میخواد سرفه کنه و ازم فاصله گرفت و صورتش رو برد یک سمت دیگه و شروع کرد به سرفه کردن. حالت خوبه؟. تهیونگ: با سر بهش گفتم اره. سو: ولی صورتت یه چیز دیگه رو نشون میده. تهیونگ: مگه چطوریه قیافم؟. سو: همش سرفه میکنی. توی چشمات اشک جمع شده و رنگت پریده. تهیونگ: نه من حالم خوبه. سو: میخوای کمکت کنم؟. تهیونگ: نه ممنون. رفتم پشت صندوق ایستادم. دیدم یه نفر وارد مغازه شد. پشت سرش چند نفر دیگه هم وارد شدن و کافه پرشده بود. خیلی کافه شلوغ شده بود. سو: رفتم کنارش وایسادم کنار اقای کیم و گفتم: هنوزم کمک نمیخوای کمکت کنم.
..........
سو: سفارش مردم رو میگرفتم و میدادم تهیونگ و خودمم میرفتم کمکش میکردم تا سفارش ها رو اماده کنه و بعدش سفارش ها رو میبردم سر میز مشتری ها. یکی یکی مشتری ها میرفتن تا اینکه اخرین مشتری هم از مغازه بیرون رفت و اون لامپ ها رو خاموش کرد و سریع خرید های مدرسه مو برداشتم و اومدم بیرون. تهیونگ: کرکره ها رو پایین کشیدم و در رو قفل کردم. ماسکمو روی صورتم گذاشتم و دوچرخه مو اوردم و گفتم: خانم پارک میدونم که بدتون میا.... . سو: میخوام امتحانش کنم.
تهیونگ: چیو؟!. سو: تا به حال سوار دوچرخه نشده بودم چون مادرم اجازه نمیداد ولی الان تو برام موقعیتش رو جور کردی و دوست ندارم این شانسو از دست بدم. تهیونگ: ازت ممنونم که میخوای با من امتحانش کنی این دوچرخه سواری رو. جوری با دوچرخه میبرمت که لذت ببری و همیشه خاطراتش در ذهنت بمونه. سو: سوار صندلی دوم شدم.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
داستان حساس شد
اره
بعدی کو؟😐
تو بررسی
بعدیییییی
یااااااا خدا زود بعدی رو بزار
عالی بود♥️🖇️
وییی عالییی بود اجی🥲❤
جوری که مامان سو تهیونگ و کتک زد من دردم گر5ت نمیدونم چرا 😐
عالییییییی بود گلم لطفا پارت بعد
عالی بود ♡ پارت بعد رو زود بزار پلیز
ممنونم چشم