سرنوشت من و بی تی اس پارت ۲

فردا از زبان ا/ت صبح با صدای آلارم گوشی بیدار شدم بعد داشتم میرفتم سمت در که خودمو تو آینه دیدم از خنده جررررر خوردم.

بعد از خندیدن طولانی مدت پاشو دم رفتم دستشویی تا صورتمو بشورم. صبحانه خوردم و رفتم سمت گوشی

وقتی صفحه گوشی رو دیدم من؛: 😑😑😑😮😧 همون آقائه که دیروز از طرف کمپانی زنگ زده بود ۵۰ بار زنگ زده یا خدا😮😮

سریع زنگ زدم بقیه از زبان نامجون ساعت ۹ شب بود گفتم زنگ بزنم به اون دختره تا فردا ۱۰ صبح بیاد کمپانی ۴۰_۵۰ بار زنگ زدم نگرفت 😑 گفتم حتما خوابه ولی... بعد گفتممم کی ساعت ۹شب میخوابه 😴

از زبان نامجون«فردا» صبح با صدای زنگ تلفن بیدار شدم همان دختره طراح لباس بودددد سریع گرفتم مکالمه نامجون و ا/ت نامجون:سلام چرا دیروز جواب ندادی ا/ت:ببخشید دیروز خیلی خسته بودم برای همون جواب ندادم نامجون:اشکال نداره، یک ساعت دیگه تو کمپانی باش ا/ت:چشم نامجون:خداحافظ ا/ت:خداحافظ تو کمپانی میبینمتون✋

از زبان ا/ت بعد از... قطع تلفن سه سوته رفتم طرف کمد لباس پوشیدم. یه شلوار مشکی پوشیدم با تیشرت و کت مشکی مثل سرعت اتیش پاره رفتم سمت کمپانی وارد کمپانی شدم خیلی بزرگ بود که اینطوری دهنم وا موند 😮😮😮😮😮 دنبال نامجون میگشتم که یه نفر اومد طرفم گفت: سلام شما خانوم ا/ت هستید منم گفتم:بله منم شما گفت:منم نامجون گفتم : اها سلام اقای نامجون

بزن بعدی :

دوباره بزن 😇

لایک و کامنت و نظر یادتون نره 😍😘😜💕💜

توی خماریش بمونید تا پارت بعدی ✋