15 اسلاید صحیح/غلط توسط: وونیونگ ؛ انتشار: 2 سال پیش 84 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بریددد تو تست😂
خب.. من به بعضی از کاربرا و بلاگیا دعوت فرستادم.. اینکه قبول میکنن یه داستان راجع بهشون بسازم.. و الان ۱۶ نفر شرکت کردن 🙃 و خواهشا نیایید بگید که چرا منو تو داستانت نزاشتی 😐 من به خیلیا درخواست دادم بعضیا پاک کردن یا ج نمیدادن 😑 خب فازتون چیههه؟... حالا اون ۱۶ تا کاربر شرکت کردن و الان یه داستان میخوام راجع بهشون بنویسم... حالا الان کسایی که هستن و اسمشون تو داستانو بگم.. خودتون اسماشونو تو داستان حفظ کنید. خب. کاربر ғᴀᴛᴇᴍᴇʜ❥︎ هست. اسمش تو داستان فاطی هست _ کاربر ♡Gin♡ هست و اسمش تو داستان گین هست _ کاربر فلفلم هست اسمش تو داستان میچا عه _ کاربر ʀᴇʏʜᴀɴᴇ هست با نام ریحون.(به من چه خودش گف😐) _کاربر 😐😐😐 هست با نام داهیون _ کاربر 𝙼𝚒𝚊:/ هست با نام میا_ کاربر چته؟😐💔 هست با نام رینا _ کاربر هانا هست با نام دازای _ کاربر ♡Nihain♡ هست با نام نیها _ کاربر سنگ خبث هست با نام سنگ خبیث _ کاربر قاتل خبیث هست با نام خبیث(این و سنگ خبث رو اشتب نگیرید) _ کاربر Dramione❤ هست با نام باران _ کاربر ♡Annie♡ هست با نام آنی_ کاربر اکوتاگاوا هست با نام اکوتاگاوا _کاربر یاع یاع هست با نام یاعی_ کاربر جوج ممد هم هس با نام جوج.اسلاید بعد برید
فقد یه نکترو بگم... تو داستان یه سری نسبتای فامیلی وجود داره که الان میگم. اکوتاگاوا و گین خواهر برادرن و اکوتاگاوا برادر بزرگه گینه. دازای و آنی هم خواهر برادرن و آنی خواهر بزرگه دازایه.و یاعی و رینا هم دوستای صمیمین که قدیما هم باهم دوست بودن. اینا بودن ❤ خب اسلاید بعد داستان شروع میشه.
ساعت نزدیک ۳ و نیم ظهر بود.هر ۱۵ تا بچه (من اشتباه اونجا گفتم ۱۴ تا..) داشتن قدم میزدن و حرف میزدن. باران(کاربرشو باید یادتون باشه دیه) باران: خبیث😩 من حالم... من حالم بده 😤. خبیث:اععههه انقدر غر نزن دیه رسیدیم 😐... نیها:اصلا خبیث فکر میکنی درسته ما ساعت ۳ ظهر تو این گرما اومدیم بریم پارک گردش؟😐 خبیث:واییی چقد ضدحالید.ساعت ۵ هوا تاریک و خنک میشه ما اومدیم پارک گردش... .یاعی:حالا برتاممون چی هست؟. خبیث:بریم جنگل. یاعی:جنگل؟. جوج:خطرررناکه😐😐😐😐 خبیث:خب بخاطر خطرناکیش داریم میریم دیه 😏. داهیون:مث اینکه از جونمون خسته شده باشیم و شب بریم جنگل اونم ما که فقط بچه ایم 😐 میچا:من با داهیون موافقم. خبیث:بابا ما ۱۵ نفریم زیادیم بعدشم بچه نیسیم که :/ ۱۳ سالمونه مثلا😐. رینا:بیخیال. بیا بریم جنگلو تموم کنیم. همه رفتن و نزدیکای جنگل یه جا پیدا کردن و زیرانداز انداختن و نشستن و یکم باهم شروع به حرف زدن و خوراکی خوردن کردن.دازای داشت یه همبرگر گنده رو درسته میبلعید. که پرید تو گلوش. دازای:ک..کمککک دارم خ...خفه خفه میشممم😱😱😱😱 آنی:خب چرااا یه گنده خوردی؟؟؟😐😐😐. سنگ خبیث: ولش کنید 😂 بزارید خفه شه😂.. میچا:وااا ینی چییی؟؟؟. سنگ خبیث:مگه مهمه؟😒. دازای با سرفه:ل..لطفا کمککککک..خفه شدن..خیلی بد ..بده!!