🐾🐞هویت معجزه آسا 1-2-3🐞🐾

اول از همه بگم که این پوستر داستانه و آهنگ داستان my universe هست که چون طولانیه اینجا نمیتونم بذارمش

پارت 1: 👨از زبان آدرین👨 من ساعت5 و نیم یعنی نیم ساعت دیگه با کاگامی قرار داشتم.ناتالی و بابام هی منو میچسبوندن به کاگامی خدایا.اون فقط دوستمه همین و همین عشق من فقط و فقط وفقط وفقط و فقط لیدی باگه حتی اگه اون منو دوست نداشته باشه.خودش که میگه یکی دیگه رو دوست داره پس من نیستم ولی من نا امید نمی......???? بومممممم.....باید تغییر شکل میدادم چون فکر کنم یکی آکوماتایز شده بود پس گفتم?پلگ پنجه ها بیرون?پلگ:نههههههوووووووو......?? 👧از زبان مرینت👧 من بعد از اینکه نهارم رو خوردم رفتم و به تیکی غذا دادم بعد رفتم رو تختم به عکس های آدرین نگاه کردم گفتم عاشقتم آدر....(با حالت خستگی)که نفهمیدم کی خوابم برد??بیدار شدم از تیکی پرسیدم من کی خوابیدم چقدر خوابیدم؟گفت 3ساعت و حدود5دقیقه....گفتم 3ساعت???میخواستم یه چیزی به تیکی بگم که...... که صدای بوممممم اومد.منو تیکی رفتیم به پنجره نگاه کردیم.یه انفجار نزدیک خونم بود.به تیکی گفتم وقت تغییر شکله تیکی:اوهوم.🐞تیکی خال ها روشن🐞 و رفتم رفتم اون مرد کبوتری بود.(مستر پیجن)منو پیشی رفتیم به جنگش.بعد از5دقیقه هنوز نتونستیم شکستش بدیم.رفتم کمک بیارم....(روباه=آلیا.....لاک پشت=نینو.......زنبور=زویی)زویی رو بهش توضیح دادم و اومد.خیلی داشتیم تلاش میکردیم و......

بریم پارت 2•-•❤

و......بلاخره شکستش دادیم(گایز اسم زویی وقتی قهرمان میشه همون وسپریا هست)به بچه ها گفتم:آفرین به همه نبرد سختی بود.همه با هم:بزن قدش رفتم تا معجزه گرا رو از بچه ها بگیرم از زبان زویی(صفحه قبلی اشتباه نوشتم آرورا زویی بود•-•) خیلی هیجان زده بودم.لیدی باگ اومد تا معجزه گرمو ازم بگیره.بهش گفتم بازم بهم میدیش؟گفت:آره اگه هویتت رو لو ندی.من با کلی هیجان گفتم:با کمال میل و خداحافظی کردم.اونم کرد و رفت. از زبان مرینت معجزه گراشون رو گرفتم و رفتم خونه و به حالت عادی برگشتم دیدم همون موقع لوکا بهم زنگ زد.رفتم برداشتم گفتم سلام لوکا.گفت:سلام مرینت ساعت 7ونیم میای پارک کنار حوض؟(حوض نزدیک خونه مرینت)منم قبول کردم و گفتم میبینمت از زبان لوکا خوشحال شدم که مرینت قبول کرد.میخواستم باهاش درد و دل کنم چون دلم گرفته بود نمیدونم چرا.من یه حسی به کاگامی داشتم از زبان آدرین رسیدم خونه.هنوز به حالت عادی بر نگشته بود که گفتم ساعت 10با لیدی قرار بزارم.بهش گفتم ساعت10 رو برج مونپارناف میبینمت.اون پیام داد باشه.هوراااااا از زبان مری یا همون لیدی من به لیدی باگ تبدیل شدم تا زود به قرار لوکا برم.دیدم کت بهم پیام داده قبول کردم.رسیدم به حالت عادی برگشتم تیکی بهم گفت:مطمعنی میخوای به قرار کت نوار بری؟من گفتم:نگران نباش مشکلی پیش نمیاد از زبان پلگ من عاشقتم کممبرم.همینطور حبه قند. آدرین گفت:حبه قند چیه؟پلگ:خصوصیه ولی بعدا شاید بفهمی از زبان آدرین پلگ گفت خصوصیه ولی من گفتم تو دلم نمیشه از پلگ انتظاری داشت.شاید یه پنیر دیگست رفتم تا شام بخورم از زبان مرینت لوکا باهام درد و دل کرد و گفت که....

اند نکتس ایز پارت 3...

پارت 3: لوکا گفت نمیخوام باهات در مورد عشق حرف بزنم چون به نظرم یه وقته دیگه مناسبه.بیا با هم حرف بزنیم قبل از اون نظرت چیه بریم بشینیم لب حوض من:باشه بریم رفتیم نشستیم و لوکا گفت فکر کنم بدونم حست چیه اینه(دیری دیری دورو دورو داری داری دییییییییی درووووووووو) وای اون واقعا ذهنم رو میخونه حالا فکر نکین آدرین رو فراموش کردم.اون همیشه عشق منه حتی اگه منو دوست نداشته باشه❤ منو لوکا تو حس بودیم.یاد چشمای آدرین افتادم و تو ذهنم غرقش شدم... تو ذهنم این رو تکرار میکردم(من غرق چشم هایت چو چمن های زیبا میشوم.زیباترین چیزی که دیدم تویی.تو عشقی عشقققق....)-مرینت مرینت حواست اینجاست با صدای لوکا به خودم اومدم گفتم ببخشید حواسم یه جا دیگه بود خب لوکا چی میگفتی؟ لوکا گفت:من یه آهنگ نوشتم برای عشقم که شاید بهت گفتم عاشق کی شدم. حالا برات میزنم ببین چطوره و ببین من میتوانم احساساتم رو بهش بگم یا نه.... دیری.....دیری ری ری دی ری ری......دیری ری ری ریری ری.دیری ری ری ریری را دیری دیری دیری دیری رررراااااااااااااا (موزیک بود چیزی نخوند لوکا) تو دلم:وای آهنگ لوکا واقعا قشنگ و رمانتیک بود.من در هنگام آهنگ زدن لوکا صدای آهنگ رو ضبط کردم بعد لوکا گفت نظرت چیه؟گفتم به نظرم میتونی کاری که میخوای رو بکنی. بعد بغلم کرد و گفت ممنون مرینت بعد لپم رو بوسید و گفت تو هم درد خوبی هستی.من یکم سرخ شده بودم لوکا:من دیگه باید برم به زودی میبینمت مری:همچنین و رفتم باید زود میرفتم تا شام بخورم و برم سر قرار بعدی(قرار کت)(نکته این قرار از اون قرار دختر پسرا نیست این قرار هایی که میگم همون ملاقاتن)