12 اسلاید صحیح/غلط توسط: Dₒᵣₛₐ انتشار: 2 سال پیش 95 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
پرنسس های دیزنی در دنیای واقعی چگونه دوستانی خواهند بود🙂💜
💜1.سفید برفی: داستان سفیدبرفی را احتمالا هزار بار شنیدید. همهی بدبختی سفیدبرفی از جایی آغاز میشود که نامادری حسود و بدجنس از ظاهر او خوشش نمیآید و سفیدبرفی هم به جای نارضایتی از این رفتار و واکنش نشان دادن، با لبخند و تواضع شرایط را تحمل میکند.
باگ شخصیتی بعدی سفیدبرفی این است که تمام روزش را با خیالپردازی دربارهی مرد رویاهایش میگذراند و نهایتا عاشق اولین مردی میشود که به او ابراز علاقه میکند که از قضا شاهزاده هم از آب درمیآید. این رفتار در زندگی واقعی میتواند بسیار دردسرساز باشد چون دختر زیبای داستان ما به غیر از مهارتهای محدود، هیچ مهارت دیگری را نیاموخته و نمیتواند به صورت مستقل به زندگیاش ادامه دهد.
دوستی با سفیدبرفی برای چه کسانی کسلکننده است؟ اگر به خانهداری علاقهی زیادی ندارید احتمالا از معاشرت با سفیدبرفی خسته خواهید شد. همچنین سفیدبرفی نسبت به هر موقعیتی بیش از اندازه خوشبین است و سعی میکند بحرانیترین شرایط را هم با خنده و آواز سپری کند. البته روحیه داشتن خیلی هم خوب است اما در واقعیت باید نسبت به شرایط بحرانی جدیتر بود و رفتار قاطعتری نشان داد.
💜2.سیندرلا: سیندرلا در اصل یک شاهزاده خانم نیست اما در زیبایی، ثروت و امتیاز خانوادگی چیزی از آنها کم ندارد. او تنها فرزند یک خانوادهی اصیل است اما متأسفانه پدرش در اثر یک انتخاب اشتباه با زنی بدذات ازدواج میکند و با مرگ زود هنگام، دختر عزیزدردانهاش را با این نامادری بدجنس و غیرقابلتحمل تنها میگذارد.
سیندرلا هم مثل سفیدبرفی تحت سلطه و ستم نامادریاش قرار دارد و مجبور است تمام کارهای خانه را یک تنه انجام دهد. خوشبختانه او برخلاف سفیدبرفی بر این ظلم و ستم واقف است و از شرایطی که در آن قرار گرفته راضی نیست و از هر موقعیتی برای فرار استفاده میکند. نمونهی عینی این تفکر جایی است که یواشکی و دور از چشم نامادری و خواهرهای ناتنیاش به مهمانی شاهزاده میرود.
با این اوصاف دوستی با سیندرلا میتواند مزایایی مثل انواع و اقسام تفریحات سرگرمکننده و شرکت در جشنهای سلطنتی را به همراه داشته باشد اما فراموش نکنید او بخش زیادی از عمرش را پشت درهای بستهی خانه گذرانده، معاشری به جز موشها و پرندههای سخنگو نداشته و عاشق تنها انسانی میشود که بعد از مدتها ملاقات میکند؛ بنابراین احتمالا در ایجاد ارتباط بهشدت ضعیف است و از آن دسته افرادی است که بعد از عاشق شدن قید دوستهایشان را میزنند و به جز یک لنگه کفش اثری از آنها بر جای نمیماند!
💜3.آرورا: آرورا تنها فرزند شاه و ملکه پس از اینکه در مراسم غسلتعمیدش توسط جادوگر بدجنسی به نام ملفیسنت نفرین میشود تا تولد شانزده سالگی با سه پری مهربان و دلسوز در یک خانهی جنگلی زندگی میکند. او در تمام این مدت به غیر از دایههایش هیچکسی را نمیبیند و به صورت مداوم از ارتباط و صحبت با غریبهها منع میشود. با این اوصاف با وجود زیباییاش انسانی است که مهارتهای ارتباطیاش بسیار ضعیف است و اگر به دنیای واقعی وارد شود احتمالا از ارتباط با آدمها مضطرب میشود.
از همهی اینها که بگذریم، آرورا به جز امتیاز موروثی پرنسس بودن و زیبایی هیچ ویژگی دیگی برای ارائه در یک رابطهی فردی ندارد. جالب است بدانید حتی سازندگان زیبای خفته هم متوجه این باگ شخصیتی شدند و پرنسس زیبا تنها ۱۸ دقیقه یا ۲۵ درصد از زمان فیلم را به خود اختصاص میدهد و کل دیالوگهایی که در فیلم بیان میکند به ۱۸ خط هم نمیرسد!