😱😱 آنی:نمیشههه باید به برادرم کمک کنیم! (گفتم انی و دازای خواهر برادرن) اکوتاگاوا یه لگد سفت زد پشت دازای و دازای پرت شد رو فاطی و سسی که رو همبرگرش ریخته بود ریخت رو لباس فاطی.. فاطی:دازاااااای!!!! پسره ی.... 😡😡😡.. دازای نیشخند زد: هه هه هه 😏 همش ادا بود 😂.. آنی:همش؟؟🤤 همشو نقش بازی کردی؟😡. باران:خیلی بی ادبی!😡. فاطی با عصبانیت:زووود لکه رو لباسمو پاک کن!!😡 دازای با نیشخند: باشه😏.. و یه تیکه سس گنده مالید به لباس فاطی. فاطی:دازااااییی بروووو گمشوووو😡😡😡😡😡😡 آنی درگوشی با میا و رینا حرف میزد. رینا:این برادرت خیلی رومخه آنی😡.. آنی:درسته برادرمه،ولی قبول کنید یه هیولاست!😡 میا:خیلی بی ادبه 😡... ادامه اسلاید بعد
بعد از خوردن.خبیث:خب بیایید بریم.. گین:کجا بریم؟😐. خبیث:خونه ی عمه من 😐 خب تو جنگل دیه 😐. همه برا اینکه بهونه بیارن یه چیز گفتن. میا:اممم.. خبیث من زیاد خوردم حالم بده نمتونم بیام😁 .یاعی:منم پام پیچ خورد درد میکنه نمتونم بیام 😁.جوج:منم حالم خوش نیست😁. اکوتاگاوا:به گین قول دادم تو درساش کمکش کنم... و به گین چشمک زد. گین :ا.. ا... اره.. اکوتاگاوا باید کمکم کنه ! 😁😁 خبیث:گمشیددد بابا 😐 باید بیایید.... تا اینجا نیومدیم که برگردیم... بدویید. میا تو گوش جوج:فایده نداره 😔کلکامونو فهمیده 😐. خبیث:زودی تمومش میکنیم😁 سنگ خبیث:اوکی بیا بریم😔.. و همه وارد جنگل میشن.هوا داشت تاریک میشد و ساعت ۵ بود. میا:یاعیییی بستهههه دیه بیا پایین! خسته شدم بغلت کردم تا ببرمت😡😡😡 یاعی:بابا من جون پیاده روی ندارم یه ذره دیه کولم کن بد نیست 😔 میا:گمشو بابا😑. و میا یاعیو پرت کرد پایین.. یاعی افتاد تو یه چاله ی پر گل و اب!.. میا زد زیر خنده : اوووو😂😂😂ندیدم زیر پات گله😂😂😂😂😂😂😂😂😂.. یاعی با عصبانیت:این خندهههه دارههه؟؟؟ داهیون:اخه... گلی شدی😂😂😂😂😂😂 میچا و گین کمک کردن یاعی از گل بیاد بیرون. یاعی:باید برممم گلی شدم! خبیث:نهههه تازه گردشمون شروع شددددد.. نیها:ببین خبیث واقا من حس یاعیو درک میکنم... بهش خوش نمیگذره! بیا بریم بعدا میایم🙂. خبیث اه کشید و گف:خیل خب😒😒😒. و همه رفتن. اکوتاگاوا:خب.. حالا کجا بریم؟. خبیث:چیو کجا بریم؟😐. جوج:مگه راهو حفظ نیسیییی؟😐😐 خبیث:من؟😐من .. من چرا باید حفظ کنم؟. فاطی:خب عقل کللللل الاااااااااااان گم شددددددددددیم 😡😡😡😡😡😡😡. خبیث:سنگ خبیث بهت گفتم حفظ کن!. سنگ خبیث:تو غلط کردییی کی بهم گفتی؟😐😐😐😐😐. داهیون:وایییی گم شدیمم!😓 اینجاها خطرناکه! خلوتههههه.... . یهو صدای زوزه گرگ اومد. آنی:خبیثثثثثث نشونه ای یادتتتت نمیادددد؟😓😓. خبیث:ممم.. نشونه؟😐. آنی:یکم فکر کن😓.گین میخواست بیاد پیش رینا یه چیزی بگه که یهو دوتا دست سفت گرفتتش. گین در حال جیغ زدن: کمکککک!!! یکی منووو... یکییی منوووو گرفتههههههه!!!!😨😨😨. یهو صدای خنده اومد. فاطی:میچا؟.. میچا درحال خندیدن : واییی😂😂😂چقدر خوب ترسوندمت !😂😂😂 عین بچه کوچولوها جیغ کشیدی گین!😂😂😂 کارم عالی بود😂😂😂😂.گین حسابی عصبی شد. گین:خیلی بی مزه بود میچا ! دیوونه ! بی نمک !. خبیث:میچا الان وقت شوخی نبوود 😩😩😩 ادامه اسلاید بعد..
