با اومدنش نابودم کرد(پارت 3)

مامانم به پسره پیام داده بود و کلی فحشش داده بود ولی اونم همه چی رو انداخته بود تقصیر من😔💔

چند روزی گذشت من خیلی افسرده شده بودم وقتی مامانم دید حالم انقد بدهه تصمیم گرف گوشیمو بهم بده چند وقت بعدش من وسوسه شدم ک برم دنبال پسره

ولی تصمیمم رو قطعی نکرده بودم،، یه روزی ناگهان 8 صبح بیدار شدم و رفتم یه گروه زدم بردمش تو گروه و کلیی بهش پیام دادم دیدم هی نتش قطع و وصل میشه فک کردم از قصد اینکارو میکنع

منم اخر عصبی شدم از گروه لف دادم گوشیمو گذاشتم زیر بالشم خوابیدم😂💕ظهر شده بود ساعت 3 و یا 4 اینا بود💔داشتم گوشی بازی میکردم مطمئن بودم صدرا پیام میده و داد😃عکس یه دست فرستاده بود مثلا برا سلام و اینا یه علامت سوال فرستادم گفت ببخشید اون موقه ک پیام دادی من خواب بودم

گفتم: خب؟! گفتش ک ببخشید و اینجور حرفا گفتم خیلی کار بدی کردی گفت چی؟گفتم برو پیج زپتوت رو بیین😐🖤نمیخوام بهش بی احترامی کنم ولی خیلییی پ.ر.و گفت اهاااااا گفتم باشه پس خدافظ بعد بلاک کرد😐🤣دوبارههه گروه زدم😑💔(اسکلمون کردع پسرع) گفتم برچییی بلااک میکنی زود درار از بلاکیی

بعد کلی بحث و اینااااااا بالاخره بلاکی مو در اورد من بهش گفته بودم ک میخوام دوباره همه چی مث اول شه گفت تو چند بار بهم دروغ گفتی(راس میگع بیچاره😔) چون چند بار بعدش بازم بهش دروغ گفته بودم

گف باید فکرامو بکنم(شتت این جمله بر دختراس قبول دارم ک اینجا خودشو چ.س کردع🤬) شب شد ما خونه ی خاله ی مامانم شام دعوت بودیم(هرروز خونه یکی؟😐) منتظر جواب صدرا بودم قبول کردع بود مث اسکلاا خوشحال شدع بودم😑💔برام اهنگشو فرستاده بود گفت با اهنگش دابسمش برم(هنو باورم نداش🤣) قبول کردم ولی پررر از استرس بودم😔