تحلیل#1 (Desiree)

سر جدت پاکش نکن چیزی نداره

خب با معرفی یک فیک معروف و کلاسیک اومدممم سو لتس گو احتمالا خیلیا تون اسم فیک دزیره رو شنیدین یا ادب اش رو دیدین دزیره شاهکار فیک هاست.... باید بگم که هیچ فیکی قشنگ تر و عاشقانه تر از دزیره تا حالا نوشته نشده

دیالوگ های میخندی اوژنی اوژنی میخندی... یا ببوسش تا بمیرم اوژنی اینا همشون از شاهکار های دزیره هستن... خب بچه ها واسه دانلود دزیره اگر فلفل شکن که دارید هیچی ولی اگر ندارید دانلود کردنش خیلی سخت ولی اگر یکی واقعا داره دنبالش میگرده اما پیداش نمیکنه توی کامنتا حتما بهم بگه...خب گایز اگه توضیح خیلی مختصر بود بدونید اگه بیشتر از این حرف بزنم پست انتشار نمیشه پس توی اسلاید های بعد دیالوگ های دزیره رو میزارم واستون.....لاو یو سوووووو❤💞

دیدی اوژنی؟ منم فقط کنجکاو بودم که بدونم توی تنهایی چطور زندگی میکنه...ولی نمیدونم چیشد که درگیر سیاهی چشمهاش شدم اما کنجکاوی من فرق داشت... پر از درد بود اوژنی... آقای کیم تو نمیدونستی، که بعد از خداحافظی چه بالیی سر آدما میاد...ناپلئون دزیره اش رو به مقصد بینهایت ترک کرده بود، حاال من دزیره ای بودم که ژان باپتیست وارد خط داستانیش شده بود اما اگه جات و با بودنش پر میکردم...با بوی تنش باید چیکار میکردم؟

من خیلی سعی کردم فراموشت کنم؛ سئول و فراموش کردم، عینکت و فراموش کردم، لباس های بچگونه ات و فراموش کردم، آدمای زندگیم و فراموش کردم، من هر چیزی که به تو ربط داشت رو فراموش کردم...بجز خودت...من خواستم تو رو فراموش کنم اما به جاش فراموش کردنت رو هم فراموش کردم." کیم تهیونگ، 1۷ سپتامبر 19 تو گفتی من نوری هستم که تو تاریکی پیدا کردی...حق با تو بود، من نور تو بودم اما تو هیچ نوری بهم ندادی...ولی میدونی اگه نور نباشه چی میشه؟ انقدر توی تاریکی میمونی که چشمات بهش عادت میکنه از یه جا به بعد توی تاریکی میبینی. آره آقای کیم، من االن اگه نور هم داشته باشم دیگه برام مهم نیست چون چشمام ترسی از تاریکی نداره..." جئون جونگکوک، 1۷ نوامبر 199