رمان من و آدرین (p2)

توی مدرسه بودیم که داشتم از پله ها میومدم پایین که برم خونه که یهو ا.ف.ت.ا.د.م😨بعد یه مدت دیدم که تو اتاقم هستمو بالا سرم آدرینه آدرین گفت:چی شد که از پله ها ا.ف.ت.ا.د.ی؟ گفتم:ناراحت بودم سرم هم گیج رفته بود پاشدم نشستم آدرین:پا نشو ت.ب داری گفتم:واقعا؟😨 آدرین:آره واقعا دوباره خوابیدم بعد بیدار شدم دیدم مامانم داره صدام میزنه : بیا شام آمادست

رفتم شاممو خوردمو خوابیدم صبح دستشویی رفتم صبحونه ام رو خوردمو رفتم مدرسه سرم گیج میرفت به زور سوال ها رو میدیدم از زبون آدرین:زنگ تفریح با نینو یکم حرف زدم گفتم:انگار که مرینت یه نگاه هم بهم نمیکنه! نینو: هی رفیق تو میتونی، میتونی ازش معذرت خواهی کنی آدرین:آره راست میگی!!!!

از زبون آدرین:رفتم از مرینت معذرت خواهی کنم آدرین:مرینت،لطفا منو ببخش مرینت:تصمیم گرفتم تا هر وقت که خودم میخوام نبخشمت آدرین:نههههههه😭😭😭😭 مرینت:چند وقت دیگه می بخشمت

از زبون مرینت:درسمون که تموم شد دوباره رفتیم زنگ تفریح دیدم آدرین اومده میگه:مرینت خواهش میکنم منو ببخش مرینت:من هر وقت که بخوام میبخشمت آدرین:نهههههههههه😨 رفتم یکم با نینو حرف بزنم نینو:بالاخره مرینت بخشیدت؟ آدرین:نه گفت هر وقت که بخوام می بخشمت نینو:شاید با لحن ب.د.ی بهش گفتی آدرین:راست میگی شاید از نظر مرینت با لحن ب.د.ی بهش گفتم

آلیا:مرینت بالاخره آدرین رو بخشیدی؟مرینت:نه گفتم هر وقت که بخوام میبخشمش آلیا:چرا؟ مرینت:چون خیلی از دستش ناراحتم.وقتی که مدرسه تموم شد رفتم خونه به مامانم گفتم میخوام برم بیرون یکم قدم بزنم بارون هم میومد(لباس مرینت تو عکس هست)رفتم بیرون یه نیم ساعت زیر بارون قدم زدم هندزفری ام رو در اوردمو آهنگ شاد گوش دادم تا حالم خوب بشه

اینم چتر مرینت خب تموم شد پارت سه هیجان انگیز تره