4 اسلاید صحیح/غلط توسط: 𝘬𝘢𝘯𝘵 انتشار: 2 سال پیش 7 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلااام گایزززز، اینم پارت آخر شرط میبندم فکرشم نمیکنین چی میخواد بشه خیلیییی طول کشید دیگ برین داستانو بخونین به خاطر اینکه خیلی طول نکشه تو یکی گذاشتم.
چند دقیقه بعد نیت اومد.
-واییی کنت اینجا چ باحالا
+آره خیلی، چرا مث کچ دیواری
- هیچی فقط یکم ترسیدم اینجا مث جاهایی نیست ک معمولا میام
+ نگران نباش همه چی خوبی، آماده ای؟
-آره
(بچه ها دیگه باید بریم)
+عمه ها شما نمیخواد بیاین
☆چرااا؟
+خیلی خطرناکه
☆باشه ولی بزار حداقل بیایم کمکت
+نیازی نیست نمیخوام اتفاقی براتون بیفته
بلخره بعد کلی اصرار عمه ها قبول کردن بمونن خونه. رفتیم وسط جنگل یه غار خیلی کوچیک اونجا بود
+همینجاست آسیرا؟
(آره)
+پس چرا هیچ نگهبان یا محافظی نیست
(این غار همیشه اینجا نبوده وقتی چند نفر داشتن تو جنگل هیزم جمع میکردن یه هو زمین باز شد و یه غار ازش اومد بیرون.)
+چرا؟
-اینا همش قدرت جادوعه وقتی زمانش برسه همه چی سر جاش قرار میگیره.
رفتیم داخل غار میخواستم چراغ قوم رو روشن کنم که یه هو همه مشعل ها با هم روشن شدن و دو تا سنگ بزگ از کناره های غار درش رو بستن.
نیت داشت می رفت تو که یه هو داد زدم وایسا همون موقع چند تا گوی خار دار از جلو صورتمون رد شدن.
-وایییی، ممنون
+حواست رو جمع کن اینجا پر از تله است.
داشتیم میرفتیم که آسیرا گفت وایسا کنت.
+چرا؟
(اگه حرکت اشتباهی کنی مردی از این زمین سنگ های تیز آهنی در میاد)
+از کجا میدونی
(به نوشته های روی سنگ بغلیت دقت کردی؟)
دیدم که چند تا علامت روی دیوار معلوم شد و بعد چند ثانیه محو شد.
(خوب یادت موند؟)
+آره
+نیت تو بیا رو کول من
-نباید من این کارو میکردم
+چرا ولی تو یکی نمیتونی.
+ خوبه اول اینجا حالا دو تا دیگه جلو آسیرا تو هم پشت من بیا.
بلخره تونستیم ازش رد شیم.
داشتیم میرفتیم که گفتم وایسین. تبدیل شدم به خفاش
-واییی کنت تو از تو زمین رد شدی
+ نخیر دیونه این زمین نیست همش سرابه اینجا یه دره خیلی بزرگه
(آفرین کنت دقتت خوبه)
-تو چه جوری داری میبینی پس؟
+ من موندم تو چه چه جوری از مدرسه اخراج نشدی. یکم در مورد خفاش ها تحقیق کن اونا دید بیشتری نسبط به آدما دارن.
(منم موندم شماها چه جوری از هم جدا نشدین:|
+بچه ها اینجا سنگ هایی هست که میشه ازش رد شد فقط به حرف من گوش کنین.
-باشه
+خوب آسیرا تو که میتونی رد شی ولی نیت من رو هر سنگ تبدیل به آدم میشم و دستت رو میگیرم تو خودت هیچ کاری نکن خوب؟
- باشه
با کلی زحمت نیت رو از اونجا رد کردم بعدش یه در خیلی بزرگ بود
+آسیرا همینه
(آره دستت رو باید بزاری اونجا روی اون سنگ.)
در با صدای زیادی باز شد و یه سنگ سیاه با رگه های قرمز یکم دور تر اونجا بود.
+ آسیرا این.....
(آره این سنگ قرمزه)
-وایییی
-برو کنت اون سنگ برای توعه ولی قبلش یه سوالی ازت داشتم اگه اون سنگ رو داشته باشی باهاش چی کار میکنی با اون قدرت؟
+ نمیدونم ولی به احتمال زیاد ازش واسه خودم اسنفاده میکنم جاهای زیادی رو میگرم و خودمو سر زبونا میندازم.
