این داستان ها بر اساس واقعیت هستند.....بزن بریم 🙃🖤
تصویر رو ببینید....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
39 لایک
شت 😦
یه شب توی خوابم مامانم به در اتاق اشاره کرد و گفت اون مرده داره میاد بعد جیغ کشید بلا فاصله از خواب بیدار شدم دیدم درست همونجایی که مامانم اشاره کرده بود یه مرد با قدی بلند ایستاده و به طرفم میومد یه حالت فلج خواب بودمو نمیتونستم تکون بخورم
بعد چند دقیقه که بهتر شدم گردنمو چرخوندم سمت خواهرم و دیدم خوابه دوباره به در اتاق نگاه کردم دیدم اون مرد دوباره اونجاس
یه چند دیقه قبل از اونم یه اتفاق ترسناک افتاد.مثلا نمیدونم چرا دختر داییم گوشیش رو زده بود به شارژ و تنها جایی که پیدا کرده بود برای اینکه گوشیش رو بزاره(ارتفاع پریز خیلی زیاده)روی یه قابلمه روی مبل بود.بعد یهو اون قابلمه افتاد گوشیشم اونجا نبود.روی طاقچه پیداش کرد.فرداش هم یعنی دیروز نشسته بودیم توی یکی از اتاقا داشتیم کارتون میدیدیم یهو در اتاق که بسته بود دستگیرش رفت پایین،باز شد و هیچی پشتش نبود.بعد چند ثانیه خودش بسته شد
راستی یه دختر دایی ۱۴ سالمم اونجا بود.
قایم موشک رو بازی کردیم و تو دور اول تصمیم گرفتیم
همو بترسونیم.منو دختر خالم(اون۱۵ ساله هه) ناخنامون رو میکشیدیم به دیوار.بعد یه ۱ دیقه هممونو پیدا کرد بجز دختردایم.اون دخترخاله ۱۵ سالههه رفت سمت پذیرایی که یهو یه صدای خیلی عجیب و بلند و ترسناک از ته پذیرایی اومد و همه حتی اونی که پیداش نکرده بودیم از یه طرف دیگه با جیغ و ترس فرار کردن .
یعنی هیچکدوم از ما اون صدا رو درست نکرده بودیم.اینی که گفتم مال پریروزه.ادامه تو کامنت بعد😅😅
من خونه ی پدربزرگم یه خونه ی خیلی بزرگ(۵۰۰) متری قدیمیه با در و دیوارای چوبی و درای روغن نخورده.
یبار همه ی فامیل اونجا بودیم بزرگ ترا رفتن خونه ی یه نفر من موندم با دختردایی ۹ ساام و دختر خاله ی ۱۱ سالم و دختر دایی ۲۱ سالم و دختر خاله ی ۱۵ سالم مونده بودیم تو اون خونه.بعد یهو تصمیم گرفتیم همه ی چراغای خونه رو خاموش کنیم و با نور خیلی کمی کع از حیاط میومد قایم موشک بازی کنیم.ادامشو تو کامنت بعدی میگم
عالییییب
خیلی عالی بود