خب بریم سراغ داستان
ایزابلا و آرتور قبول کردند که آماندا با اونها بیاد و یه اسب قهوه ای رنگ و یه شنل قهوه ای بهش دادند خوشبختانه آماندا اسب سواری بلد بود و کار با تیرکمان هم بلد بود به همین دلیل یه تیرکمان و 20 تا تیر بهش دادند اونها توی کشور گرگینه ها میچرخید ولی متاسفانه اونجا هیچ چیز جز فقیری مردم و گشنگی شون نداشت اشراف زاده ها همه پول ها و غذا ها رو میگرفتن یا مردم رو برای سرگرمی به اب مینداختن 😞😞😞ایزابلا تا حالا ندیده بود که تو کشورش همچین کار هايي بکنن به خاطر همین ناراحت بود☹️😞😞ایزابلا :(چرا مردم اینجا اینجوری هستن؟ دلم براشون میسوزه)
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (3)