💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
اراما بیدار شو! اراما به آرامی چشم هایش را باز کرد.خواهر دوقلویش را دید.مری سر اراما دوباره داد زد داره دیرت میشه سریع باید بری به ایستگاه نه و سه چهارم.اراما و مری دوقلو نایب بودند که تنها از نظر ظاهر شبیه هم بودند حتی اسم های انها نیز شبیه هم نبود.آنها از نظر ظاهر بسیار شبیه هم بودند و هر کس تنها از رنگ چشمان آنها ان دو را از هم تشخیص می داد.رنگ چشم اراما سبز زمردی و رنگ چشم مری ابی یخی بود.هر دو موهای لخت بلند مشکی داشتند.آنها از بچگی در عمارت مالفوی ها بزرگ شده بودند.زیرا مادرشان بلاتریکس در آزکابان بود.پدر انها نیز تام ریدل بود.اراما از این موضوع ناراحت بود که خواهرش نامه هاگوارتز را دریافت نکرده و مجبور است به مدرسه جادوگری دیگری برود.اراما از خواب بیدار شد و خواهر دوقلویش را محکم بغل کرد.اراما:دلم برات تنگ میشه مری خیلی زیاد😭😭😭😭.ناگهان نارسیسا در اتاقشان را زد و گفت: اراما آماده ای ؟ اراما: چیزی نمونده تا آماده بشم خاله.یک ساعت بعد اراما همراه با پسر خاله سال دومی اش دریکو و همراه کراب و گویل درون کوپه ای نشسته بودند.کوپه آنها غرق سکوت بود بنابراین دریکو به کراب و گویل گفت به کوپه ای دیگر بروند.دریکو ارام به اراما گفت بیا نزدیکتر بشین.اراما: که سرخ شده بود رفت نزدیکتر دریکو نشست.اراما چند وقت احساساتی در رابطه با دریکو پیدا کرده بود ولی نمی دانست دریکو هم این حس را به او دارد یا نه.
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
عالییییییییههههع👍🏻🐍💚
خوب بود
ممنون 💚
عالی
دختری ؟
ممنون 💚آره دخترم 💖
منم همینطور🍗🥕
آجی میشی؟
محی۱۱
اره اجی میشم.نیوشام ۱۴ ساله 💖
🐍⚡
خیلی قشنگ بود واقعا محشره
مرسی 💚
بک میدم🦦🧚♀️🌒
😘💖