
سلام دوستان گلم ✨🌹 اینم از پارت 3 امیدوارم خوشتون بیاد 🌹⭐ پارت های بعدی قراره هیجانی بشه 😉 خسته نشید تا bts هم بیارم ممنونم ✨🌹❄️ راستش دو دل شدم که پارت های بعدی را بزارم یا نه چونکه پارت قبل زیاد استقبال نشد 🙄😢 نظر شما چیه ؟ چونکه تازه پارت های اوله هنوز خیلی مونده اگر خوشتون اومد ، تستمو بلایکید ممنونم ❤️❤️
👆👆👆👆👆👆👆👆 امتحان قرار بود فردا باشه برای همین پیاده حرکت کردم و رفتم یکم گشتم و دنبال کار گشتم ، خسته شده بودم رفتم داخل یک کافه که مثل کتابخونه بود رفتم و نشستم یکم درس خوندم و یه قهوه ☕ خوردم حدودا شب شده بود باید میرفتم یه جا بمونم که ، فردا برای امتحان آماده باشم ، برای همین رفتم یه اتاق گرفتم فقط برای امشب برای همین پولش زیاد نشد . صبح شد 🌤️ بلند شدم و خمیازه ای کشیدم و رفتم که اماده بشم برای. امتحان رفتم دانشگاه ، باید میرفتیم روی صندلی هامون مینشستیم رفتم سر جام نشستم و برگه ها را دادن شروع کردم ، عالی بود خیلی خوب دادم 👌 تا عصر قرار بود نمرات را بهمون بگن . یه دختری بقل دستم نشسته بود بهش میخورد درسخون باشه ، ازش خوشم اومد 👍 خلاصه عصر شد و من دل تو دلم نبود 😨 اسم ها را دو به دو خوندن که قبول شدن و باید با هم هم خوابگاهی یا همون هم اتاقی بشن ، تو دلم گفتم خدا کنم یه دختر باشه 👩💼 یا خدا اسم من رو خوند گفت : خانم ( اسم خودتون ) از ایران با نمره کامل 0️⃣2️⃣ در دانشگاه قبول شدن و همچنین خانم (ایندرا سو) از روسیه با نمره کامل 0️⃣2️⃣ در دانشگاه قبول شدن
خوشحال شدم که یه دختر هم اتاقیم شده ولی نمیدونستم کیه که یکدفعه یه دختر اومد کنارم نگاش کردم دیدم همون دختره که داشتم بهش نگاه میکردمه گفت : سلام من ایندرا هستم انگار قرار هست که با هم هم اتاقی باشیم منم گفتم : سلام منم ( ا/ت ) هستم از دیدنت خوشحالم ایندرا خلاصه قرار شد بریم خوابگاه با ایندرا رفتیم بیرون گفتم بیا اژانس بگیریم بریم گفت : اژانس برای چی ؟ من ماشین دارم گفتم : واقعا ؟ چه خوب رفتیم سوار ماشین ایندرا شدیم ماشین با کلاسی داشت 👍🚗 رفتیم سمت خوابگاه ، نگهبان خوابگاه ما رو به اتاقمون راهنمایی کرد ، اتاق خوب و جمع و جوری بود ، رفتیم که وسایلامون را بچینیم ، بلاخره تموم شد اومدیم نشستیم ایندرا : راستی شنیدم از ایران اومدی درسته ؟ گفتم : اره از ایران اومدم برای ادامه تحصیل اومدم اینجا گفتم : تو چرا اومدی ؟ برای ادامه تحصیل از روسیه اومدی یا اینجا زندگی میکنی ؟
گفت : من توی سن 14 سالگی پدر و مادرمو توی یک تصادف از دست دادم و الان فقط برادرم رو دارم که 7 سال از من بزرگتره و الان روسیه هست و منم واقعا خسته شده بودم و دلم میخواست به یه کشور دیگه برم بعد چند وقت درگیر کیپاپ شدم و عاشقش شدم و خیلی منو به سمت خودش کشوند برای همین به امید همین اومدم سئول البته من خیلی از مردماش و خود شهر خوشم اومده بود به نظر بهترین گزینه بود برای اینکه دوباره روحیمو برگردونم 😊 بعد پیش خودم گفتم که من که درسم خوبه چرا ادامه تحصیل ندم برای همین اومدم و امتحان دادم به امید اینکه قبول بشم که خوشبختانه قبول شدم mi : خیلی خوشحال شده بودم گفتم وای خدای من تو هم کیپاپری ؟ گفت نگو که ...... گفتم اره اره وای خدا خیلی خوشحالم که تو هم کیپاپری خیلللللللللییییی گفتم نگو که ارمی نیستی ؟ گفت چرا اتفاقا گفتم : واقعا ؟ ایول بابا تازه من استی ❤️ هم هستم گفت واقعا یعنی طرفدار استری کیدز 💜 هم هستی گفتم : مگه میشه نباشم ❤️. ((( نکته : دختر داستان ارمی دو اتیشه نیست فقط در حد متوسط رو به کم علاقه داره به بی تی اس ، مثلا زیاد ذوق زده نمیشه ، ودر حد گذرا اونا را دنبال میکنه و از اون دخترایی نیست که غش و ضعف برن 😁،،،،، این شخصیت دختره هست ( دوستان داستانه ) ))) بعد گفتم : کلا یادم رفت واقعا برای پدر و مادرت متاسفم گفت : ممنونم، راستی تو چرا اومدی منم قضیه را براش توضیح دادم و گفتم که اومدم برای ادامه تحصیل و اینا ....... و گفتم که پدر و مادرم ایران هستن ❤️ و برادرم هم مثل برادر تو 7 سال ازم بزرگتره و الان کانادا هست و یک شرکت معروف و بزرگ داره ❤️
گفت که اینطور چه خوب. گفت : راستی چند سالته گفتم : من الان 22 سالم هست یادش بخیر چند سال پیشا میخواستم 15/16 بیام کره اما نشد دیگه باز هم خدا را شکر اومدم 🤲گفت : چه جالب منم 22 سالم هست انگار همه ی چیزامون شبیه همه 😊 گفتم : من قرار نیست اینجا بمونم دلم میخواد یه خونه ی مستقل داشته باشم ، گفت : چه بد اونوقت من تنها میشم من هیچکسو اینجا ندارم mi : من هم مثل تو هیچ کسی را اینجا ندارم خلاصه گرفتیم خوابیدیم 😴 صبح که بلند شدم دیدم ایندرا نیست نمیدونم کجا رفت من صبحونم را خوردم و زدم بیرون برای پیدا کردن کار اخه دانشگاه از اول ماه شروع میشد لباس پوشیدم و رفتم بیرون من خیلی اشپزیم خوب بود دلم میخواست یه کار توی رستوران گیر بیارم رفتم یه چند تا رستوران اما هیچ که هیچ 😒 خستم شد رفتم توی یک کافه نشستم و یه چیزی خوردم که دیدم اونبر خیابون یه رستوران بزرگ و با کلاس هست خیلی مشتری داشت کنجکاو شدم برم اونجا ببینم اشپز میخوان یا نه ولی پیش خودم گفتم اخه رستوران به این بزرگی و با کلاسی اول مگه میشه اشپز نداشته باشه دوم مگه من را قبول میکنن رستوران به این با کلاسی که تازه بالا شهر هم هست
امید شدم اما گفتم بزار برم یا شانسه یا اقبال رفتنش ضرری نداره با اینکه میدونم نمیشه ☹️ رفتم توی رستوران ای خدا عجب رستورانیه رفتم گفتم که mi : سلام خانم خسته نباشید میشه لطفا بهم بگید اتاق مدیر رستوران کجا هست گارسون : سلام بله مستقیم برید سمت چپ درب اول تشکر کردم و رفتم در زدم و وارد شدم مدیر جوانی بود mi : سلام جناب مدیر من ( ا/ت ) هستم دنبال کار میگردم و اشپزی را خیلی خوب بلدم میخواستم ببینم که شما نیازی به آشپز ندارید ؟ مدیر رستوران : سلام شما از چه کشوری اومدید بهتون نمیخوره کره ای باشید گفتم من از ایران اومدم گفت : اتفاقا دیروز یکی از اشپز های ما از اینجا رفت و ما دنبال اشپز جدیدی بودیم توی دلم گفتم وای خدایا واقعا ممنونم خیلی بلاخره یه بار یک شانس درست به مادادی گفتم : یعنی من میتونم اینجا کار کنم مدیر رستوران : بله اما باید..........................
ممنونم که خوندید 🌈✨🌹
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🌈✨🌹❄️ نظر بدید ، خوشحال میشم 😊
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود ❤️❤️😍😍😍
لطفا زود پارت بعدی رو بزار🤗🤗🤗
ممنون عزیزم 😍❤️
پارت بده ممنون 💜
حتماً 👍
مرسی ❤️
عالی بود😍😍
ممنون ❤️💐
عالیییه
خواهش میکنم پارت بعدی رو زودتر بزار . خیلی منتظر این پارت بودم
یکی هم لطفا یکم طولانی بنویس خیلی زود تموم شد 😢
ممنون عزیزم 💐✨
حتماً ، بیشتر میزارم 🙏
پارت بعدی.....
سلام
عالی بود❤️
ممنون از تست خوبت 🌹
پارت بعدی رو زود بذار
منتظرم 😉
سلام عزیزم
ممنونم 😍❤️💐
خیلیییی عالی ادامه رو زود بزار💜
ممنونم 😍💐❤️
عالی بود😍😍
بی صبرانه منتظر پارت بعدم🤩🥰😍😍
ممنون عزیزم 💐❤️🙏
عالییییی
🙏💐
خیلیییییییی عالی بود 😍
پارت بعدی رو حتما بزار 😊😊
ممنون عزیزم 😍💐🪐