دست بیل رو ول کردم. حالا معامله کرده بودیم و هیچ راه برگشتی نیست. داشتم از پیش بیل میرفتم که شنیدم گفت«یه چیزایی تغییر کرده» خواستم ازش بپرسم چه چیزایی ولی وقتی روم رو برگرذوندم اون اونجا نبود. وارد کلبه شدم و میبل رو دیدم. دیپر«سلا...» با گلدونی که به سرم خورد نتونستم حرفم رو ادامه بدم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
بقیششش😐🤲
چند ماه تستچی نبودم یادم رفته الان باید پارت چندشو بخونم😐💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔
خیلی خوف بود😐
راستی شاید تا ۳۰ خرداد از تستچی برم
من چرا اینو ندیدم؟=|
به هر حال..
عالی بود🗿🫂
عالیی
خووووب بود چیز نه محشر به توان بی نهایت بود 😐☕
ولی حیف که از پارت قبل هیچی یادم نبود 😐☕
50 50 شاید لایک کنم 😐☕
تو این دوره سخت امتحانات تنها کاری که از دستم بر میاد اینه که برای همتون آرزوی موفقیت کنم 😐☕
ممنان😐❤️
مثل همیشه محشر بید !
حالا پارت بعد رو رد کن بیادد
اولا ممنان دوما هرموقع درسام رحم کردن باش😐☕