
از این به بعد شنبه ها میزارم و اینکه میخوام یه تست از فیلم های چینی قشنگ بزارم فردا میزارم
دختره با تعجب به من نگاه کرد 😐 😑 و گفت : ( کاری دارید ؟ 😊 😊 ) با حرف اون ا/ت بالا سرشو نگاه کرد 😑 😐 😑 وقتی منو دید جا خورد اما زود خودشو جمع کرد و یه لبخند ضایع زد 😍 😍 😍 و گفت : ( با من کار داره لیا 😅 😅 ) دختره که معلوم شد اسمش لیاس گفت : ( اهان 😅 😅 ا/ت یادت نره دوباره بیای اینجا ها 😅 😊 اینم شمارمه 😊 😊 ) و یه کاغذ به ا/ت داد 😐 😑 😐 ایشش اومده کتاب بخره اونوقت دوست پیدا کرده 😐 😐 نه واقعا چرا همه جا با همه جور میشه ؟ 😐 😐 😐 جز من بدبخت 😐 قصد جونمو کرده بودد 😐 😐 😑 با همه خوبه جز منه بدبخت 😑 😑 😐 هعیی روزگارر 😐 😑 😐 گفتم : ( ا/ت الان همه مون قصد جونتو کردیم میای بریم تو ماشین یا ببرمت ؟ 😐 🔪 😐 💔 ) ا/ت گفت : ( الان میام آرام باش 😐 💔 ) از زبان ا/ت : با کوک رفتیم کوکی ماشین 😑 گفتم : ( تو چرا همیشه وسط دوست پیدا کردنا من میای 😑 😑 😑 🔪 ) گفت : ( اونجا هم جای دوست پیدا کردنه اخه ؟ ؟ 😑 💔 ) گفتم : ( کجا بهتر از کتاب خونه؟ 😌 😌 من توانایی دارم که تو نداری اونم اینه که همه جا میتونم دوست پیدا کنم 😌 😌 ) گفت : ( باشه تو خیلی خوبی😑 💔 ) و راننده ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم به سمت خونه 😐 💔 😐 💔 خونه : ( رسیدیم خونه 😍 سریع از ماشین پیاده شدم و رفتم توی خونه 😍 😍 خیلی دلم تنگ شده بود براش 😍 😍 😍 ❤️ حالا یه جوری حرف میزنم انگار چقد وقت نبودم😐 💔 😐 💔 رکسا از توی ماشین زود اومد بیرون و اومد کنار پام و خودشو کشید به پام 😐 😍 😍 😍 منظورش این بود که بغلم کن 😍 😍 مترجم حیوانات نبودم که شدم 😐 💔 😐 😐 بغلش کردم اما یهو فهمیدم که چقدر خوابم میاد 😑 😐 😑 😐 رفتم تو اتاقم که رکسا زودتر من رفت رو تخت و برا خودش دراز کشید 😐 💔 😐 😑 منم رفتم رو تخت و بغلش کردم و سعی کردم بخوابم 😐 😐 😐 😍 که سعی کردم نمیشه گفت چون مثل خرس زود خوابم برد 😐 💔 😐 💔 با صدای در از خواب بیدار شدم 😐 😑 با تعجب به ساعت نگاه کردم 😳 فقط نیم ساعت گذشته ؟ 😐 😑 😐 😑 خب من اون کسی رو که بیدارم کرده به قتل میرسونم 😐 😑 گفتم : ( بیا تو 😑 😐 )
کوک درو باز کرد و اومد تو 😐 😑 گفتم : ( بله چیکار داری که منو از خواب نازم بیدار کردی ؟ 😑 😑 🔪 😐 ) گفت : ( خب بگو چرا خودکشی کردی ؟ 🤨 ) چی ؟ این برای چی الان این سوال رو میپرسه ؟🧐 بگم بهش؟ اره میگم 😌 😌 😌 گفتم : ( کوکی 🥺 یه چیزی میگم به کسی نگو 🥺 باشه ؟ ) کوک گفت : ( باشه چی میخوای بگی که خودتو اینقدر لوس کردی 🤨 🤨 ؟ ) گفتم :( من تونستم داداشم رو که مرده رو ببینم 😅 😅 ) با تعجب گفت :( چیی؟ چجوری؟ 