ممنونم ک هستیP4

ا/ت:اسمت چیه؟ پسره:میتونم اسممو نگم؟ ا/ت:چرا؟من ک اسممو گفتم....پسره:خب ...ام..خب اسم من یانجیه....ا/ت:خوشبختم یانجی:منم ...او ا/ت زانوت...داره خون میاد

ا/ت:نگاهی ب پام کردم...اوه اره داره خون میاد..فک کنم چون افتادم زمین خونی شده...یانجی ا/ت رو رو ی صندلی نشوند و رفت پانسمان و اینا آورد پاهای ا/ت رو پانسمان کرد....ا/ت:این ک ی خراش سادس چرا پانسمان میکنی... یانجی:این کجاش خراشهای داره خون میاد ..یهو گوشی ا/ت زنگ خورد"

صدای زنگ تلفن ا/ت دچیتا شوگا بود....ا/ت نگاهی ب تلفن کرد......ا/ت:بدبخت شدم...صاحب خونس... تلفنو جواب داد صاحب خونه با داد:خانم ا/ت شما ۶ ماهه اجاره خونه رو پرداخت نکردین..خونه داره تخلیه میشه بیایین لوازم رو ببرین...ا/ت :چی؟..ولی من جایی ...صاحب خونه تلفن رو قطع کرد* ا/ت دستشو تو موهاش برد از شدت عصبانیت"

یانجی:ام...ببخشید ک میپرسم ول چیزی شده؟ ا/ت:او نه فقط ی مشکل کوچیکه...یانجی:ام..ولی صدا صاحب خونه میومد....ا/ت تو ذهنش:آبروم رفتنت...یانجی :اگ جایی نداری میتونی بیایی خونه من ا/ت:چی؟نه ممنون...میرم خونه دوستم(دوستیم ندارم بدبختی)...یانجی:ن مشکلی نیست....ی اتاق بهت میدیم ا/ت:میدیم؟ یانجی :خب اره م چند نفریم...

ا/ت:نمیدونم واقعا یانجی:مشکلی نیس حداقل تا وقتی یجایی برای موندن پیدا کنی ا/ت:اگر زحمتی نمیشه میام یانجی :نبابا مشکلی نیست ا/ت لوازمی ک صاحب خونه انداخت بیرونو جمع کرد و با خودش برد(لوازمی نداشت فقط لباسو و این چیزا بود بقیشو مال خود صاحب خونه بود) از دید ا/ت میخواستم وارد خونه بشم ک یانجی...

اسلاید اضافه" ام...تا لایکا بالا ۲۰ و کامنتا بالا ۱۵ نشن پارت بعد آپ نمیشه...و ساری بخاطر تاخیر...