چه روز های زیبایی بود! 6

خبب ی نظر سنجی ساختم همه شرکت کنین و دو اسلاید اخرو حتما بخونیننن

تیکی: یامیی این ایس پکه خیلییی خوشمزستت پلگ: من کممبر رو ترجیح میدم تیکی: چی فرمودید 😊🔪 پلگ: هیچی تیکی: بنظرت باید برای اون دو تا چیکار کنیم پلگ: نمیدونمـ... مرینت اون... بیشترین قدرت درونی رو بین تمام صاحب های جعبه دنیا و گذشته رو دارهـ.. تیکی: خداروشکر موقع مراسم اکانت تبدیل به..... نشد اون موقع خیلی ترسیده بودم حتی یاد اوریش ترسناکه.... ممکنه قدرت اون.... ممکنه ممکنه که.. پلگ: اره ممکنه ادرین درمورد اون... اون.. نابود شده نابود شده نابود شده نابود شده نابود.... تیکی: پلگ! اروم باش میخوای قدرتت همه چیزو نابود کنه؟! پلگ: راست میگی اون اتفاقات نباید تکرار شه... تیکی : اون دو تا مثل بچه گی های ما هستن ولی مرینت قدرت اون خیلی زیاده و اونا هنوز نمیدونن که....... پلگ: نباید بزاریم تاریخ تکرار شه اونا باید بدون دونستن چیزی زندگی کنن و خوشحال باشن تیکی: آهههههه مشکلش همینه اونا خیللییییی ناراحتننن پیشخدمتت من ی پیراشکی موخام با شیک توت فرنگی و پاستیل شکری پیشخدمت: حتماااا✨ پلگ: اخرش چاق میشیاا تیکی: پلگگگگ من چاق نمیشممم پلگ:: ای خدااا میشییی تیکی: بزنم نابودت کنم؟! پلگ: کجا گاز میدی ترمز بگیر قدرت نابودی مال منه تیکی: ادرین دلم برات میسوزه باید با این اح. مق سر و کله بزنی ادرین: هاچو (اتسه) پلگ: حالا خوبه من بزرگ ترم تیکی: ساکتتتنتت پلگ: اوکی تیکی: ایشش😤🫠

تیکی: مرینت... اون... موهاش.. پایینش سیاه شده و چشماش.. پلگ: "محکم میزنه رو میز" نه.. نه بتید چیکار کنیم اگه.. اگه.. اگه.. اگه. "و دورش ی حاله سبز ایجاد میشه" تیکی: پلگ! اروم باش داری از کنترل خارج میشی پلگ: راست میگی.. اروم باشــ. ارومـ.. همهـ.. چیز.. دزستـ... میشه تیکی: افرین داش گلممم و پلگو ناز میکنه پلگ: هیی من باید نازت کنم من بزرگ ترمم "تا خاست تیکی جوابشو بده سفارشاش اومددد" تیکی: یسسسس مممنوننممم چقدر عالینننن پلگ: خدایا منو گربه کن تیکی: اهم اهم اگه بخواییم دقیق نگاش کنیم تو از اول نیمه گربه بودی پلگ: هیییی پس خدایا منو دوباره کوامی کن تیکی: هستی 😐 پلگ: نمیشه من یچی بگم چیزی نگی؟!😤😒😓💘تیکی: نچچچ😎😌ی بچه: مامان چلا اون دو تا مث موس و دوربه ب جون هم اوفتادن؟ تیکی و پلگ هم زمان: کفشدوزک و گربه!

( یادم نمویاد کجا بودیمم) تیکی: من تیکیم خوشوقتمم ادرین: ... اخبار: در کوچه ای نزدیک شیرینی فروشی دوپان ق. ط. ل اتفاق افتاده! هق مق. طول ها ب طرز وحشتناکی م. ردن اونا الیا سزار و نامزدشون نینو لاحیف بودن در پاریس داره چه اتفاقی میوفته؟ ایا قربانی های جدیدی خوهیم داشت؟ "ادرین تا میفهمه اول رنگش میپره بعد با اشک از خونه میزنه بیرون و میدوعه میدوعه و میدوعه به کوچه دوپان هنون لحظه مرینت رو که رو زانوهاش افتاده میبینه و وقتی تیکی میرسه موهای مرینت کاملا سیاه شده و در چشمای مرینت هیچ رنگی جز سیاهی نیست انکار حاله سیاهی دورشو گرفته چه اتفاقی خواهد افتاد قضیه تاریخ چیه تیکی کیه چه چیزی هست که ادرین و مرینت نمیفهمن همه جواب ها در پارت های بعد مشخص میشه 😂

خبب میخوام در اینده دو تست بسازم یک بیوگرافی کاملم دو ی تست درمورد یکی از داستان هام فکر کنم کلمات میتونن کشنده باشن بعد شما تست میدین که چقد داستانمو میشناسین وووو ی خبر خوش دارممم درمورد داستان چرا من زنده ام هست میخام دو تا پارت ویژه بنویسم البته جدا از داستان و اصلا فصل دوم فرضش نکنینن و ی نظر سنجی جدید ساختم همههههه شرکت کننن

هیییی تووووو اره توووو لایک کنننن