حمایت کنید مرسی 💕
ساعت از دوازده نیمه شب گذشته بود که جونگ کوک به اتاق خود بازگشت. ابتدا خود را روی صندلی رها کرد و برای دقایقی دیدهدبر هم گذاشت و بعد انگار چیزی را به یاد آورده باشد صاف سر جای خود نشست . کیفش را باز کرد و دفترچه را از ان بیرون آورد . از وقتی که وارد دانشگاه شده بود می دید که هر روز مادرش در آن دفتر چیز هایی می نویسد ، می دانست خاطرات خود را می نویسد ولی نمی دانست چه خاطراتی .این فکر همیشه ذهن او را به خود مشغول می کرد، او هر بار درباره پدرش می پرسید پاسخ سر بالا دریافت می کرد . مادر در گفتن حقایق بسیار سستی می کرد و این جونگ کوک را آزار می داد . او می خواست بداند پدرش که بوده و چرا مرده؟ چرا مادر همیشه اندوهگین و گرفته است؟ و چرا درحالی که به
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
28 لایک
كتابى ننويس ترو خدااا
چشم
میشهپیویروچککنی؟(:✨
حتما گلم 💕
باش قربونت
تستت لایک شد. ما HR هستیم و نیاز به منیجر داریم 😹اگه بیای تو پروف هم میتونی منیجر کل کمپانی شی تا روی کل آیدلامون نظارت داشته باشی هم میتونی منیجر یه گروه/صولو بشی
تورو خدا بیا پیشمون مدیر اول چون دیگه نیس من دس تنهام🙁
ما بهت نیاز داریم😢☹
ادمین صوری زیر پست قشنگت تبلیغ کردیم
میشه لطفا پین؟!
_HR
ممنون
حتما گلم
عالی
💜💜
عالی بود🤍
مرسی
عالی ادامه بده🍓🌝
مرسی❤️
لطفا در مسابقه .و نظرسنجی شرکت کنید مرسی🥰💜
کیوتم اشتباه کیبوردی بوده ببخش❤
ععالییی بید
جون دل تستتولایک کردم کانتم میزارم فالوتم کردم ممنون میشم جبران کنی و فالوم کنیییییی میسییی
حتما گلم💜
تنکبو 🤨💜بات حال کردم
و اینکه من با هیشکی ب این اسونیا حال نمیکنم پس قدر خودتو بدون جیگر