بلک پینک در جشواره

سلاممممممم کیوتااا اومدم یه داستان بنویسم . یه سوال هم از شما میپرسم که اکه دوست دارید جواب بدین💖 دوست دارین بیشتر درباره ی من بدونین یا باهام دوست بشین؟ میشه اجیم شید؟

از زبان شما: بدو بدو رفتم بلیت جشواره رو بگیرم تا جا نمونم اخه گروه های مورد علاقم با هم مسابقه میدن ، یدونه هم برای سارا گرفتم(دوستتون)زنگ زدم بهش من که خیلی دویده بودم خسته بودم و نمیتونستم حرف بزنم ولی هر جور شده زنگ زدم و گفتم سارا برای هر دومون بلیت جشواره خریدم .سارا با خوشحالی فریاد زد گفت چه گروه هایی توش هستن گفتم:بلک پینک، توایس،ایتزی،اکسو.اون از خوشحالی داشت بال در میاورد .

از زبان لیسا: وای بچه ها برای جشواره چی بپوشم؟ همه ی لباس هام قدیمیه همرو یکبار پوشیدم. از زبان اعضا هم زمان: وایییییییییییییییی لیسا تو فقط اون هارو یکبار پوشیدی . برای همین اعضا تصمیم گرفتن که برن لباس درست کنن

برای همین رفتیم لباس درست کنیم من یه لباس قرمز رو برداشتم قیچی کردم فقط تور هاش موند .جیسو یه هودی برداشت و پاره کرد فقط استین هاش موند. رزی هم دامن پوشید خلاصه اماده شدیم برا جشواره....

رییس وای جی: امروز کلی بلینک تو جشواره هست پس باید بادیگارد ها خوب از بلک پینک مراقبت کنن. وگرنه اخراجن. اعضا از خونه اومدن بیرون و سریع وارد ماشین شدن و به سمت جشواره رفتن .شوگا:وای بچه ها دیر شد مطمعنم گروه های دیگه رفتن. از زبان جین:نگران نباش تا همه نرن اجازه نمیدن طرفدار ها بیان داخل.رزی:رسیدیم اونجا کلی طرفدار بود ولی به هر بدبختی بود خودمون رو رسوندیم تو.

وقتی رسیدیم ۵ تا میز که به تعداد اعضا.هر گروه بود اونجا بود ، ما سر جای خودمون نشستیم. موقع ای که داشتیم میرفتیم سمت صندلی . جیمین رو دیدم که با بقیه اعضا داشتن رد میشدن ، هم اونا هم ما اعدای احترام کردیم . منم نا خدا گاه یه لبخند زدم ولی منظوری نداشتم. از زبان جیمین: رفتیم رو صندلی ها نشستیم از تهیونگ پرسیدم بظرت چرا بهم لبخند زد؟تهیونگ:کی رو میگی؟ جیمین:رزی عضو بلک پینک دیگه. تهیونگ: بابا تو چقدر سخت میگیری یه لبخند بوده دیگه

جیمین تو دلش: من حتما باید بفهمم چرا بهم لبخند زده........ ادامه دارد.......