اسم داستان تغییر پیدا کرد.
از زبونچیکا- توی یه مدرسه ی بزرگ به هوش اومدم همینکه چشمامو باز کردم و سعی کردم بلند شم سرم تیر کشید؛ دستمو رو سرم گذاشتم و چند ثانیه منتظر موندم تا درست شه و بعد بلند شدم، به اطرافم نگاه کردم؛ چند نفر دیگم بودن سمت حیاط رفتم و رفتم سمت ابخوری، چنتا لیوان یبار مصرف بود. استفاده نکرده بودن ازشون دوتاشونو از آب پر کردم و بعد سمت آزمایشگاه رفتم و دوتا سرنگ از اونجا برداشتم، گذاشتمشون تو جیبم و سمت زمین ورزش که توش به هوش اومده بودم حرکت کردم بعد اینکه رسیدم رفتم سمتشون و هر چهارتا سرنگو باز کردن و سوزنشونو جدا کردم. یکیشونو از آب پر کردم و سمت دختره که موهای قهوه ایه بلند داشت رفتم و کنارش نشستم، اروم با سرنگ داخل دهنش قطره های آب میریختم تا بالاخره بهوش اومد (یوییو میگه) با حالت سوالی به اطراف نگاه میکرد یویی: من..یا بهتره بگم ما جرا اینجاییم؟ اینجا کجاست؟ تو کیی؟ من:اروم بگیر بچه.. نمیدونم چرا اینجاییم و اینجا کجاست اما من چیکا ام. یویی سرشو اروم تکون داد یه سرنگ دیگم برداشتم و س سمت دختره که موهای قهوه ای روشن داشت و.. موهاش نه بلند بود نه کوتاه رفتم و کنارش نشستم سرنگ دومو پر آب کردم و داخل دهنش قطره قطره آب میریختم تا بهوش بیاد و بله بالاخره بهوش اومد. آسا: تو کیی؟ من کیم؟ اینجا کجاست؟ اینا کین؟ چیکا: ... من از کجا بدونم؟ بدون هیچ حرفی از کنارش بلند شدم و سمت پسره ای که موهای خاکستری روشن داشت حرکت کردم کنارش نشستم و سرنگ سومو پر آب کردم و داخل دهنش قطره قطره آب میریختم که یهو بهوش اومد کوتارو: اینجا کجاست؟ تو کیی؟ چیکا با بی اعصابی تچی زیر لب گفت: منم نمیدونم انقد سوال نپرس در ضمن چیکا هستم.. گوریا چیکا بلند شدم و کنار مسر مو مشکی نشستم و سرنگ آخر و چهارمو پر از آب کردم و میخواستم اروم داخل دهنش آب بریزم که خودش بهوش اومد و سریع بلند شد.. انگار میدونست هیچکدوم هیچی نمیدونیم پس سوالی نکرد.
بلند شدم و به همشون نگاه کردم: خب خودتونو معرفی کنید یویی: جینهو یویی دس آسا: اوسامو آسا دس کوتارو: سنکا کوتارو دس ایاتو: ساسکان ایاتو دس من: گوریا چیکا دس همه تعظیم کردیم سمت حیاط رفتیم تا از مدرسه خارج شیم اول از سوراخ در حیاط بیرونو نگاه کردیم و بعد که درو باز کردیم با چیز خیلی عجیبی مواجه شدیم... پشت در حیاط..یه دیوار بود؟! به اسمون نگاه کردیم اما بالای مدرسه کلا با سنگ پوشیده شده بود! یویی: چی؟! من: یعنی چی..سوراخ در بیرونو نشون میده ولی پشت در دیواره؟! کوتارو: هوی هوی شوخی شوخی اینجا زندانی شدیم ما؟! ایاتو: ... آسا دستشو تو موهاش برد وو تند تند تکونش داد و چشماشو بهم فشار داد و تچی زیر لب گفت. فکری به سرم زد:اگه اینجا مدرسست پس باید کیفامونم باشه. همه فکر کردیم کدوم کلاس بودیم اما هیچی جز اسممون یادمون نبود. یویی: من..هیچی یادم نیست آسا: منم کوتارو:انگار حافظم کلا نیست و نابود شده ایاتو: یعنی چی آخه من: منم هیچی یادم نمیاد.. باید بریم تو همه کلاسارو چک کنیم اگه کیفمون نبود میریم قفسه هارو چک میکنیم.
