همینطور نزدیک تر و نزدیک تر میومد و منم بیشتر می ترسیدم ، اما متوجه شدم که اون جیمین نبود ، ولی نمی دونستم کی بود ....با صدای ضعیفی پرسیدم : کی هستی ؟؟ بهم گفت : من از طرف بانو امیلی ملکه ی خوناشام ها فرستاده شدم ، و قراره که کاری رو انجام بدم ، فهمیدم که تو معما هارو خوب حل میکنی و قراره که کمکم کنی تا بتونم معمام رو حل کنم . ا/ت: حالا معمات چی هست ؟
جواب داد : از زمین سخت تا آسمان آبی ، از گرما ی گدازه های آتشفشانی تا سوزانندگی خورشید ، از تیر های پی در پی تا تنفنگ های کشنده ، همه ی اینها برای کسی لذت بخش است ، که از قدرت خود خبر ندارد ، او قدرتمند ترین است ، او کیست ؟ کمی فکر کردم و گفتم : من الان اینقدر ترسیدم که نمی تونم بهت جواب بدم ،
باحال بود
من یه خبرنگارم میخوام برای بار دوم بهترین نویسنده تستچی رو انتخاب کنیم!! من دوتا اک دارم که با این خبرنگاری میکنم .. کی میدونه شاید اون نویسنده تو باشی هرچند که باید با کلی رقیب ق د ر رقابت کنی 😉 اگه قصد شرکت داری پیوی بهم پیام بده تا اسم داستانتو توی تستی که قراره بسازم بذارم
نمی دونم دوست داری بزار
بک میدم🦦🧚♀️🌒