4 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♧ARMY♧ انتشار: 2 سال پیش 211 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام به همه. من داستان رو با این اکانتم گذاشتم چون نمیومد
نویسنده: حالا سو و تهیونگ به دنیای اینده رفتن و یک سال از رفتنشون به اونجا میگذره. شروع میکنیم( تهیونگ: یاد خاطرات یک سال پیشم با سو افتادم و ناگهان لبخندی کمرنگ رو لبهام نشست. تق تق. تهیونگ: بیا داخل. سو: در رو باز کردم و گفتم باید این بزگه ها رو امضا بزنی. تهیونگ: برای چی هستن. سو: برای ساخت شرکت دوم. تهیونگ: خوبه خیلی سریع داره راه میوفته. سو: درسته. برگه رو جلوش گذاشتم. تهیونگ: خودکار رو برداشتم و خواستم امضا بزنم که یهو بهم گفت: صبر کن. من هنوز امضا نزدم. تهیونگ: چه فرقی داره؟!!!!. سو: چون تمام تلاش هاش رو من کردم و اول من امضا میزنم بعدش تو. تهیونگ: باشه. وقتی داشت امضا میزد به صورتش که از دید من نیم رخ بود رو نگاه کردم. اون زیبا بود ولی خیلی ادم جدی بود و کم میشد روی صورتش لبخند ببینی و کمتر کسانی میتونستن باهاش دوست بشن و صحبت کنن باهاش. متاسفانه من که همسرش بودم نمیتونستم باهاش دوستانه رفتار کنم و باهاش صحبت کنم. سو: حالا نوبت توعه. تهیونگ: اب دهنم رو قورت دادم و شروع کردم به امضا کردن برگه ها وقتی تموم شد به ساعتم نگاه کردم و گفتم بهتر نیست برگردیم به خونه. الان ساعت۱۲. سو: کارهای منم تموم شده. تهیونگ: کتم رو برداشتم و هردو به سمت پارکینگ شرکت رفتیم. سو: راه من و تهیونگ از هم جدا شد و هردو به سمت ماشین هامون رفتیم. تهیونگ: سو صبر کن. سو: چیشده. تهیونگ: میشه امشب رو با ماشین من بیای. بزار ماشینت داخل پارکینگ بمونه. سو: برای چی. تهیونگ: به نظرت عجیب نیست که من و تو هردو یک زمان به خونه میریم و هردومون خونه مون یکی هست و از همه مهم تر تو زن من هستی ولی هیچ وقت هردومون با یک ماشین نرفتیم.
سو: هیچوقت مسائل شخصیتو با کارت قاطی نکن. از نظر من هیچ چیز غیر طبیعی نیست. ما در این مکان فقط به عنوان رئیس و معاون به حساب میایم، تو اقای کیم و من هم خانم کیم. نه بیشتر و نه کمتر. تهیونگ: سو رفت سوار ماشینش شد و روشنش کرد و قبل از اینکه حرکت کنه رفتم جلوی ماشینش ایستادم و دستم رو گذاشتم روی ماشین و با چهره ای عصبانی به سو گفتم: پیاده شو. سو: از ماشین پیاده شدم و گفتم چیکارم داری. تهیونگ: نفس عمیقی کشیدم و گفتم: میخوام باهام بیای. سو: برگشتم داخل ماشین و کیفم رو برداشتم. در ماشین رو بستم. تهیونگ: خوبه. به سمت ماشینم رفتیم و در رو برای خانم باز کردم و بعدش سو رفت داخل ماشین و دررو بستم و خودم ماشین رو دور زدم و سوار شدم.
..............
تهیونگ: توی راه بودیم که چشمم افتاده بودم به دست سو. اون داشت ناخن هاشو میکند. چرا استرس داری. سو: من حالم خوبه. تهیونگ: اینقدر حالت خوبه که داری از استرس ناخن هاتو میکنی. اینکارو نکن. سو: نمیتونم. تهیونگ: گفتم نکن. دستشو گرفتم تا دیگه ناخن هاشو نکنه. سو: ولم کن. تهیونگ: دستشو محکم تر گرفتم و گفتم نه. سو با اون یکی دستش که ازاد بود داشت ناخن هاشو با دندون میکند. ماشین رو کنار خیابون نگه داشتم. سو تو حالت خوب نیست. چرا اینطوری میکنی. سو: نه تهیونگ م...من حالم کاملا خوبه. تهیونگ: نه دیگه بهم دروغ نگو. بگو چته چرا اینطوری میکنی؟. به خاطر من اینکارو میکنی؟. خب جوابمو بده دیگه. سو: لطفا داد نزن. تهیونگ: چرا داد نزنم وقتی جوابمون نمیدی. بگو چته تا کمکت کنم مشکلت رو حل کنی. سو: گفتم داد نزن. من میترسم. زدم زیر گریه و گفتم من میترسم. تهیونگ از چی میترسی. سو: از تو و این دنیا. نمیتونم به هیچ کدومتون اعتماد کنم . نه تو و نه این دنیا. تهیونگ: چرا مگه من چیکارت کردم. سو: دوست دارم برگردیم همون گذشته. من هیچ شیرینی در این دنیا نمیبینم. من میخوام برگردم. تهیونگ: میخوای برگردی خونه؟. سو: اره. تهیونگ: تنها کاری که میتنستم بکنم همین بود برای همین هم ماشین رو روشن کردم و حرکت کردم.
..............
تهیونگ: من باید اسناد شرکت رسیدگی کنم. تو استراحت کن. سو: خیلی خب حالا میتونی بری. تهیونگ: اومدم بیرون و به سمت اتاق کارم رفتم.
...............
