
فیکشنه💔
یه احساس تنفر. یه احساس کم بودن. یه احساس زشتی. این حسیه که اگر روی صورتت اسیت پاشیدن حس میکنی. اون حس ترحم لعنتی یه طرف و اون حس تنفر از چهرت که مردم دارن یه طرف. این حس من بود تا وقتی که دیدمش. دیدمش و بهم قوت قلب داد. اسماشون یونجون و کوک بود
همه چی از وقتی شروع شد ....بزار برگردیم به اون دوران: همه چی برام بی ارزشه. حتی خودم
با اینکه طرفدار تی اکس تی و بی تی اس بودم اما دیکه امیدی که داشتمو از دست دادم. امروز 3 روزیه که از بیمارستان مرخص شدم. با زنگ آلیا به خودم میام و صحبت با خودم تموم میشه. آلیا: سوزی حالت خوبه؟ سلام بدل نیست یعنی؟ من: خوبم چی شده آلیا؟ آلیا: میگم سوزی. هایب یه برنامه گذاشته دیدار اعضای بی تی اس و تی اکس تی با طرفدار های بیمار. من....شا شاید ناراحت شی ولی اسمت رو ثبت نام کردم. من: اون همه.ارمی خر شانس هست یعنی فکر میکنی من در میام؟ آلیا: تئ درومدی. امکان نداره من: آلیاااا چرا اینکار وحشت ناک رو کردییی؟
الیا: من مگه چیکار کردن ها؟ الیوت هم اجازه داد. من: الیا من چهره ام بده زشته نمیشههه. الیوت: چرا چهرت بده؟ (الیوت داداش الیاس و عاشق سوزیه) من: ا الیوت....من...نمیتونم. الیوت: من و الیا هرکاری میکنیم تا تو خوشحال و سرزنده باشی نمیتونی گند بزنی توی برنامه هامون. من: الیوت...همه این کار هارو بخاطر حس ترهمی که به من داری میکنی اینو خودم خوب میدونم. 17 ماه گذشته. من 16 ماه توی بیمارستام بیهوش بودم. میفهمی؟ بیهوشّ. دیگه هیچ حسی به دنیا ندارم. دیگه قلبی ندارم که حس هارو درک کنه. این ادم دیگه ادم نیست. موجودیه که منتظره روز مر.گش برسه
الیوت: باشه پس من و الیا میایم پیشت. میخوایم پارتی بگیریم پس به یونجون(یونجون اینجا عضو تی اکس تی یا هر گروهی نیست و داداش سوزیه) من:الیووووت کمکککک
خب گل گل دونه های ارمی گرل. ماچ به کلتون❤😍😅
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (1)