😳 😳 ) گفتم :( داداشم گفت من میتونم با دنیای مرده ها ارتباط برقرار کنم 🙃 😅 و به من گفت که فقط به تو اینو بگم 🙃 🙃 🙃 ) با حیرت گفت :( واو اوکی به کسی چیزی نمیگم 😉 😉 ) ( بچه ها چون من خیلی وقته که داستانو ننوشتم یه تیکه هاشو فراموش کردم 😅 😅 برای همین مجبورم یکم زمانو جلو ببرم یعنی روزی که ا/ت میره برای تست 🙃 😅 😅 واقعا معذرت میخوام وقت نکرده بودم بنویسم اما سعی میکنم از این به بعد زود بزارم ❤️ ❤️ ❤️ ) روز تست بیگ هیت : از زبان ا/ت : با استرس ساعتو نگاه کردم خب ساعت ۱۲ تسته الان ساعت ۱۰ و نیمه 🫠 🫠 چرا اخه اینقدر استرس دارم ؟ 🥹 الان وسایلمو جمع کنم ؟ نکنم ؟ 🫤 🫤 اخه تائو گفت اگه قبول شدم باید توخوابگاه بمونم 😐 😐 🫤 فلش بک --->《 ا/ت یادت نره اینی که میگم رو 👍🏻 👍🏻 اگه قبول شدی باید تو خوابگاه بمونی😉 》(حرفایی رو که تو داستان زده شده اما نگفتم رو با این《》علامتا نشون میدم و اونایی که گفته شده رو با () ❤️ ❤️ ❤️ ) از زبان کوک : رفتم جلو ا/ت گفتم : ( ا/..... ) تا اومدم بقیشو بگم سرمو اوردم بالا اما نبود 🫥 🫥 ( سریع رفته تو اتاقش ) از زبان ا/ت : سریع اومدم تو اتاقم تا وسایل رو جمع کنم 🫤 🫤 اما یهو به این فکر افتادم شاید قبول نشم 🫤 🫠 پس باید صبر کنم تا بعد تست رفتم پایین برای خوردن صبحونه 🙃 🙃 وقت نکردم تا الان صبحونه بخورم 🫤 🫤 سریع صبحونه رو باید بخورم و باید بعدشم یکم تمرین کنم 😑 😐

رو کردم سمت یکی از خدمتکار ها ا/ت : ( میشه برام صبحانه آماده کنید ؟ 😅 😅 ) خدمتکار با مهربونی گفت : ( باشه عزیزم 🫡 🫡 یکم صبر کن 😉 👍🏻 ) گفتم : ( ممنونم 🫰🏻🫰🏻 ) بعد صبحانه ---> رفتم طبقه بالا خونه اونجا یه اتاق خیلیی بزرگ بود که بابا اونو برای من آماده کرد تا توش تمرین کنم 🙃 😐 🫤 (اتاق تمرین 👆🏻 ) تائو برام چند تا آهنگ نوشت تا بینشون یکیشو انتخاب کنم و باهاش بخونم و برقصم 🫤 ❤️ 🫤 😌 یکیش silver moon ( ماه نقره ای 🌕 🌕 ) دومیش purple rain (باران بنفش 🌧️ 💜 ) و اخریشم live (زنده موندن 🚺 🚹 ) که من purple rain 🌧️ 💜 رو انتخاب کردم دنسش ( ❤️ رقصش ❤️ ) یکم سخته اما در کل آهنگش خیلی خوشگله 😍 😍 اهنگ رو گذاشتم شروع کردم باهاش خوندن و رقصیدن 💃 👯🏻♀️ " 1ساعت بعد " ---> از زبان کوک : وای نیم ساعت دیگه ا/ت باید بره تست بده 😳 😳 😳 پس کجاست ؟ چرا نمیاد ؟ 😳 🫤 😐 اها فکر کنم توی اتاق تمرینشه 🫤 🫤 از زبان ا/ت : وای ۲۰ بار تا الان تمرین کردم بزار ببینم ساعتو 😐 😐 چیی ؟ 😳 😳 ساعت 11:30 چرا حواسم به ساعت نبوددد 🥹 🥹 🥹 یهو کوک درو باز کردو گفت : ( ا/ت تستت 😨 😨 😨 ) گفتم : ( اره دیدم میری به راننده بگی ماشینو آماده کنه تا من آماده بشم ؟ 😰 😰 😰 😓 ) گفت : ( باشه بدوو 🙄 😐 🙄 ) و سریع رفت بیرون رفتم توی اتاقم یه تیشرت مشکی 👕 🖤 پوشیدم روشم یه کت 🧥 چهار خونه تنم کردم و یه شلوار لی ابی پر رنگ 👖 👖 پوشیدم موهامو باز 😗 گذاشتم و گوشیمو 📱 📱 گذاشتم توی جیبم شاید بگین لباسم برای اونجا مناسب نیست اما باید یه لباس آزاد باشه تا راحت بتونم دنس (رقص) اهنگ رو برم 😅 😅 🫤 سریع رفتم پایین و سوار ماشینی که راننده توش بود و ماشین روشن بود شدم 😐 😐 🫤 یهو دیدم کوکم توی ماشین نشسته 🙄 🙄 🙄 کوک رو کرد به راننده و گفت : ( لطفا به کمپانی بیگ هیت برید 😑 😑 🫤 ) ایش حالا چرا دهنشو برای من کج میکنه ؟ 😐 😐 یه جوری رفتار میکنه انگار به زور آوردمش توی ماشین گفتم باید حتما با من بیای 🫤 🫤
