داستان طنز

صدای زنگ ساعتم اومد. (پوخ پوخ پوخ پوخ)من از خواب بیدار شدم. اما متاسفانه ساعت ۹صبح رو ۹ شب خوندم و باز هم خوابیدم. یک ربع بعد بیدار شدم.گفتم: ای بابا شب!!!😡کی تموم میشی اخه؟ عجب شب روشنی هم بود.😐 اینم از شانس من ☹️ تا خواستم بخوابم شبه شبیه روز شده.بلند شم بلند شم فایده ای نداره.

به به مامانی برای صبحانه کیک درست کرده😋 ممنون 😘یکم دیگه بزار 😊ممنون😘یک دفعه یک زلزله آی اومد کله من رفت تو کیک 🧁🎂 این کیک اگر ۲۰۰ گرم بود ۶۸ گرمش خامه بود 😐

بریم سراغ ورزش صبحگاهی اول پای چپ بالا🙃پا چپم رو بلند کردم با موخ خوردم تو زمین.😐🙃 راستی تو سرگیجه نمی گیری؟ 🙃:کیو میگی من؟ آره تو که استیکر ای هستی 🙃: نه چرا؟ رو سرت وایسادی باز هم می خندی🙃: نه من مدلم اینجوریه🙃 آها 😐 ولی من بجات سر گیجه گرفتم 😐

تست تموم شد خب امیدوارم خوشتون اومده باشه

پارت دوم هم بزارم

چالش: یک خاطره خنده دار تعریف کن.