بقیه: باشه هممون سمت کلاسا راه افتادیم. هرکدوم میرفتیم یه کلاسو چک میکردیم.. همه جاهارو میگشتیم ولی دریغ از یه کیف یا نشونه برگشتیم بیرون همه: چیزی پیدا کردین؟ آسا: نه.. یویی: نه هیچی چیکا: نچ کوتارو: نخیرر ایاتو: نه چیکا: میریم سراغ قفسه ها بقیه: اوکییی همه رفتیم قفسه هارو چک کردیم و چنتا کیف پیدا کردیم. همه: چیزی بود؟ چیکا: اره آسا: یسس یویی: اوهوم ایاتو: آره کوتارو: یسسسس در کیفامونو باز کردیم و به لطف کیفا یسری چیز فهمیدیم. یک: هممون جز ایاتو ۱۸ سالمونه دو: تلفنمون آنتن نمیده سه: دو یا سه روزه بی هوشیم چهار: همه ی اطلاعات گوشیمون پاک شده چیکا: باز خوبه یویی: موافقم آسا: گوشیممم انتن نمیدههههه کوتارو: خب نده. ایاتو: تحمل کن نمیمیری ک چیکا: گوشی هیچکدوممون انتن نمیده عقل کل یویی زد زیر خنده آسا هم زد زیر خنده کوتارو هم همینطور منو ایاتو فقط یه تک خنده ی کوتاه داشتیم..
چیکا: با توجه به ساعت گوشی الان ساعت ۱۰ و نیم شبه.. نظرم اینه که بریم بخوابیم یویی: رو چی؟ چیکا: تو اتاق استراحت معلما زمین نرمه اونجا میخوابیم آسا: من گشنمه... همه: موافقیم. یویی: پس من میرم ببینم تو غذا خوری چیزی هست یا نه چیکا: منم باهات میام ممکنه خطرناک باشه. یویی: باشه چیکا و یویی سمت غذا خوری حرکت کردن بعد از چند مین) یویی و جیکا سریع برگشتن چیکا و یویی: غذا هست آسا: اخیشش کوتارو چشماش ستاره ای شد... ایاتو: گشنگی دارم میمیرم بریم غذا بخوریم:) همه موافقت کردن
یویی و چیکا تشکاشونو بهم چسبوندن بقیم جدا جدا خوابیدن یویی اروم دستشو دور کمر چیکا حلقه کرد فک کنین چیکا پشتش به یوییه) کم کم همه خوابیدن.. با صدای افتادن یچیزی ساعت دو و نیم همه از خواب پریدن یویی درحالی که داشت میلرزید: چی بود.. چیکا ب دوروبر نگاه میکرد کوتارو هم مثل آسا و یویی بدجوری ترسیده بود ایاتو با شک به بیرون نگاه میکرد چیکا روبه ایاتو: صدا از طبقه ی بالا اومد بریم چک کنیم؟ ایاتو: آره بقیه: نهههههه مارو ول نکنین اینجاااا چیکا و ایاتو: شماهام بیاین ولی مراقب باشین..