{ کمپانی بیگ هیت } -> : سریع از ماشین پیاده شدم و رفتم توی کمپانی 😳 😳 😳 یا علی اینجا کمپانیه یا قصر 😳 اینجا خیلی بزرگه تائو رو دیدم که روی یه صندلی نشسته بود و منتظرم بود 🙂 🙂 🙂 رفتم سمتش و گفتم : ( سلام 😁 😁 ) با شنیدن صدام سریع بلند شد و گفت : ( اهه دختر میدونی چقدر منتظرت بودم ؟ 😑 😦 بدو بیا بریم تا تست بدی 🙃 رقص و آهنگ رو خوب کار کردی ؟ 🤨 🙄 😦 ) با عجله گفتم : ( اهه تائو چقدر حرف میزنی مخمو خوردی 😑 😑 اره خوب خوب کار کردمشون نگران نباش 🙂 🙂 🙂 باشه بیا بریم تا تست رو بدم جا اینکه اینقدر حرف بزنیم بدو 😑 🙃 😅 واییی استرس دارم 😅 ) با آرامش گفت : ( استرس نداره که دختر 😁 اگه خوب کار کرده باشی پس میتونی 😉 😉 ) دستمو گرفت و به طرف یه در کشوندم 😱 😱 وای میترسم گند بزنم 🥲 در زد و سریع وارد شدیم 🥲 شروع کرد به گفتن : ( این همون کسیه که میگفتم خیلی با استعداده الانم اومده برای تست 😊 ☺️ 😊 ) اونجا سه نفر نشسته بودن یکیشون که یه مرد نیمه پیر 👨🏻🦳 بود با شوخی گفت : ( باشه تائو بزار خودشم حرف بزنه اینقدر حرف نزن 😂 😂 ) تائو گفت : ( باشه مین هو 😄 😄 ) و رو به من کرد و گفت : ( ا/ت برو بالا رو سکو و آهنگ 🎵 🎵 رو بخون 🎤 و برقص اهنگ رو خودمون میزاریم 😊 😉 ) به آرومی گفتم : ( باشه 😓 ) وای چرا من اینقدر استرس دارم 😰 😰 تا حالا هیچوقت اینجوری نبودم 😑 😑 رفتم رو سکو آهنگ پخش شد شروع کردم به خوندن و رقصیدن 🎤 🎤 🎵 " ۵ دقیقه بعد " : بلاخره تموم شد 💨 😗 اونی که تائو مین هو صداش زده بود با لبخند 😊 😊 😊 شروع کرد به حرف زدن : ( کارت عالی بود ا/ت 😉 تائو خیلی از کارت تعریف کرده بود اما فکر نمیکردم به این خوبی باشی 🙃 🙃 😊 ) بقیه ی کسایی هم که نشسته بودن حرفشو تایید کردن 😌 😌 یعنی من قبول شدم ؟ 😍 😍 فکرمو به زبون آوردم : ( یعنی میگید که من قبول شدم ؟ 🤭 🤭 ) با لبخندش که اصلا از لبش نمی افتاد گفت : ( بله 🙃 ) واییی خیلی خوشحالممم 😍 😍 اصلا فکرشم نمیکردم قبولم کنن فکر میکردم میگن خیلی بده و رد میشم 😀 😀 😀

مین هو ادامه داد : ( بیا بریم مدیریت تا بهت فرم ثبت نام رو بدم 😊 😊 😊 ) با ذوقی که توی رفتارمم معلوم بود گفتم : ( چشم 😀 😀 ) پشتش راه افتادم رفتیم توی آسانسور زد طبقه ی ۳ 😀 😀 وایسا ببینم چند طبقه داره 🤓 🤓 عر ۱۷ طبقه داره 😳 😳 آسانسور وایساد پیاده شدیم رفت سمت اتاقی که بالاش نوشته بود ( management ) ( معنی : مدیریت ) 😍 😍 خیلی این شرکت باحاله همه چیزاش مدرنه 😍 مین هو که در زد یه صدا گفت : ( بفرمایید تو 😊 ) حتما مدیره 😀 بانگ شی هیوک که بهش میگن بانگ پی دی نیم 😍 ( من اینو مطمئن نیستم که الانم مدیر باشه و نمیدونم اینو بهش میگن یا نه 😅 خیلی از شرکت اطلاع ندارم اطلاعاتم بیشتر درمورد بی تی اسه 😅 😅 ) رفتیم تو اره خودش بود پی دی نیم 😀 پی دی نیم با مهربونی گفت : ( این کسیه که تائو میگفت ؟ 