4 اسلاید صحیح/غلط توسط: پوکرر :] انتشار: 2 سال پیش 199 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب برو بخون دیه پرو نشو😐🍊.....عععع راستی سلام😐🤧.....میدونین این ناظر تست روش کراش بستم؟!😐🐾✌🏻
برو بعدی فرزندم😐👈🏻🤧
ا.ت نوچ نوچ نوچ امروز نه امروز حوصله واقعا ندارم یک سال نشده از ایران اومدم کره این همه بدبختی سرم اومده کولم رو محکم تر گرفتم رفتم سمت دانشگاه مثل باد که کسی نبینتم رفتم کافه دانشگاه یه جای بدون دید نشستم کنج کردم قهوه سفارش دادم دقیقه نرسید آوردن برام لیوان قهوه برداشتم یه قلوپ ازش خوردم لیوان کاغذی قهوه توجهم رو جلب کرد برش گردوندم روش یه چیزایی نوشته بود وای خدا باز شوگا آخه من چندبار بهش بگم نمی خوامش چندبار بگم من ایرانی فرهنگ ما بهم نمی خوره لیوان انداختم اون ور از کافه رفتم بیرون کلافه بودم چرا دروغ من دوسش داشتم هم نمی خواستمش چون خانوادم هیچ وقت راضی به همچین چیزی نمیشه همین حجاب نکردن هم بزور راضیشون کردم رفتم سر جلسه کلاس خوب شد کلاس خاصی نداشتم مگر نه اصلا حوصلم نمیشد این کلاسم تموم شد دوتا کلاس دیگه داشتم واقعا حوصلم نمیشد تصمیم گرفتم برگردم خونه تو راه خونه یه چیزی خورد تو سرم برگشتم دیدم شوگاعه مقابلم ایستاده بود نگاهم می کرد با کمی خشم گفتم: بازم تو چیکار داری ساکت بود نزدیک تر شد ترسناک نگاهم می کرد آروم لب زد گفت :یادته درباره خودم چی بهت گفتم گفتم:آره یادمه یه مشت چرت پرت تک خنده ای کرد دستمو گرفت کشید سمت خودش فرصت حرف زدن بهم نداد یه پارچه سیاه گذاشت جلو دهنم آروم دره گوشم گفت خودت گوش نکردی من بهت گفتم شروع به تقلا کردن کردم اما فایده ای نداشت کم کم دنیا تو دیدم نا پدید شد ////// یا حرکت دستی رو سرم چشمام باز شد تا چشمام رو باز کردم نگاهم به نگاه شوگا گره خورد لبخند زد داست موهامو نوازش می کرد اخمام رفت توهم سریع از جام بلند شدم سرم درد گرفت دستمو گذاشتم رو سرم به اطرافم نگاه کردم گفتم منو کجام اینجا کجاست؟؟؟ همون توری که روی تخت نشسته بود لم داد گفت جایی که باید باشی گفتم چرا نمی فهمی من نمی خوام کنار تو باشم انقدر حرفم نا مفهومه نگاهشو بهم دوخت بلند شد اومد سمتم قدم برمی داشت سمتم منم همراه با هر قدمش یه قدم میرفتم عقب تا آخر خوردم به دیوار گفت :فکر می کنی از هیچی خبر ندارم فکر می کنی نمی دونم توهم دوسم داری اما بخواطر خانوادت ازم دوری می کنی فکر نکن نمی دونم خشکم زده بود از کجا می دونست اشک تو چشمام جمع شده بود دستاش رو انداخت رو کمرم کشید تو بغلم گریم امانم نداد بیشتر شد انگار تو اون زمان داروی اون درد گریه فقط آغوش خودش بود آروم آروم بردم سمت کاناپه نشستم خودش هم همراهم نشست همچنان تو بغلش بودم داشتم گریه می کردم کم کم گریم بند اومد از بغلش اومدم بیرون نگاهشو بهم دوخت دستامو گرفت تو دستاش گفت بسته دیگه اون مرواريد هارو تمومشون نکن دستامو از دستش کشیدم بیرون گفتم من می خوام برم گفت چرا لجبازی می کنی گفتم من لجبازی نمی کنم مگه خودت نگفتی همه چی می دونی پس دیگه نزدیکم نشو گفت مگه تنها راه جدایی عه دوباره دستام گرفت گفت اصلا میام از بابات میگیرمت اون وقت ببینم چه بهونه ای داری با تعجب نگاهش کردم ادامه داد به گفتن : دیدی بهونه ای نداری مال خودم میشی سکوت کرده بودم حرفاش برام سنگین بود لبخند زد گفت سکوت علامت مثبته تو مال خودمی، قبول ؟ تو فکر فرو رفتم سرمو انداختم پایین بعد کمی فکر سرمو آوردم بالا گفتم: قبول....
تمام😐🤧✌🏻
و اینکه یه فیک نوشتم ولی ت بررسیه یه هفته هااااا...😐💔نمیدونم بعضی از تست ها که هیچی ندارن رو منتشر میکنن ولی مال من بخ بخ رو نعع😐😐💔💔🤧
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
عالی بوووودددد
ممنان