میچا:باشه بابا فقد خواسم بخندم 😂 گین برای میچا شکلک دراورد و روشو اونور کرد. دازای :کارت عالی بود میچا😂😂.. و باهم چنجه زدن.(زدن قدش).همه رفتن جلو. فاطی:همش تقصیر این خبیثه😒 خبیث:من چرااا اخه...... . یهو یه صدایی اومد. صدای یه دختر. همه اونورو نگاه کردن . یه دختر پشت درخت وایساده بود و به حالت مظلومانه داشت ۱۵ نفر رو نگاه میکرد.اکوتاگاوا: تو کی هستی؟. دختر با صدای اروم:من 😔 اسمم ریحونه.(ریحانه😂😂) من گم شدم.😔. خبیث:اوو😔مث ما... بیا باهم بریم شاید بیرون جنگلو پیدا کردیم. ریحون هم به جمع اونا اضافه شد. همه راه میرفتن که یهو صدای فش فش اومد!.. میا:واییییی صدای مارررره!!!😤😤😤😤😤😤. جوج:کمکککککککک.... و بعد همه متوجه شدن صدای دستبند رینا بود. دستبند رینا پر قلقلی های ریز بود که وقتی به هم میخوردن صدایی شبیه صدای فش مار تولید میکردن.رینا زد زیر خنده.داهیون:احمققق.. نیها:نخنددددد😡😡. رینا:بابا داشتم میچارو میترسوندم 😂 تلافی کاری که با گین کرد... گین:افرین ولی خودمم ترسیدم بنابراین خوبی و محبت نمیشع 😑 رینا:خب حالا تو هم 😒. ... نزدیک ۱ ساعت بود که داشتن همه راه میرفتن. فاطی:من خستههه شدممم😢😢😢.. باران یهو داد زد: همش تقصیرررر خبیثههههه!.. خبیث:چیییی؟🤤🤤 چی میگیییی؟😡😡😡. باران:تو بودی که این وقت ساعت مارو اوردی جنگل😡اونم چی؟ توی جنگل ! .. تقصیر تو عه خبیث که ما اینجا گیر افتادیم!. خبیث:بنده زمان بندیم عاالی بود شما انقد بهونه اوردید لفتش دادید که هوا تاریک شد و ما الان اینجا ها گم شدیم. چون هوا تاریکه کسی نیست 😡. اکوتاگاوا:سااااکتت شید!. آنی:همتون تقصیر دارید. ریحون:حتی من ؟😨. داهیون:خیلییی پرویی خبیث😤😡 خبیث:نه اینکه خودت خیلی خوبی😡😡 گین : اصلا... .خبیث یه لگد زد تو پای گین و با صدای بلند سرش داد زد : گین تو یکی حرف نزن! وگرنه انقد لگد میزنم بهت که کبود کبود بشی نتونی از جات بلند بشی!😡😡. سنگ خبیث:چیکارررر به گین داری؟. گین از لگدی که خورد افتاد و پاش پیچ خورد و خوابید رو زمین و شروع به ناله کردن کرد. میچا گین رو بغل کرد و رو به خبیث کرد : تمام این اتفاقا تقصیر تو عه بعد عصبانیتتو رو ما خالی میکنی؟😡.خبیث:تقصیر منه یا شماها که انقد طولش دادید؟.. ادامش اسلاید بعد
فاطی:اهای😐... باران:تو ساکت شو فاطی!... گین:همتون ساکت باید یه فکری کنیم به حرف خبیث پرو هم گوش نکنید😤. خبیث به حالت تهدید به گین گف: دلت یه لگد دیگم میخواد؟. اکوتاگاوا : چطووور جرات میکنییی خواهرمووو بزنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.. رینا:خواهرت و خودت بریددد !!!.. میا:رینا؟😐 رینا:چیع؟؟؟ انتظار داری خوب باشه حالم؟ این تقصیر هممونه!..باران:چیی؟ سنگ خبث:جلل الخالق! تو تا قبل این میگفتی تقصیر خبیثه حالا میگی تقصیر هممونه؟.. ریحون:بچه ها... . داهیون: تو ساکت بچع!. ریحون:به من میگییی؟😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠 آنی:همه اروم باشید فاطی میخواد یه چیزی بگه... .فاطی به یه جا اشاره کرد. جوج:هعی... عع😐 یاعی؟؟.. یاعی رو زمین قش کرده بود. جوج:یاااااااعیییی؟؟؟؟.. یاعی پرید بالا. یاعی:چی چی شد؟😩. جوج با عصبانیت : یاعیی ما داریم دعوا میکنیممم و دنبال راه حلیم بعد تو گرفتی خوابیدی؟😡😡😡 یاعی:ها😩 خب رو زمین خوابم برد 😩. زیاد بهم توجه نمیکردید خوابیدم😩. جوج:هوووف😑 بیخیال.. اونجا یه چیزی افتاده اونجایی که فاطی اشاره کرد. رفتن جلو. همربرگر!. دازای:این همبرگره افتاده زمین؟😐... وایسا... مال منهههه!. گین:چی؟ دازای:موقعی که داشتیم میرفتم توی جنگل همبرگرم رو انداختم اونجا! میا:ما بیرون جنگل غذا میخوردیم... پس راه اون همبرگرو دنبال کنیم میرسیم به بیرون جنگل !