😊 ☺️ ) لی مین هو گفت :( بله 🙂 ) پی دی نیم گفت : ( دخترم بیا تا بهت فرم ثبت نام رو بدم ☺️ ☺️ ) با لحنی آروم گفتم : ( چشم 😅 ) رفتم جلو و رو به روش روی مبلی نشستم 💨 😗 یه کشو 🗄️ رو باز کرد و توش دنبال چیزی گشت که احتمالا فرم ثبت نامه 📄 📑 آروم زمزمه کرد : ( اه پس کجاست ؟ 😑 🫤 همینجا ها گذاشته بودمش 😑 ) یکم بعد با صدایی هیجانی 🫤 و تقریبا بلند گفت : ( بلاخره پیداش کردم 😀 😅 ) خدایی اینکه پیداش کرده بود اینقدر هیجان داشت ؟ 🫤 😐 توی فرم یه چیزای نوشت 😍 و بعد فرم 📄 رو همراه یه خودکار 🖊️ بهم داد و گفت : ( خب دخترم پرش کن 😊 ) خب سرم رو کردم توی برگه 😀 ( 💜 چیزای توی برگه رو مینویسم و سنشو یادم نیست برای همین سنش تغییر میکنه و چیزایی که کنارش * میزارم رو پی دی نیم پر کرده 💜 ) اسم : ا/ت فامیل : جئون سن : 17 * همگروهی : هوانگ زی تائو با سفر به خارج مشکلی ندارید ؟ : خیر شرایط : برای قرار گذاشتن باید به کمپانی خبر بدهید هر هفته یک لایو بزارید به حرف مربی ها گوش دهید باید با همگروهی خود یک خوابگاه داشته باشید و نباید با یکدیگر دعوا کنید مدت قرار داد ۳ سال است و ماهانه ......... حقوق میگیرید برای ۱ سال تمام مخارج لباس و غذای شما با کمپانی است (لباس ا/ت)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییی بود 💕
پارت بعد ❤️
مرسی باشه
وایییییییییییی بعدییییی عرررررررر 😭😭😭راستی به داستان منم یه سر برن و نظر بده🥺
باشه 💜 اوکی حتما
عالی من از صبح زود بیدار شدم از قسمت یک تا این قسمت رو میخونم.شگفت انگیز♡♡♡♡
خب متاسفانه نمیتونی ادامش بخونی از ذوق حرفت شهید شدم
🥺♡مایل به آجی شدن؟🥺
باشه🥺💜
وووووویییییی من غش کردم🥺
من باید غش کنم 🥺
یه سوال چند سالته؟
من ۱۲♡
من باید سکته کنم🥺
یه سال بزرگتری
اشتباه شد گوشیم نوشت نکنین
تو کلاس چندمی؟
دارم میرم شیشم
تو میری هفتم؟
نه من میرم ششم گفتم ۱۲ سالمه یعنی تولدم رو گرفتم رفتم تو ۱۲ سال
فکر کنم هم سنیم درسته؟
انگار اما فکر کنم تو چند ماهی بزرگتر باشی
اهام♡
صوییتی میشه به دریم مرمید'ز رای بدی-!؟
https://testchi.ir/polls/78739
تنکس
باشه
انیو!
من مدیر کمپانی GMV هستم.
یه نویسنده میخام که یه فیلم بنویسه .مثل همین داستانه فقط متنشو میخام.🌸
اگه قبول کنی من اسم بازیگراشو میگم🌸
هوانگ میونگ هی(اگه میشه شخصیت اول باشه)🌸
کیم یونجون🌸
چوی لیسا🌸
پارک ساتبیول(خودم)🌸
جئون کای🌸
و اگه کسی کمتر یا بیشتر شد واسه داستان بهم بگو فقط دو پارت 💖
یعنی یه داستان مثل این دو پارتی بنویسم با این اسما؟
فکر نکنم بتونم دو پارتی بنویسم
بله
ببخشید نمیتونم اخه نه میتونم تو دو پارت تموم کنم نه ایده ای به ذهنم میرسه