانت نمیکنم!!!!! سوزی: من به اون اعتماد دارم ا.ت... ا.ت: برای خودم ناراحتم که همه آدم های اطراف فیک بودن و هیچ وقت بهم اعتماد نکردن... حتی نمیفهمم که چرا هوآنیو داره این کارها رو باهام میکنه... فقط میدونم که من بدون جونگ کوک و سوزی میمیرم... حالا که شما میخواین ترکم کنین، دیگه حتی نمیخوام از خودم در برابر این تهمت ها دفاع کنم...💔

* کیفت رو برداشتی و از اون کافه خارج شدی و بی هدف شروع به راه رفتن کردی... تا چند ساعت قبل فکر میکردی چون این اولین تولدت هست که ارتباطت با جونگ کوک بیشتر شده، حتماً زندگیت شیرین‌تر از قبل میشه... اما انگار این اشتباه‌ترین تصورت درباره زندگی بود؛ شاید هم این همون انتقام گرفتن سوهو باشه. اما این کاریه که هوآنیو باهات کرد! تو به خودت اطمینان کامل داشتی که هیچ جوره جونگ کوک خیانت نکردی! و همه این کارها یا به خاطر بد بودن هوآنیو هست، یا اینکه یکی دیگه میخواد با این بهانه ها زندگی هر چهار نفر تون رو خراب کنه..!💔 هیچ جوره نمیتونستی باور کنی که این ها کار سوهو باشه! چون اون تو رو دوست داشت و اگر میخواست این رابطه رو از بین ببره، باید جونگ کوک رو آدمِ بد این قضیه جلوه میداد! نه تو رو..!

* کم کم داشت شب میشد اما تو هیچ جایی رو نداشتی که بتونی بمونی! ((منظور اینه که افراد آشنایی نبودن که ا.ت راحت باشه و بتونه چند روز اونجا استراحت کنه!)) جونگ کوک از بس نگران شده بود، چند بار باهات تماس گرفته بود اما میدونستی که اون بیشتر از همه حالش بده و این تماس ها هم فقط بخاطر نگرانیش هست! توی اتفاقات تلخ زندگیت، سوزی تنها آدمی بود که میتونستی باهاش راحت باشی و بهش اعتماد کنی! اما انگار امروز بزرگترین ضربه رو از اون خوردی نه از هوآنیو! امروز حالت بدتر از همیشه بود... میخواستی از روی نیمکت‌ها بلند بشی اما سرگیجه این اجازه رو بهت نمیداد؛💔تا اینکه هوآنیو باهات تماس گرفت! -خانم سونگ ا.ت؟! +چیه؟ نکنه میخوای این تماس رو هم به عنوان یک مدرک برای خیانتم به جونگ کوک نشون بدی؟! - فقط میخوام برات توضیح بدم! الان هم میدونم کجایی!! پس کافیه به قسمت ورودی این پارک بیای! توی ماشین منتظرتم! ((ادامه در نتیجه🙂💜))