خب دوستان امیدوارم خوشتون بیاد 😍😍😍😍❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
کریستوفر :تو راه داشتم گوشی ا/ت رو باز میکردم رفتم تو مخاطبین دیدم زده صندوقچه ی اسرار روش زدم چند بار بوق خورد لوسی برداشت.
لوسی :الو سلام ا/ت جان خوبی.
کریستوفر :سلام من برادر ا/ت هستم ا/ت حالش بد شده دارم میبرمش بیمارستان بیاین بیمارستان.
لوسی :الان خودمونو میرسونیم خداحافظ.
لوسی :دخترا بلند شین بریم بیمارستان ا/ت حالش خیلی بد شده
سوزان:وای بدوئین بریم.
(میریم جای بی تی اس)
نامجون :بچه ها واقعا این پسر کریستوفر کیه؟
جیهوپ :فکر کنم برادر ا/ت است.
شوگا:اره احتمال داره.
جانکوک :کدوم احتمال.
شوگا:جونکه ا/ت جونشو برای تهیونگ داده و برای تهیونگ هر کاری میکنه و تا چند روز پیش براش تولد گرفت و اینکه کریستوفر گفت به مامان و بابا چی بگم نگفت به مامان و بابات چی بگم.
تهیونگ :خواهش میکنم حال منو از این بد تر نکنین.
جیمین :اروم باش.
کریستوفر :خانم پرستار، پرستار.
پرستار میاد ا/ت رو میزارن روی تخت میبرنش داخل اتاق دکتر میره داخل اتاق و کریستوفر رو داخل اتاق راه نمیدن همون موقع بی تی اس میان.
تهیونگ :ا/ت چش شده.
کریستوفر یغه ی تهیونگ و میگیره و با چشمای پر اشک میگه:وای به حالت اگه بلایی سر خواهر کوچولوم بیاد اگه بلایی سرش بیاد میکشمت همش تقصیر تو و دوستات
همون موقع بلک پینک میان.
دخترا با چشای پر اشک میان و میگن خواهر کوچولومون کجاست کجاست و با اخم به بی تی اس نگاه میکنن 😤😒
بی تی اس خجالت زده سرشونو انداختن پایین.
کوک:لوسی. لوسی حرف کوک رو قطع میکنه و میگه چرا به تماسامون جواب نمیدادین چرا به حرفمون گوش نکردین چرا وقتی میتونستین جلوی اتفاق و بگیرین نگرفتین.
کوک:کدوم اتفاق.
لوسی:ا/ت ناراحتی قلبیش برگشته و همش تقصیر شماست.
جنی:ما باهاتون خیلی تماس گرفتیم که بهتون بگیم ولی نزاشتین.
رزی:میدونین تاحالا چقدر برای ا/ت پیام اومده که توش گفتن نباید زنده بمونی گفتن خودتو بکش چقدر هیتر پیدا شده.
جیسو:تازه یک بار نزدیک بود بکشنش.
لیسا:واقعا که یک لحظه شما پسرا فکر نمیکنین.
تهیونگ اشک از چشاش سرازیر میشه.
بی تی اس واقعا ناراحت میشن و نمی دونن چی بگن.
دکتر میاد.
کریستوفر :ا/ت حالش چطور.
دکتر:نمی دونم چرا ولی یک حمله ی قلبی داشتند نمی دونم کی بهوش میاد.
تهیونگ :میشه ببینیمش.
دکتر :فقط یک نفر.
لوسی :کریستوفر بزار تهیونگ بره.
کریستوفر :باشه.
تهیونگ وارد اتاق میشه و کنار صندلی ا/ت میشینه.
تهیونگ :ا/ت منو ببخش همه چیز تقصیر من بود. من خیلی شرمندم تو به خاطر من اینجا افتادی چشاتو باز کن.
جیمین :چرا خب تو پیاماتون به ما نگفتین چرا.
سوزان:شما یکم فکر نکردین ا/ت که اینقدر مهربون اینقدر صاف و صادق میتونه همچین کاری بکنه اخه.
کریستوفر :یادم وقتی هم بچه بود همین طوری بود چون خوشگل بود و باهوش بچه های مدرسشون اذیتش می کردند و میومد اینا رو به من میگفت ولی به مامان بابامون نمی گفت اون خیلی صبور بود 😭😭😭😭 همیشه حاضر بود خودش ناراحت باشه ولی کسیو ناراحت نبینه یادم یک شب وقتی 5 سالش بود من بلند شده بودم نصف شب بود قلبش درد گرفته بود و با صدای خفه ای داشت گریه میکرد اومدم جاش دیدمش که داره گریه میکنه بهش گفتم میرم الان به مامان و بابا میگم ولی اون گفت خواهش میکنم به مامان و بابا چیزی نگو من هر کاری بگی برات میکنم. وقتی اینو گفت منم گفتم باشه و کلی بهش کار میگفتم 😭😭😭😭خیلی داداش بدی بودم براش ولی اون منو خیلی دوست داشت و تاریخ تولد دقیقشو به شماها نگفته نه اون دقیقا امروز تولدش.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
پارت بعددددددددد💜💜💜💜💜💗💗💗💗💗💗
واییی احی من کور بودم ندیدم😭😭😭
ولی خدایش عالی بود😍😍😍😍😍😍
تا نمردم پارت بعدی رو لفطا بزار😍
دوستان یک چیزی کشف کردم من فکر کردم چند روز پیش ثبت کردم تست و ولی الان دیدم ثبت نشده 😂😂😂😂😂😂😂😂
عالیه عاشق داستانتم
کی منتشر شد 😭😭😭😭😭😭
راستی من پارت بعد و ننوشتم اصلا هنوز 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
زد حال خوردین ولی من با منتشر شدن اینا زد حال خوردم.
😂😂😂
واقعا که خیلی بدی😭😭😭😭
من هر روز پروفایل تو رو می زنم ، تا ببینم پارت بعد اومده یا نه، بعد تو منو عذابم دادی با این حرفت😭😭😭😭
وای محشر بود
الان کبکم داره خروس می خونه
چون بالاخره یه واستان که عاشقش بودم با اونکه هنوز معلوم نیست پایان خوبی داره🥰
تو رو خدا به خاطر من، پایانش و بد نکن🥺
بی صبرانه در انتظار پارت بعدم🥰
خدااااا چرا این داستان انقدر قشنگه عالی بود واقعا حرف نداشت بی نظیر👌🏻بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم
💙💙💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