6 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♡Unicorn♡ انتشار: 2 سال پیش 5,364 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست

این داستان ها بر اساس واقعیت هستند.....بزن بریم 🙃🖤



لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (7)
  • شت 😦

  • imageMirana
    درحال نگاه کردن به ماه🌙

    یه شب توی خوابم مامانم به در اتاق اشاره کرد و گفت اون مرده داره میاد بعد جیغ کشید بلا فاصله از خواب بیدار شدم دیدم درست همونجایی که مامانم اشاره کرده بود یه مرد با قدی بلند ایستاده و به طرفم میومد یه حالت فلج خواب بودمو نمیتونستم تکون بخورم
    بعد چند دقیقه که بهتر شدم گردنمو چرخوندم سمت خواهرم و دیدم خوابه دوباره به در اتاق نگاه کردم دیدم اون مرد دوباره اونجاس

  • image𝙖𝙡𝙚𝙭
    ...γίνε δικός μου

    یه چند دیقه قبل از اونم یه اتفاق ترسناک افتاد.مثلا نمیدونم چرا دختر داییم گوشیش رو زده بود به شارژ و تنها جایی که پیدا کرده بود برای اینکه گوشیش رو بزاره(ارتفاع پریز خیلی زیاده)روی یه قابلمه روی مبل بود.بعد یهو اون قابلمه افتاد گوشیشم اونجا نبود.روی طاقچه پیداش کرد.فرداش هم یعنی دیروز نشسته بودیم توی یکی از اتاقا داشتیم کارتون می‌دیدیم یهو در اتاق که بسته بود دستگیرش رفت پایین،باز شد و هیچی پشتش نبود.بعد چند ثانیه خودش بسته شد

  • image𝙖𝙡𝙚𝙭
    ...γίνε δικός μου

    راستی یه دختر دایی ۱۴ سالمم اونجا بود.
    قایم موشک رو بازی کردیم و تو دور اول تصمیم گرفتیم
    همو بترسونیم.منو دختر خالم(اون۱۵ ساله هه) ناخنامون رو می‌کشیدیم به دیوار.بعد یه ۱ دیقه هممونو پیدا کرد بجز دختردایم.اون دخترخاله ۱۵ ساله‌هه رفت سمت پذیرایی که یهو یه صدای خیلی عجیب و بلند و ترسناک از ته پذیرایی اومد و همه حتی اونی که پیداش نکرده بودیم از یه طرف دیگه با جیغ و ترس فرار کردن .
    یعنی هیچکدوم از ما اون صدا رو درست نکرده بودیم.اینی که گفتم مال پریروزه.ادامه تو کامنت بعد😅😅

  • image𝙖𝙡𝙚𝙭
    ...γίνε δικός μου

    من خونه ی پدربزرگم یه خونه ی خیلی بزرگ(۵۰۰) متری قدیمیه با در و دیوارای چوبی و درای روغن نخورده.
    یبار همه ی فامیل اونجا بودیم بزرگ ترا رفتن خونه ی یه نفر من موندم با دختردایی ۹ ساام و دختر خاله ی ۱۱ سالم و دختر دایی ۲۱ سالم و دختر خاله ی ۱۵ سالم مونده بودیم تو اون خونه.بعد یهو تصمیم گرفتیم همه ی چراغای خونه رو خاموش کنیم و با نور خیلی کمی کع از حیاط میومد قایم موشک بازی کنیم.ادامشو تو کامنت بعدی میگم

  • imageآیسو
    بلاخره اومدمممممم

    عالییییب

  • image★𝑯𝒊𝒕𝒐𝒉𝒂★
    <<<һіs grᥱᥱᥒ ᥱᥡᥱs

    خیلی عالی بود

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.