امکان نداره. من گذاشتمش داخل کیفم. نکنه من به جای اینکه اسناد رو بیارم رفتم لیست مواد اولیه رو اوردم. رفتم در اتاق سو رو باز کردم دیدم که سو خوابه برای همین خودم رفتم سر کیف کارش . اونجا هم نبود. سو: چی میخوای. تهیونگ: دیدم سو چشماش بسته بود و روی تخت دراز کشیده بود و اینو گفت. من فردا جلسه دارم و یادم رفت دفتر اسناد رو بیارم و برای فردا اسناد شرکت رو باید چند تااز اطلاعاتش رو بنویسم. سو: توی گوشیم عکساشون هست. تهیونگ: رفتم گوشی سو رو برداشتم و گفتم رمش چیه؟. سو: تاریخ تولدم. تهیونگ: باشه. از اتاق بیرون اومدم و دوباره رفتم داخل اتاق و گفتم: من نمیدونم تاریخ تولدت کیه. سو: تو نمیدونی. تهیونگ: اخه من از کجا بدونم. سو: بعد چشمام رو باز کردم و گفتم تو که تاریخ تولد زنت رو نمیدونی بعد هی میای نظر میدی که این خیلی غیر عادیه که ما با دو ماشین جدا از هم میریم.
این غیر عادی نیست که تاریخ تولد منو نمیدونی. تهیونگ: تو تاریخ تولد منو میدونی که داری اینارو میگی. سو: اره. در گذشته۵/۵/۱۳۰۰و اگر بخوایم برای امروزی رو حساب کنیم تو که ۲۲سالته اینجا میشه۲۰۲۰/۵/۵. تهیونگ: تشکر که میدونی. سو: باشه. رمز گوشی ۲۰۰۲. تهیونگ: از اتاق اومدم بیرون و
لطفا برید صفحه بعد🙏
رفتم داخل گالری و عکس اسناد شکرت رو پیدا کردم و اطلاعاتش رو نوشتم.
..............
وقتی کارهام تموم شد رفتم داخل گوشی سو و کمی داخل گالری گوشیشو نگاه کردم. (سو: تهیونگ این چطوری روشن خاموش میشه. این داره قیافه منو نشون میده. این ماسماک چی هست. تهیونگ: به این میگن موبایل. میخوای از خودمون دو تا فیلم بگیرم؟. سو: نمیدونم. تهیونگ: من کیم تهیونگ هستم و ایشون هم زنم هستن. لطفا خودت رو معرفی کن. سو: منم پارک سو هستم. تهیونگ: تو کیم سو هستی. نه پارک سو تو فامیلی منو در کنار اسمت قرار میدی. سو: حالا چه فرقی داره. تهیونگ: فرق داره دیگه. خب یک بار دیگه خودمون رو معرفی میکنیم. من کیم تهیونگ هستم. سو: منم کیم سو هستم. ) تهیونگ: ویدیو لبخندی رو لبهام اورد که باعث شد روحیه ام شاد بشه. اون روزها خیلی خوب بود. حداقل اون زمان سو یکم حالش خوب بود. درینگ درینگ.
صدای الارم گوشی سو بود. مگه ساعت چنده که الان زنگ خورد. به ساعت دیواری نگاهی انداختم ساعت ۶ بود و من باید اماده میشدم. یه اتاق خواب رفتم و سو رو بیدار کردم و گفتم باید بریم سر کار. سو: فقط یکم دیگه میخوابم. تهیونگ: امکان نددره. بلند شو امروز باید بری سر کار. سو: چشمام باز نمیشه. تهیونگ: فکر کنم اینطوری باز بشه.
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
هنو نخوندم اجی ولی قطعا بینظیره:)🤍
شرمنده باید برم اخرای امتحانو بخونم
فق شات میگیرم ک شب یخونمش نکیرم از فضولی:/😂😔
🤣🤣🤣🤣موفق باشی عزیزم. من کلی استرس دارم چون فردا ازمون فارسی دارم.
هعیی میدونی فارسی چیه؟
زبانیه ک ت ب بهترین نحو در روزمره ازش استفاده میکنی
ولی عمرا بالای هجده بگیریش:/💔😂
من ولی با مطالعات و هدیه و فارسی جدی مشکل دارن:/
سر املا و انشا و ریاضی و علوم و عربی ریلکسسس🤝😔😹
من سر عربی و هدیه ها مشکل دارم. چون هدیه خیلی الکیه.
اوففف اصن خق داره از جمله ت میبارههههه😔🤟
من بدبخ باید از امرپز تا چهارشنبه برا امتحان هدیه بخونم نمخوامممم:)💔
من دومین ازمونم هدیه بود که همون اولا دادمش رفت. امروز ازمون فارسی داشتیم
صحیح
موفق باشی اجی
باورم نمیشه من همیشه مطالعات رو گن.د میزدم
امروز ب طرز عجیبی فهمیدم 19 میشم😐🤝
ایشالله تو هم از این شانسا میاری🤟😆
عالی بودددد اجی❤
عالیییییییییی بود مثل همیشه 🥺💜
راستی تو امتحانات موفق باشی و خواستی برای غیبت بری اطلاع رسانی کن لطفا من سکته رو رد کردم از بس ازت خبری نبود🥺😂
چشم🤣🤣🤣
افرین
عالییی
سلام کیوتم🍡
میشه فالوم کنی🍡
و به تستام سر بزنی🍡
منم همین کار رو میکنم🍡
🍡🍡🍡🍡🍡🍡🍡🍡🍡
مایل به پین؟🍡
عالی بود 😍پارت بعد
اون یکی اکانتتو میدی؟
♤army♤
اینه اونیکی اکانتش
منتظر بودم💜