اروم از پله ها بالا میرفتیم در کلاسی که بالای اتاق معلما بود رو باز کردیم و با چیز عجیبی مواجه شدیم پنجره ها شکسته بود و روی هر نیمکت یه کتاب بود چیکا: چخبره اینجا.. یویی از شدت شوک زد زیر گریه همه برگشتیم سمتش چیکا: اروم باش یویی-سان آسا اومد سمت یویی و بغلش کرد آسا: من یوییو اروم میکنم شماها برین کلاسو چک کنین ایاتو و چیکا یکی از کتابا رو برداشتن و باز کردن
شروع به خوندن کتابه کردیم: سلام من میتسورو کاتارو هستم. الان که دارید این کتابو میخونید به این معنیه که شما تو مدرسه گیر کردید درسته؟ خودمم این اتفاق برام افتاده بود پس میخوام بهتون بگم باید چیکار کنید ورق زدن) صفحه دوم: اولین چیزی که دیدید چند نفر دورتون بودن که بعد از چند دقیقه بهوش میان و دومین چیزی که میفهمید اینه که تمام دور مدرسه از سنگ پوشیده شده و سومین چیزی که میفهمید اینه که هیچی جز اسمتون یادتون نمیاد ورق زدن) صفحه سوم: چهارمین چیزی که احتمالا میفهمید اینه که کیفاتون تو قفسه هاست و گوشی هاتون آنتن نمیده و همچنین تمام اطلاعاتش پاک شده یکی از قفسه ها توی هر ردیف رنگش فرق میکنه اون قفسه رو پیدا کنید و درشو باز کنید یکم غذا اونجا هست که اگه غذاتون تموم شد ازش استفاده کنید ورق زدن) صفحه چهارم: الان نوبت قوانین این مدرسست یک: به هیچ عنوان سعی نکنید بزور از مدرسه خارج شید و سنگارو از بین ببرید دو: به هم اعتماد داشته باشید سه: هم دیگرو نکشید چهار: جای دیگه ای جز اتاق معلما نخوابید پنج: جیغ و داد نکنید شش: از مغزتون استفاده کنید و مراقب هم دیگه باشید هفت: تا وقتی ب مرحله ی هفت نرسیدید وارد پشت بوم نشید
هشت: تا وقتی مرحله ی هفتو رد نکردید وارد انباری نشید نه: از سلاح های سرد استفاده کنید و استفاده از سلاح گرم مجاز نیست ده: هرروز وارد حیاط مدرسه شید و حیاطو بگردید ورق زدن) صفحه پنجم: حتما از قوانین پیروی کنید وگرنه کشته میشید خبب؟ بعد باید بگم که شماها به دلیل خاصی اینجا اومدین باید این معما هارو که هر مرحله بهتون میدرو حل کنید و بعد از مدرسه خارج شید. حتی بعد از اینکه از مدرسه خارج شید باید برید دنبال ماجراجویی.... پشت در مدرسه ماموریت ماجراجوییتونم نوشتم واستون. ایاتو و چیکا: تموم شد یویی و کوتارو و آسا: جالبه..
شروع به خوندن کتابه کردیم: سلام من میتسورو کاتارو هستم. الان که دارید این کتابو میخونید به این معنیه که شما تو مدرسه گیر کردید درسته؟ خودمم این اتفاق برام افتاده بود پس میخوام بهتون بگم باید چیکار کنید ورق زدن) صفحه دوم: اولین چیزی که دیدید چند نفر دورتون بودن که بعد از چند دقیقه بهوش میان و دومین چیزی که میفهمید اینه که تمام دور مدرسه از سنگ پوشیده شده و سومین چیزی که میفهمید اینه که هیچی جز اسمتون یادتون نمیاد ورق زدن) صفحه سوم: چهارمین چیزی که احتمالا میفهمید اینه که کیفاتون تو قفسه هاست و گوشی هاتون آنتن نمیده و همچنین تمام اطلاعاتش پاک شده یکی از قفسه ها توی هر ردیف رنگش فرق میکنه اون قفسه رو پیدا کنید و درشو باز کنید یکم غذا اونجا هست که اگه غذاتون تموم شد ازش استفاده کنید ورق زدن) صفحه چهارم: الان نوبت قوانین این مدرسست یک: به هیچ عنوان سعی نکنید بزور از مدرسه خارج شید و سنگارو از بین ببرید دو: به هم اعتماد داشته باشید سه: هم دیگرو نکشید چهار: جای دیگه ای جز اتاق معلما نخوابید پنج: جیغ و داد نکنید شش: از مغزتون استفاده کنید و مراقب هم دیگه باشید هفت: تا وقتی ب مرحله ی هفت نرسیدید وارد پشت بوم نشید

و تمامممم خوب بوددددد؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عکس تست نیومده؟:::)))