با این اوصاف دوستی با آرورا در واقعیت برخلاف آنچه به نظر میرسد اصلا اتفاق جذابی نیست، مگر اینکه چرت زدن مداوم از فعالیتهای دلخواه شما باشد.
💜4.آریل: آریل شخصیت اصلی پری دریایی کوچولو یکی از نادرترین گونههای جانوری دریا است اما واقعیت این است که در این انیمیشن موجودات دریایی و حتی پریهای زیادی وجود دارند که او میتواند با آنها وقت بگذراند اما آریل تنهایی و غرق شدن در رویای انسان شدن را ترجیح میدهد. او حتی دوست دارد به جای وقت گذراندن با همنوعهایش جواهرات انسانی را جمعآوری کند.
علاقهی آریل به دنیای انسانها به اندازهای است که برای اطرافیانش بهشدت آزار دهنده است. مثلا تنها دوستش فلوندر را مجبور به ماجراجوییهای خطرناک میکند و به این موضوع که گاهی تا سرحد مرگ میترسد، هیچ توجه ای نمیکند.
اگر آریل را به دنیای واقعی وارد کنیم احتمالا با فردی روبهرو میشویم که شیفتهی فرهنگی است که با فرهنگ خودش زمین تا آسمان تفاوت دارد. البته در عصر حاضر این نوع تفکر نه تنها ایرادی ندارد بلکه گاهی میتواند موجب پیشرفت فردی شود اما مشکل اساسی این است که آریل به صورت کاملا چشم و گوش بسته و بدون در نظر گرفتن واقعیتهای موجود شیفتهی فرهنگ دیگری شده و حاضر است دوستان و خانوادهاش را به سادگی فدای رویاهایش کند.
آریل به صورت وسواس گونهای شیفتهی زندگی در خشکی است و به جز فعالیتهایی که انسانها انجام میدهند، به هیچ چیز دیگری فکر نمیکند. او با علاقهمندیهای خانوادهاش به سردی برخورد میکند و حضور در جمعشان برایش کوچکترین اهمیتی ندارد. با این اوصاف دوستی با فردی شبیه به آریل که در عقایدش انعطافپذیر نیست، احتمالا یکی از زجر آورترین اتفاقات دنیا است!
💜5.پوکوهانتس: پوکوهانتس شاهزاده خانمی سرخپوست است که قدر طبیعت را میداند و دوست خوبی برای تکتک اجزای طبیعت به حساب میآید. او روحیهی آزادی دارد و میتواند ندای قلبش را به وضوح بشنود؛ توانایی ارزشمندی که شاید اگر در همهی انسانها وجود داشت، دنیا به جای بهتری برای زندگی تبدیل میشد. او با گوش دادن به ندای قلبش ابعاد تازهای از شخصیت مهاجر انگلیسی جان اسمیت را کشف میکند که سایر اعضای قبیلهاش از آن غافل بودند
با این همه، مشکل اصلی پوکاهانتس این است که آنقدر به دنبال حس آزادیخواهانهاش است که چیزهای باارزش دیگر را فراموش میکند. پوکاهانتس رفاقت دیرینهای با حیوانات و گیاهان جنگل دارد و حتی میتواند با آنها حرف بزند اما در ارتباط با جوامع انسانی بسیار ضعیف عمل میکند.
در حقیقت پوکاهانتس یکی از معدود پرنسسهای دیزنی است که از نشان دادن رفتار بدش به دوستان انسانیاش هیچ ابایی ندارد. ناکوما بهعنوان صمیمیترین دوستش در تمام فیلم به جای اینکه در کنارش باشد مدام تعقیبش میکند و وقتی بالاخره به پوکاهانتس میرسد باید تحقیرهایش را هم تحمل کند.
ناکوما بهخوبی میداند هر چقدر هم تلاش کند نمیتواند پوکاهانتس را ایمن نگه دارد و هشدارهای او احتمالا آخرین چیزی است که گوش میدهد. با این اوصاف دوستی با انسانی به کلهشقی پوکاهانتس در دنیای واقعی جدا کار دشواری است و کمتر کسی پیدا میشود که حوصله سر و کله زدن با او را داشته باشد.
