
خب علامت ها( 💕 مرینت🟢 ادرین🟠 الیا🔵 نینو 🟡 الیس 🟣 کلارا) 🟢 حالم گرفته بود خیلی ناراحت بودم یعنی مرینت ازدواج کرده ولی ولی چرا😭 اخه گناه من چیبوده چرا باید فقط بخاطر یه اشتباه انقدر تاوان بدم😭 سوار ماشین شدم و برگشتم فقط دلم میخاست برم بخوابم سریع رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم رو تخت دراز کشیدم . اصلا حالم خوب نبود تا صبح نتونستم بخوابم و همش گریه میکردم . صبح خسته و کوفته ازجام پاشدم رفتم صبحانه بخورم ولی خیلی اشتها نداشتم بعد از صبحانه رفتم قدم بزنم تا شاید بهتر بشم
💕 برگشتم خونه و الیسو خوابوندم خیلی خسته بود خودمم خسته بودم و رفتم پیش الیس دراز کشیدم زود خوابم برد صبح الیسو از خواب بیدار کردم و یه صبحانه خوشمزه براش درست کردم بعدش نشستم چند تا طرح کشیدم باید اونارو به ادری تحویل میدادم بعد از تموم شدن طرح هام اونا رو به ادری تحویل دادم بعدشم با الیس رفتیم بیرون خودمم باید یه چند تا چیز برا خونه میخریدم تقریبا دیگه ظهر شده بود با الیس برگشتیم خونه و ناهار خوردیم آلیسم یکم تلویزیون نگاه برد بعدم خوابش برد
💕 عصر اون روز میخاستم برم پیش الیا دلم براش خیلی تنگ شده بود این چند روز درگیر تمیز کردن خونه و چیدن وسایلش و آماده کردم طرح برای ادری بودم خلاصه زنگ زدم با الیا و کلی باهم صحبت کردیم ازش ادرس خونشو پرسیدم اونم برام اس ام اس کرد منو آلیسم آماده شدیم که بریم خونشون خیلی خوشحال بودم دلم واسه الیا یه ذره شده بود رسیدیم در خونشون و زنگ زدم قبل اینکه درو باز کنه با الیس گفتم به خاله نگو من مامانم تو خواهر زاده منی باشه ؟ آلیسم گفت باشه الیا درو باز کرد و یه دل سیر همو بغل کردیم و یه عالمه گریه کردیم
وقتی فیلم هندایامون با الیا تموم شد الیا گفت بفرمایید تو من والیوم رفتیم تو بعد الیا پرسید راستی این خانم کوچولو کیه دیگه؟😄 گفتم خواهر زادمه مادرش اونو فعلا به من سپرده الیا اما انگار خیلی باورش نشده بود ولی قبول کرد از الیس اسمشو پرسید اونم گفت اسمم الیسه بعدم رفت تا بازی کنه منو الیا هم شروع به حرف زدن کردیم اون دلیل به پاریس او مدنمو پرسید منم بهش گفتم همینجوری حرف میزدیم که یهو ازم پرسید ببینم اون واقعا خواهر زادته؟ منم گفتم اره دیگه 😅 ادامه داد میتونم از چشتن بخونم که حرفت راست نیست
اون کاملا شبیه اونی که فکر میکنم هست لبخندش صورتش و همه چیش حالا راستشو بگو ببینم من هول شده بودم راستشو به الیا گفتم....💕 اره اون دختر ادرینه وقتی از پاریس به نیویورک میرفتم فهمیدم حامله ام از اون موقع حدود ۶ یا هفت سال میگذره 😞 من به الیس گفتم پدرش خیلی وقت پیش مرده 😔🟠 چی اخه چرا 😠 گفتم ... نمی خواستم زجر اینکه پدری داره ولی نمیتونه هیچوقت ببینمش رو به دلش بزارم من هیچوقت حاضر نمیشم دوباره به گذشتم برگردم😢
و گریم گرفت الیا بهم دلداری داد و ارومم کرد بعدش دیگه وقت شام شده بود الیا شام درست کرد و شام خوردیم بعد به الیا گفتم راستی تو ازدواج کردی اونم جواب داد اره با نینو ازدواج کردم الان ماموریت داده ولی فردا برمیگرده منم از خوشحالی جیغ کشیدم انقد بلند که همه کر شدن😂😂😂 بعد ازخوردن شام الیس یکم بازی کردن بعدشم رفت بخوابه منو الیاهم شروع به حرف زدن کردیم دوباره الیا گفت درکت میکنم نمیخاستی الیس ناراحت باشه ولی اونم احتیاج به پدر داره نمیتونی از داشتن پدر محرومش کنی😕
نمیخاستم قبول کنم که بزارم الس پدرشو ببینه و اولش توجهی به حرف های الیا نکردم و رفتم بخوابم اما موقع خواب بیشتر که به حرف های الیا فکر کردم دیدم داره درست میگه اما نمیدونستم چجوری به الیس بگم که پدرش ادریه و چجوری با ادرین ر به رو بشم و بهش بگم یه دختر داره خلاصه انقد فکر کردم که بالاخره خوابم برد
🟢 پیاده رویم که تموم شد مثل هر روز ناهارم رو خوردم یکمم تمرین پیانو کردم چقد برای مرینت پیانو میزدم😔 بعدش به خاطراتم با مرینت فکر کردم و خوابم برد صبح روز بعد رفتم بیرون تا قدم بزنم یهو دلم خواست از خونه برم بیرون رفتم پارک لوگزامبورگ 💕 صبح بعداز اینکه صبحانمون ر و خوردیم راه افتادیم سمت پارک لوگزامبورگ که یهو...🟢 مرینت 😧🥺 مثل اینکه اونم ازدیدن من تعجب کرده بود خاستم برم سمتش اما نمیتونستم تا اینکه بالا خره حرکت کردم به سمتش رسیدم بهش🟢 مرینت😢
خب این پارت تموم شد امید وارم خوشتون اومده باشه😊

راستی گفتم عکس آلیسم میزارم اینم الیس😄
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بزارررررررررر
من مثل اینکه پیامم نیومده بود من چشمم عفونت کرده بود درد میکرد نتونستم بعدی رو بزارم ولی احتمالا فردا بزارم
بعدی رو بزار
نمیدونم ولی فکر کنم این پارتو خیلی دوس نداشتین شاید دیگه ادامه ندم
بخاطر من بزار:)
فکر کنم این پارت داستانم رو زیاد دوست نداشتین اگه داستانمو دوست ندارین دیگه ادامه نمیدم
عالی بود
ممنون😊
بعدی🥺🥺🥺
چشم
عالیییییی
مرسی😘
واو
عالیییی
ممنون😊