عشق لحظه ای ✨🎻 (5)

از خواب پاشدم دیدم توی همون اتاقم یهو تهیونک اومد و درو باز کردوگفت:ا بیدار شدی پاشو حاضر شو بریم کمپانی ا.ت:صبح بخیر چشم دست و صورتم و شستم و راه رفتم پیش آقای کیم تهیونگ:بیا صبحونه بخور ا.ت:چشم صبحونه رو خوردیم و رفتیم سمت کمپانی

وارد شدیم تهیونگ:کسی نفهمه دیشب پیش من بودی باشه؟ ا.ت:چشم تهیونک:نیاز نیست انقد بگی چشم ا.ت:چشم تهیونگ:😐😅ا.ت :ام حواسم نبود 😂😂😂😂😂

رفتیم توی کمپانی و رفتم کارمو شروع کردم تهیونک رو برای ران بی تی اس گریم کردم اومدم برم خونه یهو دل درد شدیدی گرفتم و افتادم روی دوتا زانوم خوردم زمین ا.ت:آخ تهیونک:هی حالت خوبه دوباره چت شد ا.ت:خوبم ممنون تهیونک:نمیشه باید بریم دکتر این خطرناکه که همش غش میکنی ا.ت:نه نیازی نیست تهیونگ:همین که گفتم دست ا.ت رو گرفت و برد توی ماشین پشت ماشین خوابوندش و حرکت کرد به سمت بیمارستان

یه سرم برا ا.ت وصل کردن و گفتن به خاطر کم خونیه باید این قرص هارو بخوره و تهیونگ دارو هارو خرید و سرم ا.ت که تموم شد رسوندش خونش و رفت خوابگاه و تمام ماجرا رو برا اعضا گفت جین:او فک‌ کنم بچم عاشق شده 😂 تهیونگ:هی چه ربطی داره من فقط کمکش کردم شوگا:اره جون عمت😅 کل اعضا:😂😂

تهیونگ:ا اصلا نمیشه به شما یه چیزو گفت ها نامجون:اک ببخشید حالا دیگه بگیرین بخوابین فردا کار داریم باید دنس جدید رو کار کنیم تهیونک:اک شب بخیر اعضا:شب بخیر🙂👍🏻 (از ویو ا.ت)حس عجیبی به ته داشتم گفتم نکنه عاشق شدم خدایا دهنتو ببند چی میگی آخه دیونه رفتم بخوابم فردا باید بیدار میشدم که یهو یادم افتاد فردا من تعطیلم و هوففی گفتم و با خیال راحت گرفتم خوابیدم🫶🏻👍🏻🗿

شرایط پارت بعد: 10 لایک 10 کامنت و 20 بازدید✨🕸️کمه حمایت کنید💙💙