سلام من اودم با ادامه ی داستان لایک و کامنت و فالو فرموش نشه بای
فردا شد صبحانه یشان را خودند ادرین می خواست بره سرکار همو بوسیدند ادرینمرینتو بعد مرینت درو باز کرد که هردو با تعجب امیلی را دیدند امیلی
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
سلاممم ♥‿♥ یه اطلاعیه ♥‿♥
کاربر نیکا✿◕ ‿ ◕✿ برگشته ✿◕ ‿ ◕✿ میخواد داستان بنویسه✿◕ ‿ ◕✿
حمایت کن
─▄████████▄─▄████████▄
▐█████████████████████▌
██████╔═╦═╦═╦═╦═╗██████
██████║╬║╩╣╬║╠╣╩╣██████
▐█████║╔╩═╩╩╩═╩═╝█████▌
─▀████╚╝█████████████▀
───▀███████████████▀
─────▀███████████▀
──────▀███████▀
───
حتما
امروز 6 تا تست منتشر شده ازم
به 6 تا تست اخرم سر بزنید
فالوم کنید بک میدم