همه دنبال کردن... ریحون در حال قر دادن. آنی:چکارر میکنیی خجالت بکش 😐😐😐ریحون:اومدیممم بیرووووون از جنگلللل 😀😀😀😀😀😀😄😄😄😄😄😄😄 همه خندیدن.سنگ خبیث:خبیث جان حالا دلت میخواد بازم بریم گردش؟😏😂 . خبیث:حالا تو هم هی تیکه بنداز 😐. میچا رو به گین کرد. میچا:ممم... گین.. من.. من.. من میخواسم. معذرت خواهی کنم😳😳😳. گین:بابت چی؟😞.میچا:ترسوندمت😐.. گین:عاها.. اون. اشکال نداره 😂😂ریحون:مرسی کمکم کردید 😂😂😂 داهیون: رینا تو هم یه معذرت خواهی بهمون بدهکاری 😐 . رینا:برووو بابااا برای چییی؟😐😐😐. داهیون:با دستبندت ترسوندی مارو😐 رینا:برو بابا 😒. داهیون:😂 فاطی:بخاطر من نجات پیدا کردید 😏 اگر من نمیدیدم تو جنگل سرگردون بودیم!. باران:برووو بابا من نجاتتون دادم😐. دازای:من نجاتتون دادم اون همبرگرو اونجا انداختم😐 اکوتاگاوا:ساکت شید همتون 😑😑😑.
این هم از داستان سمی و چرت و پرتمون 😐😐 میدونم خیلی چرت بود 😂😂ولی اول تستم گفتم... این داستان طنزه و یه تیکه هاییش دعوا شد😂 دعوای بلاگیان 😂😂😂😂😂😂
با تشکر از ۱۶ کاربری که شرکت کردند ❤❤❤❤ مرسی 😂😂
همونطور که گفتم اگر نبودید نگید چرا من نیسم 😑 چون الان خودتون دیدید.. ۱۶ نفر بودن ولی خیلیا کم ظرفیت داشتن... اگر بیشتر میشدین من نمیتونسم به همه ظرفیت بدم 😐 یه نفر کم حرف میزد و کم نشونش میدادم... خلاصه بگم ۱۶ هم خیلی زیاد بود ولی دیه 😐😐😐
ناظر عزیز خواهش میکنم تایید کن😂😂 این تست جنبه فان داره و اصلا هم توهین نیست 😂😂😂😂😂😂
و بگم به یه نفرم درخواست دادم ج نداد نیاوردمش 😐😐😐😐
گزارش هم نکنید لدفا 😂😂😂😂🌸🌸🌸❤❤❤
خب دیگه 😐 همینا چیزایی بود ک میخواسم بگم 😁
اسلاید اضافه🖇
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
26 لایک
واقعا چرا منو یادت نمیاد🥲؟
عالییی 😐😔🙌😂
جررررر
جررر عالی بود😂
اگه میشه تست دیگه ای ساختی درباره بلاگ منم توش باشم
عالیییی بود 😂😂😂
نقش من این بود فقد لگد بخورم و بترسم 😐😂♥️💃🕶🎼
سممم بود 😂 جعررر 😂😂😂😂
پخخخ😂🚶♀️🗿
به تست ↲حساس ترین تیپ های شخصیتی↱ سر بزنید.🙂💓
10
9
8