7 اسلاید صحیح/غلط توسط: Bree انتشار: 2 سال پیش 51 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سیلااام من یه داستان با ژانر رئال نوشتم...امیدوارم خوشتون بیاد🐾💫و اینکه من برای نوشتنش خیلی زحمت کشیدم پس لطفا کپی نکنید🥺💙
سلااام اسم من بریه و این اولین داستانمه؛)))
امیدوارم خوشتون بیاد🐾💫
ساعتم با صدای اعصاب خورد کنی در تلاش بود که من رو از خواب بیدار کنه که متاسفانه موفق هم شده بود . بعد از این که با عصبانیت ساعتم رو ساکت کردم ، به طبقه ی پایین رفتم تا همراه با بابا صبحونه بخورم . طبق معمول غذای محشری روی میز بود . کلوچه ی توت فرنگی همراه با نیمرو و آب پرتقال. بابا پیشبند آشپزی اش رو بسته بود و با خوشحالی مشغول در آوردن کلوچه ها از توی فر بود . با صدای رسا گفتم : صبح بخیر بابا و اون گفت: صبح بخیر ابی:)زودباش کلوچه ات رو بخور که مدرسه ات دیر شده . همین یک جمله کافی بود که روزم با ناراحتی شروع بشه . چون که مدرسه هیچوقت برای من جای جالبی نبوده . ولی نه بخاطر درس خوندن و قوانینش...بخاطر افرادی که من برای آنها مثل اسباب بازی بودم.💔
بعد پانزده دقیقه پیاده روی بلخره به مدرسه رسیدم. متاسفانه در پایه ی هفتم مدرسه ی بلو اسکای شخص وحشتناکی به نام کاترین جکسون و دار و دسته اش وجود داره که نمیدونم چرا با من مشکل داره. همین که پایم به کلاس میرسه و چشم کاترین به من میخوره میگه: اوه نگاه کنید ابیگل اسمیت یه شب دیگه هم از گرسنگی نجات پیدا کرده . تا اومدم که جوابش رو بدم معلم وارد کلاس شد و گفت: ابیگل چرا وسط کلاس وایستادی؟ با عصبانیت گفتم : ببخشید خانم و به سمت میزم رفتم .
متاسفانه با پایان کلاس وضعیت بهتر نشد و در زنگ تفریح هم این وضع همچنان ادامه داشت . توی حیاط کاترین و دار و دسته اش رو دیدم که داشتند با مسئول نظافت مدرسه صحبت میکردند. خب این موضوع تا حدی عجیب بود برای همین گوش هایم را تیز کردم و شنیدم ک کاترین با لحن دلسوزانه ای (که مطمئنم الکی بود) به مسئول نظافت گفت : شما واقعا خیلی زیاد کار میکنید آقای جیمز من یه شخص عالی رو سراغ دارم که میتونه به شما کمک کنه . آقا جیمز که مرد خوش قلب و ساده بود با کنجکاوی سر تکان داد و کاترین با دست من رو نشون داد و با صدای بلند گفت : مطمئنم ابی هم مثل شما به پولی که بهتون میدن احتیاج داره. و بعد خنده کنان همراه با دوست هایش دور شد.
شاید برایتان سوال پیش آمده باشه که کاترین دقیقا سر چی منو مسخره میکنه. خب اول بذارید برایتون روشن کنم که اون حتی اگه با خوشبخت ترین آدم دنیا هم طرف باشه باز هم قادر به مسخره کردنش به یک دلیلی هست اما دلیلی که منو مسخره نیکنه خب اینه که ... وضع مالی بابا خیلی خوب نیست . در واقع ما اصلا اونجوری که اون میگفت فقیر نیستیم و من تا به حال هیچوقت گرسنه نموندم . اما بابا خیلی زیاد کار میکنه و منم هر روز بعد از مدرسه کمکش میکنم . لازمه که بدونید بابای من بهترین شغل دنیا رو داره. اون یه نونوائه و واقعا توی کیک و شیرینی و نون پختن خیلی ماهره و مثل اینکه این استعداد ارثیه چون من هم در شیرینی پزی توانایی بالایی دارم. اما از روزی که مامانم و خاله ام با هم دیگر در اثر تصادف فوت کردند، بابا هم دو تا نونوا از دست داد و هم اینکه هیچوقت اون آدم سابق نشد
وقتی که رسیدم خونه اول از همه به بابا سلام کردم و اون هم جواب سلامم رو داد بعد از دری که نونوایی رو از خونمون جدا میکرد عبور کردم و به اتاقم رفتم . بلافاصله روپوش مدرسه رو در آوردم و یک پیراهن بنفش با خال های زرد پوشیدم و به آشپزخونه رفتم تا به بابا کمک کنم . البته هدف اصلی ام خودن کلوچه های توتفرنگی بود اما در کمال تعجب حتی یدونه هم وجود نداشت . از بابا پرسیدم : واقعا همشونو خوردی؟؟ بابا هم لبخند گناه کاری زد و سعی کرد با من چشم تو چشم نشود . همینطور که مشغول شمردن اتفاق های بد آن روز بودم پیشبند صورتی ام رو بستم مشغول پهن کردن خمیر نون شدم . چند دقیقه بعد صدای زنگی بلند شد که نشونه ی اومدن مشتری بود. بابا که مشغول مربا گذاشتن لای شیرینی ها بود گفت : ابی لطفا برو سفارش مشتری رو بگیر . بعد ازین که خمیر رو از روی دستم پاک کردم به سمت پیشخان رفتم و با صحنه ای رو به رو شدم که اصلا انتظار دیدنش رو نداشتم...
خب چطور بود دوست داشتین؟
ببخشید اگه بد شدش سعی میکنم پارت های بعدی بهتر باشن💖
لطفا نظرتون رو بنویسید🐾💫
باییییی💙
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
خوب بود
خوشم اومد و خیلی خوب ادامه دادی ☆♡
مرسی:)💕
به داستان منم سر بزن
حتما؛)💕
خیلی زیبا بود
ممنونم💕
عالیییی بوددددد
ممنوننن♡
:>
وایعالییبودددد
میسییییی
خیلی عالی بود
خیلی خوب داستان رو بیان کردی و مطمئنم در ادامه هم همین جور هست.
اگر دوست داشته باشی میتونی نویسنده خوبی بشی.
ممنونم:)
اره کلا نویسندگی رو دوست دارم