به منتشر
_به به! بانو چه کردن! ... خنده ای کرد که پیرزن با لبخند دل گرم و پرمهرش به او چشم دوخت، اون هم لبخندی زد
اجوما_حالا که دارم بیشتر فکر میکنم ،اگه اینو بپوشی تمام نگاه ها بهت خیره میشه ، چشم اون حسودا تا ته در میاد، بیا که امشب نمیخوام جلوشون کم بیاریم...
الیزابت قه قهه ای زد و با گرفتن لباس در دستانش،اون رو برانداز کرد.
همونطور که زمزمه وار لباس رو تحسین میکرد گفت: مگه مشکلی باهاشون دارین؟
اجوما از جایش بلند شد و از اتاق بیرون رفت: نبابا چه مشکلی دختر، فقط یه کمی سطح بالا رفتار میکنن...امسال هم دعوتمون کردن تا دکور جدید خونشونو بکنن تو چشمون، وااااای مخصوصا اون زنه! ...
اجوما دست روی پیشونی اش گذاشت و عصبی میخندید،ادامه داد:
اصلا ندیدی چه زرنگیه!اونه که فقط تصمیم میگیره بقیه چیکار کنن، چیکار نکنن من میشناسمشون ، کم مونده شوهره رو هم قورت بده!! وای خدا...هیچکدوم ازکاراشون بی دلیل نیست...
_ اِم... میخواین نریم اعصابتون راحت تر باشه؟! ....
_بالعکس! میریم تا چشاشون دراد، امشب علاوه بر کریسمس شب مهمی خواهد بود! ...
نارسیس اتو به دست با ورود ناگهانی اش به جمع دونفره الیزابت و اجوما، لبخند شیطنت امیزی زد و از کنارشون رد شد....
الیزابت لبخند کجی زد: ریلی؟! ...
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
وایییی خیلی وقته گذشته....
خیلی وقته
تو رو خدا دیگه منتظرمون نزار 🥺
ممنونم که صبور بوندین تا بیام💖
این امتحانا واقعا فشار اورده😂😐
حتما
تو مارو کچل کردیا چرا مال بی تی اسو نمیزاری 6 ماه نبودت 😐
وای امتحانا هنوز تموم نشده
اونم میگذارمش👍🏻🌝