💜6.بل : بل برخلاف بسیاری از پرنسسهای دیزنی ویژگیهای شخصیتی دیگری غیر از زیبایی دارد که از جملهی آنها میتوان به هوش زیاد، اعتماد به نفس و عشق به خانواده اشاره کرد. او بیشتر زمانش را صرف مطالعه میکند که اتفاقا خیلی هم خوب است و از او دختری متفکر ساخته است اما مشکل اصلی این است که آنقدر در داستانهای عاشقانه و صفحات کتابهایش غرق شده که حتی وقتی برای معاشرت با مردم شهر کوچکش ندارد. در اینکه مردم شهر علاقهای به کسب دانش ندارند و کارهای روزمره را به مطالعه ترجیح میدهند هیچ شکی نیست اما بل به آنها حتی فرصت کوچکی برای معاشرت هم نمیدهد. خدا را چه دیدی شاید مردمان خوبی باشند!
تنها زمانی که بل واقعا با یک نفر معاشرت میکند وقتی است که دیو قصه او را حبس میکند و چون هیچ کاری برای انجام دادن ندارد، مجبور میشود برای دیو وقت بگذارد. البته در این زمینه هم ممکن است به سندروم استکهلم دچار شده و دلش را به گروگان گیرش باخته باشد.
در هر صورت دوستی با بل در دنیای واقعی کار بسیار دشواری است چون او کتابهایش را به هر چیز دیگری در دنیا ترجیح میدهد.
💜7.تیانا: تیانای شاهدخت و قورباغه مثل همهی پرنسسهای دیزنی رویاهایی در سر دارد اما این بار برخلاف پرنسسهای کلاسیک در انتظار شاهزادهای سوار بر اسب سفید نیست و دوست دارد خودش قهرمان زندگیاش باشد و رستوران نقلی و دوستداشتنی را افتتاح کند.
تیانا بسیار سختکوش است برای رسیدن به رویایش سخت تلاش میکند. اتفاقا این ویژگی بسیار الهامبخش است و میتواند کودکان را به تلاش در راستای رسیدن به اهداف ترغیب کند. اما مشکل اساسی این است که تیانا به کار کردن اعتیاد دارد. او دو شیفت کار میکند تا بتواند برای اجارهی رستوران محبوبش پول پسانداز کند.
تیانا به جز کار کردن تقریبا هیچ تفریحی در زندگیاش ندارد. مثلا وقتی دوستانش از او برای شرکت در مراسم رقص دعوت به عمل میآورند، به بهانهی کار کردن از تفریح دست میکشد. تیانا برای دوستانش وقت نمیگذارد و فرصت معاشرت با سایر افراد را از خودش میگیرد؛ بنابراین اگر به دنیای واقعی وارد شود با غرق شدن در کار فرصتی برای دوستی با شما نخواهد داشت.
💜8.راپونزل: راپونزلِ گیسو کمند تمام ۱۸ سال عمرش را در یک برج بلند و دور از مردم گذرانده است و هیچ همدمی به غیر از یک آفتابپرست ندارد. او حتی نمیداند پرنسس است و هیچ چیزی دربارهی پدر و مادر واقعیاش نمیداند. مادر گاتل تنها سرپرست او در حقیقت پیرزن بدذاتی است که به خاطر اکسیر جوانی که از موهای بلند و زیبای راپونزل به دست میآید، او را در مکانی دور افتاده زندانی کرده است.
مادر گاتل اعتماد به نفس راپونزل را تضعیف کرده و میگوید بیرون از برج آدمهای خطرناکی وجود دارند که میخواهند راپونزل را آزار دهند و هیچ کس به اندازهی خودش دختر زیبای داستان را دوست ندارد. با این اوصاف راپونزل هم یکی دیگر از پرنسسهای کم اعتماد به نفس دیزنی است که مهارت ارتباط با جوامع انسانی را در طولانی مدت از دست داده است.
راپونزل شیرین و کنجکاو است اما نمونهی خوبی از فرزندانی است که به خاطر افکار سمی والدینشان توانایی زندگی عادی را از دست دادند. او وقتی پایش را از منطقهی امنش بیرون میگذارد دچار اضطراب میشود و نمیداند چطور باید با شرایط پیش آمده کنار بیاید. مثلا وقتی با فلین رایدر از برج بیرون میرود از یک ماهیتابه برای محافظت از خود در برابر موجودات وحشتناکی که احتمالا بیرون دیوارهای خانه انتظارش را میکشند، استفاده میکنند!
با این اوصاف اگر راپونزل را به دنیای واقعی وارد کنیم احتمالا دوست بینظیری است اما کافی است او را از منطقهی امنش خارج کنیم تا با وسواسهای بیمارگونه و تشویش در مواجه با غریبهها روبهرو شویم؛ بنابراین اگر دوستی شبیه راپونزل دارید باید با سعی کنید با حوصله و آرامش او را با محیطهای ناشناخته آشتی دهید.
