محافظان کشور بلژیک 2

داستان ما شروع میشود............👇🏻👇🏻 یه روز خوب دیگه توی خونه ی خواهراست مارینت گفت:«دخترا به نظر من بریم بیرون بگردیم خوبه؟» مارینا گفت:«نه خیرم ول کن اوف یه روز نریم هیچ جا😑😌 مرتینیا گفت:«دخترا مشق تونو نوشتید؟» مارینا گفت:«کدوم مشق؟» مرتینیا گفت:«همون داستانی که باید مینوشتیم یا یجور دیگه بگم همون تحقیقمون درباره‌ی پرانسس و ابرقهرمان» مارینا و مارینت با هم گفتن:«آره چطور؟» مرتینیا گفت:«واقا؟»

دوباره باهم گفتن_آره چطور؟» مرتینیا گفت:«میاید یه سفر داشته باشیم چون درسامونو نوشتیم میگم دوباره با هم_«آره چطور؟»(😄😁) مرتینیا گفت:«الان میگم چطور؛باید بریم سفر به فرانسه دوباره با هم«فرانسه!!!» مرتینیا گفت(با لحن شوخی=):«آره چطور😁😁😁 مرینا گفت:«این بهترین ایده ی ساله😛من که میام» مارینت هم گفت:«منم میام بزن بریم

وسایل های مورد نیازشان رو برداشتن و سوار هواپیما شدند بعد ۱هفته کامل به فرانسه توی شهر پاریس🇫🇷🗼رسیدن😌 مرینا گفت:«من پیشنهاد میکنم بریم اول برج ایفل🗼» مرتینیا گفت:«نه حالا که تا اینجا اومدیم بریم توی شبکه اخبار و به دختر کفشدوزکی و گربه ی سیاه بگیم بیان پیشمون» مارینت گفت«دیوونه شدی اونا کلی کار دارن من که با پیشنهاد مرینا موافقم» و هر سه رفتن تا از نزدیک برج ایفل رو ببینن 🗼اون برج خیلی قشنگ بود یهو مرتینیا گفت:«دختر کفشدوزکی یا گربه ی سیاه چجوری دلشون میاد این برج قشنگو هی بزنن بترکونن و دوباره درستش کنن🤗😕

در همین حال و هوا بودن که یهو دیدن یکی شرور شده و لیدی باگ و کت نوار اومدن تا اونو شکست بدن سریع لیدی اومد سمتشون و گفت:«همین الان بردید پناه بگیرید»

🇫🇷و خودش رفت سراغ اون شرور و تو همون حال و هوا به کت نوار گفت:«یه جای امن نشون اون سه تا دختر بده، پیشی،الان و کت نوار گفت:«چشم بانوی من»

و سریع اونا رو برد یه جای امن و خودش رفت به لیدی کمک کنه مرتینیا گفت:««🥰🥰ووویی چه خوب بود خواشکی فیلم میگرفتم😍😍 مرینا گفت:«برا چی😳 مرتینیا گفت:«مگه ندیدی لیدی با ما حرف زد کت نوار هم اوردمون اینجا 🤭😌 هیچوقت این روزو از زهنم پاک نمیکنم مارینت گفت:«مگه میخواستی بکنی😄🤭🤭

خوب کامنت فراموش نشه ممنون که خوندید 🌺🌹🌷💞💓🌸ادامه ی قسمت ۲ رو حتما میزارم😍🥰