(اما کنت این دقیقا بر عکس کاریه که پدرت میکرد)
+آخرش چی شد؟ به خاطر بغیه مرد
+من نمیخوام ب خاطر کسی کاری بکنم دقیقا همون طوری که کسی برای من کاری نکرد. رفتم جلو داشتم دستم رو میزدم به سنگ که همون موقع حس کردم صدای تلاش کردن کسی برای مقاومت میاد. سرمو برگردوندم.
خوب کنت عزیز متأسفانه اون سنگ قرار نیست برای تو باشه که بخوای باهاش کاری کنی.
+چی داری میگی نیت.
- اولش فک میکردم قراره سر و کله زدن باهات سخت باشه ولی شما دخترا تا یکی میگ دوست دارم خر میشین
+نیت چرا داری چرت و پرت میگی چرا دستای آسیرا بستست؟
+هاااااا نکنه تو....
-دقیقا من ویکتور دنکری پسر ویلیام دنکریم کسی ک ما رو از سر پدرت خلاص کرد حالا لطفا از سنگ من دور شو
+چرا آخه چرا تو
-چرا من؟ انتظارشو نداشتی؟ تو تظاهر میکنی باهوشی و تونستی خیلیا رو خام کنی ولی در باطن تو یه دختر ضعیف ساده لوحی.
محکم پرتم کرد کنار و سنگ رو گرفت تو دستش
- چرا خبری از دود قرمز و رعد و برق نیس اصن چرا انقدر راحت بود؟
همون موقع به یه گرگ تبدیل شدم و ویکتورو زدم زمین.
- صب کن ببینم مگ تو فقط نمیتونستی به خفاش و موش تبدیل شی؟
+حالت عادی رو نمیدونم ولی با سنگ میتونم به تمام حیوونا تبدیل شم
- تو.. ت.. تو چه جوری به سنگ دست زدی؟
+موقع سخنرانی قشنگت فقط بند انگشتم خورد به سنگ راستشو بخوای منم انتظار دود قرمز داشتم. فکر کردی خیلی باهوشی من وحشتناک ترین و شکاک ترین آدمم فک کردی میتونی با چهار تا چرت و پرت منو خر کنی بغیه دخترا رو نمیدونم ولی منو نه. راستی یه روز تو ماشین بهم گفتی کنت یعنی خوشتیپ بزار اصلشو من بگم کنت ینی متولد شده از آتش حالا هم تو ارزش زندگی کردن رو نداری.
@ مگه از نعش من رد شی توله.
-ایول دمس
+آیییی دستممم
- حالا ک قدرت مال توی لعنتیههه آییییییییی دختره موذی همون بهتر که بمیری
@ دختر اگ فکر فرار به سرت زد بهتره بگم به محض تکون خوردن خودت خودتو میکشی شاید نتونم ذهن آدما رو کنترل کنم ولی جسمشون رو میتونم.
( کنتتتتتتتتت) آسیرا پرید سمت دمس و چون دمس کس دیگ ای رو لمس کرد تونستم حرکت کنم همون موقع خیلی راحت ویکتور مثل یه حشره بی خاصیت از بین بردش.
+ آسیرااااااااااااااااااااااااااااا
همون موقع به مار تبدیل شدم و پای ویکتور رو نیش زدم تا دمس اومد بفهمه چی شد به گرگ تبدیل شدم و از شر اونم خلاص شدم.
+ چه طور تونستی کثافت به درد نخوررررر
+ ولی حداقلش میتونم مرگت رو خیلی قشنگ ببینم . زهر مار تا چند دقیه دیگ میکشتت خیلی زیبا. چند دقیقه دیگ ویکتور مرد خیلی راحت همون طور ک آسیرا مرد آره داستانم زیاد جالب نبود ولی همه فهمیدن قدرت یعنی چی حالا من موندمو این قدرت، تک و تنها.
میدونم داستانم اصلا خوب نبود خیلی کلیشه ای بود ولی قول میدم داستان بعدیم بهتر باشه این اولین داستانی بود ک نوشتم میخوام داستان بعدیم رو با یه کاپل گی بنویسم از بی تی اس و کیپاپ نیستا من فیک نمینویسم. نظرتون رو در مورد ایدم بگین اگ دوست داشتین مینویسم فعلا ک تا ۲۵ امتحان دارم اینم نوشته بودم فقط منتشر کردم. دوستون دارم زیاددد بای بای 👋
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
حق خیلی بهم میومدن میمردی یکی دیگه رو دشمن کنی ولی خوب بود حیف:````|
من داستان عاشقانه نمینویسم 😂😂😂مرسی 💜