💜9.مریدا: مریدا در حقیقت دختربچهی بازیگوشی است که دوست دارد روزهایش را به گشتوگذار و بازی در جنگ بگذراند و اصلا وقت ازدواجش فرا نرسیده. او با همهی وجود جلوی مادرش که به خیال خودش با ازدواج او را به سمت زندگی بالغانه سوق میدهد، میایستد و وقتی میبیند کاری از دستش برمیآید و بدون فکر طلسم جادوگر را میپذیرد و مادر را به خرس تبدیل میکند!
اقدام حساب نشده و بیفکر مریدا زندگی و روابط خانوادگیاشان را برای همیشه دستخوش تغییر میکند و او مجبور میشود تنها راهی که باقی مانده را امتحان کند تا شاید بتواند همه چیز را به حالت اول برگردانند.
با این حساب مریدا اصلا نمیتواند دوست قابلاعتمادی در دنیای واقعی باشد؛ او بسیار کلهشق است و بدون توجه به توصیههای شما هر کاری که دوست داشته باشد میکند. تازه اگر زیادی پیگیر شوید احتمال دارد هر بلایی به سرتان بیاورد، به هر حال یادتان نرود او مادرش را به خرس تبدیل کرد. همچنین مریدا هم مثل سایر پرنسسهای دیزنی از معاشرت با حیوانات جنگل بیشتر از انسانها لذت میبرد
💜10.السا: السا و آنا شیرین و دوستداشتنی هستند و رابطهی خواهرانهی جذابی هم دارند اما اگر بخواهیم آنها را به دنیای واقعی وارد کنیم، احتمالا دوستان خوبی نخواهند بود. چرایی این موضوع دربارهی السا کاملا مشخص است؛ او نمیتواند با غریبهها ارتباط برقرار کند.
السا و آنا در کودکی رابطهی خوبی با هم داشتند اما وقتی السا به صورت اتفاقی قدرتهایش نمایان شده و به خواهر کوچکش آسیب میزند، از ترس صدمه به دیگران منزوی میشود. وقتی قدرتهایش در بزرگسالی کشف میشود از ترس آسیب زدن به مردم به کوهها فرار میکند و برای خودش قلعهی یخی میسازد تا ادامهی زندگیاش را در انزوا بگذراند.
البته بعدها مجبور میشود به شهر آبا و اجدادیاش بازگردد و تاجوتخت را پس بگیرد اما همچنان از نزدیک شدن به آدمها واهمه دارد و به آنها دیر اعتماد منی کند که طبیعی هم هست و از آسیبهای روانی دوران کودکیاش ناشی میشود. در هر صورت اگر ملکهی یخی به دنبال رواندرمانی نباشد در دنیای واقعی نمیتوان با او ارتباط برقرار کرد.
💜11.آنا: آنای یخزده دقیقا در نقطهی مخالف خواهرش قرار دارد؛ هرچه السا سرد و بیروح است آنا خونگرم است، هرچه السا محتاط است آنا بیپروا عمل میکند. با همهی اینها او هم مثل خواهر بزرگترش مدت زمان زیادی را در انزوا گذرانده است و توانایی ارتباط با انسانها را از دست داده؛ به همین دلیل هم به اولین مردی که به او پیشنهاد ازدواج میدهد دل میبندد و مشکلات زیادی را برای خودش و خانوادهاش ایجاد میکند.
آنا در جایگاه یک دوست تا اندازهای سرسخت و ناامن است و ارتباط برقرار کردن با او کار چندان راحتی نیست. علاوه بر این بیش از اندازه نگران خانوادهاش است. اینکه آنا به روابط خانوادگی اهمیت میدهد خیلی هم خوب است اما مشکل اساسی این است که در زندگی کلا دو حالت دارد؛ یا نگران خواهرش است یا در حال جمعآوری انرژی برای نگرانی!
مثلا در قسمت دوم یخزده وقتی کریستف به او پیشنهاد ازدواج میدهد به اندازهای درگیر مشکلات السا شده است که خودش را فراموش میکند و هیچ اهمیتی به روابط شخصیاش نمیدهد. در هر صورت فداکاری در روابط دوستانه بسیار قابلتقدیر است اما بیش از اندازه فداکار بودن چیزی است که یک رابطه را پرفراز و نشیب و خستهکننده میکند.
لایک و کامنت یادتون نره❤❤❤❤🙂
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)