Eternal Love31

[عکس اسلاید کلارا😊] مرینت:آدرین _ هوم _ مامانت با کلارا مشکل داره _ خب راستش ۲ سال پیش سر یه موضوع مادرم با زن عموم دع.واش شد از روز عمو وبابا قرار گذاشتن با ا.زد.واج من کلارا اونارو دوست کنن و قرار بود کلارا که اومد بابا و کلارا من بریم ط.لا بخریم اینا اما خب من اون موقع کلارا دوست داشتم خیلی هم دوست داشتم اما از وقتی مادرامون مشکل پیدا کردن دیگه ع.ش.م به یه شخصی با چشمام دریایی به نام مرینت تغیر کرد❤

مرینت:آدرین اون جا رو درخت سیب بزار برم بچینم آدرین:میوفتی مرینت:ترو خدا قل میدم مراقب باشم آدرین:اااه باشه اما دفعه بعدی دیگه در کار نیست مرینت:باشه دارم میرم پام لی.ز خورد ،آدرررین آدرین:گرتمت بخدا اگه بم.یرم نمیزارم دیگه از این خ.ر بازیا بکنی مرینت:ببخشید آدرین:اشکال نداره کلارا:الو مامان _ کلارا چیشده _ مامان باید با اون امیلی دوست شید چون داره آدرین از من جدا میکنه و آدرین مال منه _کلارا نگران نباش کاری میکنم که امیلی به پان بیفته تا با بسرش از.دواج کنی😈😈 مرینت:خب آدرین اینجا تو باغ یه چیز باحال آدرین:تاب چطوره مرینت:خوبه من میرم سوارشم آدرین :آماده ای می خوام ه.لت بدن مرینت:آماده هستم آدرین:1 .....2....3

مرینت:چقدر آرومه آدرین:کاری نکن تندش کنم بت.رسی مرینت:ز.هر ما.ر کی دیده من بترسم آدرین:من مرینت:تندش کن آدرین:بیا، دستم درد گرفت دیگه مرینت:خیلی حال داد حالا بیا نگرش دار تا خودم پرت نکردم آدرین:ایی گرفتمش مرینت :آدرین من می خوام ازت خواهش کنم دور ور کلارا نری آدرین:سعی میکنم اگه دلم برد شاید

مالیرا:خانم مرینت آقای آدرین صبحانه حاضره مرینت:اومدیم رفتیم سر میز نشستیم خیلی چیز بود چایی پنیر شیر کره عسل خلاصه خاله امیلی سنگ تموم گذاشته بود وقتی داشتیم می خوردیم کلارا هم اومد جفت آدرین نشست بعد صبحانه خاله امیلی گفت:من می خوام برم خرید ۲ ساعته بر می گردم گابریل رفته شرکت مالیرا خونه رو تمیز گیکنه آدرین و مربنت هم هرجا می خوان برن کلارا:پس من چی؟! امیلی:تو به من ربطی نداری مرینت:چشم خاله جون من آدرین میریم اتاقش و میگذرونیم آدرین:اما من هنوز گرسنه مه دارم می خورم مرینت:بیا بریم دیگه آدرین:ااه باشه بابا