زندگی ماورایی من (۸)☺️

غرق در فکر بودم این چند روز احساس های خاصی میکردم که تاحالا نکردم تا جایی که سعی میکنم معلوم نباشه من عاشق جیمین شدم🙃 خیلی حس خاصیه ولی اگه شخصی که عاشقشم بهم بگه دوسم نداره به گل رز تبدیل میشم میدونم جالبه ولی واقعیت داره… لباس ها رو تا کردمو رفتم اتاقم و شاید باور نکردنیه ولی موه های من شبیه راپونزل درازه فقط تنها شباهتش اینه که با قیچی بریده نمیشه چند روز پیش که جیمین داشت فیلتر رو میخوند موهام به رنگ بنفش براق در میومد موهام رو دور پام پیچیده و دیدم زخمم کلا از بین رفته پسرا تاحالا موه های بلندم رو ندیدن 😁 پس تصمیم گرفتم و موه هامو باز کردم و رفتم پایین همه تو پذیرایی نشسته بودن

موهام اونقدر دراز بود که نصفشون هنوز طبقه ی بالا بود از جلوشون رد شدم اول از همه جونگ کوک موهام رو دید از زبون کوک دیدم که لیا از جلومون رد شد و رفت موهاش رو دیدم وا چرا انقدر بلندهههههه کوک:اهم اهم هیونگ ها نامجون:ها چیه دوباره گریت گرفت سر فیلم برگشت نگام کرد توجهش به موه ها جلب شد نامجون: اهم اهم بچه هااا جین:چیه باز نامجون:پشتت رو نگاه کن جین هیونگ هم دیدشون بقیه هم رد نگاهاشون رو نگاه کردن همه شوک زده شده بودن این همه موی دراز مال کیه پاشدیم و دنبال موه ها راه افتادیم و به طرف آشپز خونه رفتیم از زبون لیا داشتم تو آشپز خونه آب میخوردم که اعضا اومدن جشناشون چهار تا شده بودن

لیا؛خ خ خ خ خ کوک: چرا میخندی لیا : به قیافه هاتون میخندم😂 نامجون:لیا این همه موی بلند مال توعه لیا:اره چطور جی هوپ: واووووو پس چند روز پیش چطوری کوتاه بود لیا:انگار جادو هامو دست کم گرفتید ها بونگی:جدی مال خودته لیا لیا:اره دیگه ته:من که هنوز تو شوکم😵‍💫 جیمین و جین و بقیه :والا ما هم لیا خب شما برید پذیرایی منم موهایم جمع کنم بیام اعضا رفتن داشت به اون قیافه کیوتشون میخندیدم موها رو جمع کردم و رفتم پیششون و شروع به بافتن کردم جیمین:لیا بگو دیگههه لیا:اوکی اوکی خب ببینید من تا ۱۳ سالگیم موهام بلند نبود و یهو شروع به رشد کردن اونقدر بلند شد که نمیتونستم از پسشون در بیام نمیتونستم قیچی

هم کنم پس یه سحری آماده کردم که هر موقع دلم خواست کوتاه نشون بدم الن هم ماشالله اندازه ی یه ساختمون ۵۰ طبقه هستش جیمین شی میتونی فیلتر رو بخونی😁 جیمین:اوکی شروع به خوندن کرد موهام درخشید و بنفش شد همه اعضا داشتن با تعجب نگاه میکردن جیمین از خوندن دست ورداشت لیا: جیمین شی میشه ادامه بدی🙃 جیمین ادامه داد رفتم پیشه جیهوپ پاش که در تمرین زخمی شده بود رو گرفتم جی هوپ پاش رو کشید عقب لیا: هیسسس هیچ کاریت ندارم آرامش داشته باش موهام رو دور پاش پیچیدم بعد چند دقیقه موها رو برداشتم جی هوپ شک زده به پاش نگاه میکرد هوپی: ا ا ا ا این غیر ممکنه لیا : الان که

ممکنه جیمین : واو موهام رو دوباره کوتاه کردم خب الان شد😄 ته :خیلی شگفت انگیزه نه بقیه : ارههه لیا : خب بشنید بچه ها خودتون میدونید که بیشتر از دو روز به مراسم ماما نمونده نامجون: درسته ما هممون آماده ایم لیا:یه نکته منم به این مراسم دعوت شدم همه به هم نگاه کردن کوک: وات مگه رئیس ها رو هم دعوت میکنن لیا : نمیدونم دیگه امروز ۸ جون ۱۰ جون باید تو مراسم ماما باشید بورا:آآآآ لیا:اوه بورا بیدار شد برم بیارمش رفتم بورا رو اوردم چون میتونستم به زبونشون حرف بزنم گفتم چیشده مامان بورا:مامانننن گشنمههه لیا:بیا بورا رو بگیر دنبالم بیا ته :اوکی لیا:ببخشید ها زحمت شد این چند روز باید بهش دایه بگیرم ته؛نه بابا

چه زحمتی لیا :بیا اینم شیرت مامان بورا رو از ته گرفتم و یه تنظیم کردم لیا :ممنون ته: نه نه بابا خواهش میکنم لیا:🥹 رفتم تو حال و شیرش رو دادم دو روز بعد… از زبون من پسرا رفته بودن آماده شن من تازه از دوش در اومده بودم رفتم سمت سشوار و موهام رو خوشگ کردم یه آرایش خیلی گوگولی انجام دادم و موهام رو درست کردم یه لباس بلند و خوشمل انتخاب کردم و یه کفش پاشنه بلند و کیف خیلی خوشگل شده بودم ماشین دم در بود راننده در رو برام باز کرد و من وارد شدم به نامجون پی دادم که رسیدن لیا:سلام نامجون شی چطوری نامجون:سلام مرسی لیا تو چطوری لیا:منم خوبم رسیدین؟ نامجون:اره

منتظر توعیم لیا:اها منم ۱۰ دقیقه دیگه میرسم نامجون: منتظریم😄 یکم با گوشیم ور رفتم و رسیدیم راننده اومد در رو برام باز کرد چون همه میشناختنم ازم عکس میگرفتن چند تا سوال پرسیدن جوابشون رو دادم و رفتم داخل وقتی جیمین رو دیدم رسما محور شدم چقدر جذاب بود رفتم پیششون سلام و احوال پرسی کردم و نشستم