
خب بچه ها امیدوارم خوشتون اومده باشه حتما داستان:ملاقات رویایی با جونگ کوک،من و کوکی رو بخونید خودم خیلی دوسشون دارم😍.راستی این داستان فقط ی پارت هست🙂💕
به مدرسه جدید منتقل شده بودی(به بهترین مدرسه هم میرفتی😍).ساعت۷:۳۰وارد مدرسه شدی... وارد کلاست شدی و جونگ کوک رو دیدی.. جونگ کوک:سلام😄✋..ا/ت:س سل سلامم😳 رفتی ی میز برای خودت پیدا کنی همه میزا پر بودن به جز میز جونگ کوک..اون داشت زیر چشمی نگاهت میکردد(خر شانس😐)جونگ کوک:میتونی پیش من بشینی!..خیلی خجالت کشیدی....
ولی دیگه نشستی پیشش.وقتی داشتی کتابت رو بر میداشتی همهی جزه های قدیمیت افتاد و تو سعی کردی جمعشون کنی جونگ کوک هم داشت تورو میدی و اومد و بهت کمک کرد(جرر🤩😂😶)
روز ها میگذشت تو هر روز به جونگ کوک علاقه مند تر میشدی شب شد میخواستی بخوابی ولی همش بهش فکر میکردی نمیدونستی چیکار کنی ولی تا۲ساعت بیدار بودی..از زبان جونگ کوک:من ا/ت رو بیشتر از هر کسی دوست داشتم تو مدرسه موقع درس فقط به اون توجه میکردم دوست داشتم بهش بگم که دوستش دارم ولی میترسیدم ردم کنه و اینجوری من خیلیی ناراحت میشدم و از خجالت مجبور مشدم مدرسمو عوض کنم تا بهش بر نخورممم🥺😢😭
صبح شد لباسات رو پوشیدی صبحونهت رو خوردی و رفتی مدرسه از زبان ا/ت بالاخره صبح شد باورم نمیشه فکر کنم فقط۱ساعت خوابیده بودم رفتم مدرسه بازم جونگ کوک رو دیدم ی لبخند خرگوشی زد و اومد سمتم وایی خدا داشتم از شدت کیوتیش قشش میکردممم🤯😍😍 راوی: باهم احوالپرسی کردن و وارد کلاس شدن بازم تبغ معمول هر روز همدیگرو دید میزدن..از زبان ا/ت:معلم اکمد و داشت درس میداد ولی من اصلا به حرف هاش توجه نمیکردم و تمام حواسم به جونگ کوک بود..بعد از تمام شدن کلاس داشتین میرفتین که....
جونگ کوک اومد پیشت و گفت که میرسونتت تو هم قبول کردی داشتین راه میرفتین و حرف میزدین بالاخره به خونت رسیدین تو زا جونگ کوک خداحافظی گرفتی و در باز کردی که بری خونتون که یهو دستتو گرفت و گفت وایساا(هققق🥺)تو با تعجب بهش نگاه کردی و گفتی:میخوای چیزی بگی؟؟..اونم گف:نع...نه اره یعنی خببب ا/ت:اتفاقی افتاده اگه چیزی میخوای بگی بگو جونگ کوک دست رو گرفت و گفت خب راستششش۰ من دوستت دارمممم خیلی دوستت دارمممم چرا نمیفهمیی دوست ندارم باهام دوست باشی ددست دارم بیشتر از ی دوست باشیم تو همونجا خشکت زده بود و داشتی یه حرفاش گوش میدادی...ا/ت:نمیدونم چی بگمم ولی خب راستش من هم تورو از اول دوس داشتم😓 جونگ کوک:چییییی؟؟؟چرا از اول بهت نگفتمممم واقعاااااااا ا/ت:🤣خب دیگه هرس نخور مهم اینکه الان حقیقتو فهمیدی(😍)اون یهو بغلت کرد و گفت دوس دارم تا ابد مال من باشی تو هم از شدت خوشحالی اشکت در اومده بودد🥺🥺....چیه فکر کردین تموم شددد🤪😐نخیر بزنین اسلاید بعد ادامهههههه.....
۳ماهی میشد که باهم دوست بودین جونگ کوک به خاطر معروفیتش نمیتونست به کسی بگه که باهات قرار میزاره..ی روز اومد خونه و گف:دیگه نمیتونم مخفیش کنم باید به همه بگم ا/ت:(عصبانی شدی)دیوونه دی اگه بگی هر دومون رو سوژه میکنن چیزی نگفت و از خونه بیرون رفت..... خیلی میترسیدی یه بلایی سرش بیارن🥺😫 چند روز بعدد تهوینگ دعوت نامه ای رو به تو داد و دیدی توشش.....
و دیدی توش بلیط کنسرتbtsهست😱😱😱.ترسیدی ولی باید میرفتی..وارد کنسرت که شدی سعی کردی بری اخر بقیه..تازه اولای کنسرت بود که کوکی میبینتت و اسمت رو تو میکروفون میگه و بهت خیره میشهه جوری که فهمیدی معنای واقعی خیره شدن یعنی چیی....
خب اینم از این.لطفا نظرتونو تو کامنتا بهم بگین اگه کامنتا به۲۰برسه بازم داستان میسازم و براتون میزارم😄💜🙏
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
قلبم اکلیلی شد💖
عررر
ار اسلاید ۵ به بعد🐰 رو یه جایی خوندم ولی در کل داستان رو عالی نوشتی 🍑
به تست های منم سر بزن 💦
اره من یوم ذهنم ضعیفع برا همین یکم ایده گرفتم از تست های بقیه😅💕.اوکی
یک نتیجه ی اخلاقی می توانیم بگیریم بگم : بی تی اس چقدر دوسو دختر داره با این همه فیک هایی که شما ی زارین بیشتر از ۱۰۰ باید باشه نه 😁😅😆
😂😂👌👌
واسه بار اول عالی بود
به فیک منم سر بزن😁اگه خوشت اومد لایک هم بکن لطفاً
مرسیی.اوکی💕
داستانت عالیه بعدیو بزاررر
داستانای منم بخون خواهششس
مرسییی این تست فقط یک پارت هست ولی تست های بعدی رو چند پارتی میزارم😅💕
عالی بود حتما ادامش رو بزار
مرسی این تست فقط یک پارت هست😂😅