تاریک یا روشن 1

از زندگی خسته شده بودم خانواده ما از نظر مالی خوب نبود و پدر و مادرم رو از دست داده بودم و فقط من و برادرم مارتین مونده بودیم... جایی برای رفتن نداشتیم ... و فقط یک راه برای زنده موندن بود اونم فرار و رفتن به جنگل (به رمان جدید من خوش اومدین این رمان در مورد دختری به اسم مرینت و برادرش مارتین هست الان داستان از زبان مرینته) 💔🍭💔🍭💔🍭💔🍭💔🍭💔🍭💔 marinette  من و مارتین وسایلمون رو جمع کردیم و به سمت جنگل رفتیم وسط های راه بودیم که مارتین گفت: مرینت خیلی خستم بزار یه استراحتی بکنیم مرینت:باشه   و رفتیم کنار یه درخت و زیر افتاب از شدت گرما خوابمون برد 💔🍭💔🍭💔🍭💔🍭💔🍭💔🍭💔 adrien تو جنگ داشتم راه میرفتم تو حالت گرگ بودنم و رسیدم به دو نفر دختره به نظر 16 ساله میومد و پسره 10 ساله مونده بودم چیکار کنم رفتم نزدیکتر دیدم لباساشون پاره اس و پوزه ام رو به سمت گردنشون بردم دیدم عرق کردن و بوی عطر دختره برام اشنا بود ولی به هر حال از افکاراتم بیرون اومدم و تصمیم گرفتم با خودم به سمت کلبه ببرمشون به ادم تبدیل شدم و بلندشون کردم 💔🍭💔🍭💔🍭💔🍭💔🍭💔🍭💔 adeien وقتی به کلبه رسیدم دختره رو گذاشتم رو مبل و پسره هم کنارش با لبخند نگاهشون کردم و به سمت اشپزخونه رفتم که یه غذایی درست کنم 💔🍭💔🍭💔🍭💔🍭💔🍭💔🍭💔 marinette بلند شدم و دیدم تو یه کلبه هستم کلبه خیلی خوب تزئین شده بود و کاملا دست ساز بود. کم کم از اونجا خوشم اومد و مارتین هم بیدار کردم و دیدم از اشپزخونه یه صدایی اومد ادرین:بالاخره بیدار شدین غذا همین الان درست کردنش تموم شد مرینت:تو کی هستی؟ ادرین:اوه ببخشید خودم رو معرفی نکردم من ادرین گراهام ده وانیلی اگرست هستم و اینجا کلبه من هست مرینت:چجوری مارو پیدا کردی؟ ادرین:من تو جنگ داشتم قدم میزدم و دیدم شما زیر یه درختین و لباساتون پاره بود و از شدت گرما عرق کرده بودین منم شمارو به سمت کلبه اوردم تا حالتون یکم بهتر بشه بعد برگردین خونه مرینت:ما خونه دیگه نداریم ادرین:چرا؟نکنه... مرینت:پدر و مادرمون رو از دست دادیم ادرین:متاسفم ولی اگه بخواین میتونین با من زندگی کنین من اینجا تنهام و کسیو ندارم مثل شما دوتا مرینت:درباره اش فکر میکنم ولی به هر حال ممنون ادرین:میتونم اسمتون رو بدونم؟ مرینت:اره من مرینت دوپن چنگ هستم و برادرم مارتین دوپن چنگ خودم 15 سالمه و برادرم 10 سال ادرین:خوش بختم راستی من خودم 17 سالمه 💔🍭💔🍭💔🍭💔🍭💔🍭💔🍭💔

غذا آماده شد و رفتیم سر میز یک غذای خیلی خوشمزه ای بود یک غذای جنگلی انقدر خوشمزه بود که هرچی بگم کمه 😍😋😇😊😚😏😚😏😍😣😋 adrien حس کردم هردوشون از غذا خوششون اومده و وقتی همه خوردن سر بحثو باز کردم :(آدرین:+ مرینت:× مارتین:÷) + مرینت یکم درباره زندگی خودت بگو ببینم × از این هرفش شکه شدم ولی عادت داشتم همه اینو میپرسیدن پس منم گفتم: من زندگی خیلی سختی داشتم از وقتی پدر مادرم از دنیا رفتن مجبور بودنم پول خونه رو خودم پرداخت کنم وسایل هارو میفروختیم تا شاید یکم پول بیاد دستمون ولی نشد که نشد و الان هم وضعمون همینه که میبینی +پدر مادرت چجوری فوت شدن ×توی تصادف بدترین تصادف توی اون سال بود یه تصادف زنجیره ای بود +اوه پس روشن شدم ÷داشتم به حرف هایی که میزدن گوش میدادم ولی اهمیت نمیدادم به هر حال کسی که مرده رو نمیشه برگردوند😍😂🤔😍😇😊☺😉🙄😍🤔😂😅 marinette وقت خواب شد و از آدرین پرسیدم آدرین الان من تصمیم خودم رو گرفتم اینجا میمونیم ولی شاید کلی حرج بزاره دستت +خرج؟ من همه کار هایی که میکنم به صورت دستیه فقط لبنیات و خوراکی هایی مثل بیسکوئیت رو از فروشگاه میگیرم ×آها پ... +میتونین برین اتاق چپ طبقه بالا بخوابین ×ممنون😍

marinette توی یه جای تاریک گیر افتاده بودم هرجا رو نگاه میکردم تاریک بود و شروع کردم به دویدن تموم نمیشد اینجا یکدفعه صدایی شنیدم ...: مرینت منم مادرت بیا جلوتر مرینت: م..مامان!؟ ...:جلو تر جلوتر جلوتر مرینت :همینجور که میگفت جلوتر صداش کلفت تر میشد و یکدفعه پرید توی صورتم و... 🤔😋😎😁🤗😏😋🙄😊 خواب بود! خواب بود! همون کابوس همیشگی داشتم نفس نفس میزدم ضربان قلبم سریع شده بود یکدفعه بغضم ترکید و تا تونستم آروم گریه کردم 😥😘😃🤗😋😣🙂🙄😋😍😣😗😄 adrien صدایی از اتاق مرینت شنیدم رفتم ببینم چخبره درو باز کردمو صدای گریه آروم و فین فین شنیدم گفتم: چیشده؟ × آدرین اومده بود سریع اشکهام رو پاک کردم و گفتم هیچی

+ولی صدای گریه میومد ×اخه... +یک لحظه بیا :دستمو زدم زیر چشش دیدم گریه کرده گفتم :بیا بریم طبقه پایین +چی شده؟ ×من همیشه یه کابوس میبینم که توی یه جای تاریک هستم که هرجی میدوم تموم نمیشه بعد صدا مامانم رو میشنوم که میگه مرینت منم مادرت بیا جلوتر و هرچی میگه جلو تر صداش کلفت تر میشه و بعد حمله میکنه بهم و از خواب بیدار میشم (آخراش رو با گریه گفت ) +عیبی نداره حالا برو بخواب

مرگ بر اسلاید اضافه 👣👣👣

مثل آدم برو نتیجه اه انگشت مبارکتم یه یک لحظه بزن رو اون قلبه وگرنه پارت بی پارت