مرینت و میراکلس معجزه آسا ۵

امیدوارم خوشتون بیاد

کاگامی🤍 : مرینت مرینت کجایی ؟ با صدای بلند . آلیا🧡 : مرینت حال کاگامی چطور بود ؟ مرینت ❤ : وای نخ کاگامی حتما نگرانم شده باید برم بعدا می بینمت .🧡 باشه مرینت خداحافظ . ❤ خداحافظ . مرینت رفت پیش کاگامی . ❤ من اینجام کاگامی 🤍 نگرانت شدم مرینت کجا بودی ؟ ❤ پیش آلیا

🤍 می خواستم ازت یک چیزی بخوام ❤ چه چیزی ؟ 🤍 نگاه کن تو شانگهای یک مراسمه و من و یک دختر دیگه جزو بانوهای این جشنیم . و اون دختر لایلاست ❤ چی گفتی لایلا ؟ 🤍 لایلا خب میدونی سفر رفته بود یک مدتی یکی از اون سفراست شانگهای بود . و چون کسی نداشتند اونو انتخاب کردند . تو میتونی بیای جای اون بانو بشی ؟ ❤ نمی دونم درموردش فکر می کنم . 🤍 باشه فردا لطفا بهم بگو خداحافظ مرینت 🤍 خداحافظ کاگامی . از زبان مرینت فکرم همش مشغول اون موضوع جشن بود به کسی هم درموردش نگفته بودم .شب شد خوابیدم

تیکی : مرینت بلند شو کلاست دیر شده . ❤ نگاهی به ساعت کردم وای مدرسم دیر شده بود. لباس پوشیدم و یک ماکارون خوردم تا ضعف نکنم و رفتم مدرسه . خانم بوستیه 👩🏻‍🏫 : بچه ها یک خبر مهم داریم یک مراسمی تو شانگهای هست که همتون به این مراسم دعوت شدین . لایلا : من یکی از بانوهای جشنم . از زبان مرینت: فکر کردی منم که بانو می شم .

مدرسه تمام شد ما داشتیم صحبت می کردیم : من یک دوست دارم تو شانگهای اسمش فی هست . از دختر ها خداحافظی کردم و راه افتادم سمت خونه . یکدفعه خانم ناتالی را دیدم . خانم ناتالی💜 : سلام مرینت ❤ سلام خانم ناتالی💜 تو گفتی یک دوست به نام فی داری می تونم عکسشو ببینم . ❤ عکسشو ندارم ولی شمارشو دارم بهش زنگ بزنم 💜 بله ممنون میشم . ❤ تلفن زدم . سلام فی خوبی ؟ فی : سلام مرینت آره خوبم تو خوبی ؟ مرینت : منم خوبم یک خانومی به نام ناتالی باهات کار داره . فی : ناتالی ! گوشی رو بهش بده ❤بفرمایید گوشی خدمت شما فی : الو سلام ناتالی خودتی ؟ 💜 : سلام عزیزم خودمم خوشحالم صدای دخترخاله ی عزیزم رو می شنوم . احتمالا بخاطر مراسم بیام به دیدنت فی : خیلی خوب میشه . 💜 خداحافظ فی جان فی : خداحافظ ناتالی . 💜 ممنونم مرینت ❤ خواهش می کنم .

رفتم خونه ساعت گذاشتم استراحت کردم بعدش عصرونه خوردم و رفت مدرسه تا کاگامی رو بعد کلاس شمشیربازی ببینم. کلاس کاگامی تموم شد 🤍 سلام مرینت ❤ سلام کاگامی 🤍 نظرت درباره بانو شدن چیه ؟ ❤ موافقم بانو می شم فقط قبلش با خانواده ام صحبت کنم . 🤍 من تو ماشین می شینم تا تو درموردش از والدینت بپرسی . ❤ از پدر و مادرم پرسیدم و اونهام قبول کردند . رفتم پیش کاگامی و گفتم پدر و مادرم قبول کردند . 🤍 باشه فقط باید زودتر از همکلاسیات بیای و اینکه اونجا خیلی هوا سرده بهتره بریم دو تا کاپشن بخریم . ❤ باشه و رفتیم خریدیم . 🤍 بلیط پرواز برای امشب بگیرم ؟ ❤ رفتم خونه از پدر و مادرم پرسیدم اجازه دادند. رفتم به کاگامی پیام دادم که میام .‌چمدونمو بستم . آلیا و پدر و مادرم و مادر کاگامی اومده بودند فرودگاه بدرقمون. ازشون خداحافظی کردیم

و سوار هواپیما شدیم . هواپیما خیلی تکون می خورد. برامون آب و ساندویچ آوردند . گوشام درد می کرد . کاگامی 🤍 : مرینت من گوشام درد می کرد آب خوردم بهتر شد اگه گوشام درده آب بخور . کمی آب خوردم گوشام بهتر شد . من و کاگامی ساندویچ هامون را خوردیم . کمی من خوابیدم . بعد سه ساعت به شانگهای رسیدیم .مرینت ❤ کاگامی اگه گرسنه ای میخوای بریم رستوران داییم . 🤍 نه ممنون من گرسنه نیستم . گوشیم زنگ خورد داییم بود بهش سلام کردم داییم گفت : از مادرت شنیدم اومدی شانگهای بیا خونه ی ما طارف نکن . کاگامی میخواست بره هتل . به داییم گفت : دوستم تو هتل تنهاست میرم پیشش . داییم قبول کرد و از هم خداحافظی کردیم . تو فرودگاه بودیم 🤍مرینت راستی چمدونامون بر نداشتیم ❤ راست میگی ! بریم برداریم . چمدونامون برداشتیم . داییم اومده بود دنبالمون ! اول گفت بیایم ولی بعدش رفتیم هتل . هتل نزدیک خونه ی داییم بود برای همین داییم راضی شد بریم هتل. از ماشین که پیاده شدیم هوا خیلی سرد بود خوب شد کاپشن پوشیده بودیم رفتیم هتل اتاقمون را پیدا کردیم . با کلید درش را باز کردیم و وارد واحدمون شدیم. نگاهی انداختیم و پتو و بالش و روتختی نرمی داشت . همه چیزش عالی بود. 🤍 : چه جای خوبی اومدیم . ❤ راست میگی خیلی جای خوبیه . بعدش رفتیم خوابیدیم . ادامه در پارت بعدی هست......